شعر طنز : نقش بر آب!
دو سالی می گذشت از ازدواجم
که دیدم مثل سابق هاج و واجم!
و دخلم اندک و خرجم زیاد است
و جیبم تنگ و سوراخش گشاد است
شبی پیش عیال خود نشستم
به او گفتم: « به فکر پول هستم!
کشیدم نقشه ی خیلی دقیقی
و می گویم به تو، زیرا رفیقی!
در این دوران که می باشد گرانی
برای کسب پول آنچنانی
کشیدم نقشه ای تا با مُد روز
کنم کسب درآمد عید نوروز
به این صورت که قبل از سال تازه
بگیرم یک عروسک از مغازه
شما آن را بپیچان در لباسی
لباس شیک و خیلی باکلاسی
و او را می بریم ایام نوروز
به مهمانیِ قومِ خویش هر روز
اگر آن را بپوشی خوب، بی شک
نمی فهمند این باشد عروسک!
سپس گوییم: « این فرزند خوشگل
بوَد فرزند ما و میوه ی دل »
برایش این چنین عیدی بگیریم
که شاید توی این بحران نمیریم!»
زنم در ابتدا ترسید و بعدن!
موافق گشت با اندیشه ی من!
خلاصه با تمرکز، با اراده
دقیقن نقشه را کردم پیاده
و ما با این روش در عرض شش روز
فراوان سود کردیم عید نوروز
و من از طرح نقشه شاد بودم
ز رنج غصه ها آزاد بودم
زنم با من حسابی مهربان بود
نگاهش با محبت توأمان بود
خلاصه عشق و حالم بود کامل
پس از شیر انبه می خوردم کارامل!
و می خوردم بلال و موز و کیوی
و فندق می شکستم پای TV
پس از این ماجرا شش روز دوم
تمام قوم ما از مشهد و قم
همه مهمان شدن! در منزل ما
زدند آتش به جان و بر دل ما
به هنگام ورود این اراذل!
بلایی بر سر من گشت نازل
که دیدم بنده در آغوش هر زن
دوتا بچه شبیه بچه ی من!!
امیرحسین خوش حال