در میان انبوه روایات و داستانهای آمیخته به افسانه درباره رضاخان، یک اتفاق نظر وجود دارد و آن نقشی است که او در نوسازی ارتش ایران ایفا کرد. البته هرچه زمان جلوتر میرود و به شهریور 1320، یعنی زمان اشغال ایران در جنگ جهانی دوم میرسیم، این اتفاق به اختلاف میرسد؛ جایی که منتقدان میگویند ارتش رضاشاه صرفاً برای نمایشهای داخلی کارآمد بود و در جنگ، به سرعت شکست خورد. در همان دوران سلطنت رضاشاه است که توجه به زیرساختهای توسعه اقتصادی، از جمله جاده و راهآهن به صورت گسترده و اساسی در دستور کار دولت قرار میگیرد و این سوال مطرح میشد که آیا میان این دو، یعنی نوسازی ارتش و آغاز روند توسعه اقتصادی، رابطه علیتی هم وجود دارد یا صرفاً وجود شخصیت مقتدری همچون رضاخان بوده که این دو را پدید آورده است؟ آیا سرکوب شورشهای محلی و تشکیل دولتی که برای نخستین بار میتواند «تا حدودی» ادعای حاکمیت بر تمام نقاط کشور (و نه فقط پایتخت) را داشته باشد، محیط لازم را برای گسترش زیرساختها و آغاز توسعه اقتصادی دولتمحور در ایران فراهم آورده است؟ اصلاً اکنون و 90 سال پس از روی کار آمدن رضاخان، آیا میتوان گفت وجود یک ارتش مقتدر و البته به دور از ماجراجویی است که امنیت ایران را در منطقهای مملو از تنش و درگیری رقم زده و اگر این امنیت نبود، شاید همین توسعه اقتصادی را نیز شاهد نبودیم؟ سوال دیگر آن است که آیا هزینههای نظامی صورتگرفته، به رشد اقتصادی یاری رسانده یا بر آن تاثیر منفی داشته است؟
ظهور و سقوط کلنل
نگاهی به القاب و درجههای نظامی رضاخان، یعنی میرپنج و سردار سپه، برای هر فرد ناآشنا به تاریخی پیشینه نظامی او را تشریح میکند؛ مردی که استعداد نظامی خود را پلکان ترقی سیاسی ساخت و بعد از کودتای 3 اسفند 1299، «سردار سپه» شد. در دوران وزارت جنگ، او با ادغام نیروهای نظامی، ارتش را تشکیل داد و شورشهای نواحی جنوبی کشور را سرکوب کرد. سردار سپه در سال 1302 به نخستوزیری رسید و پس از شروع سلطنت در آبان 1304، در اردیبهشت 1305 تاجگذاری کرد.