عنوان اصلی مقاله: knowledge-base economies
ترجمه فارسی عنوان: اقتصاد دانش محور
تعداد صفحات انگلیسی: 9 صفحه
لینک دانلود مقاله : اینجا کلیک کنید
حجم: 209 کیلوبایت
Download link: click here
حجم: 209 کیلوبایت
عنوان اصلی مقاله: knowledge-base economies
ترجمه فارسی عنوان: اقتصاد دانش محور
تعداد صفحات انگلیسی: 9 صفحه
لینک دانلود مقاله : اینجا کلیک کنید
حجم: 209 کیلوبایت
Download link: click here
حجم: 209 کیلوبایت
در این تحقیق سعی شده است تا ابتدا نرخ تورم برای اقتصاد ایران طی یک سال آتی یعنی دوره زمانی دیماه 1393 لغایت آذرماه 1394 پیشبینی شود. بر این اساس ابتدا روند تغییرات نرخ تورم در اقتصاد ایران بررسی شد. نتایج این بررسی برای دوره 1369-1393 نشان میدهد اقتصاد ایران در سه دوره تورم بالایی را تجربه کرده است. دوره اول مربوط به سالهای 1372-1374 میباشد که مقارن با شروع دوره تعدیلات ساختاری و افزایش نرخ تورم تا مرز 60 درصد میباشد. دوره دوم یعنی سالهای 1387-1388 که مربوط به دولت نهم میباشد مقارن با افزایش جهانی قیمت نفت و سرریز درآمدهای نفتی به داخل کشور است. دوره سوم شامل سالهای 1391-1392 میباشد که کشور به خاطر تحریمهای ظالمانه غرب، سیاستهای هدفمندی یارانهها نرخ تورم تا مرز 45 درصد را تجربه نمود.
در مرحله بعد مطالعات قبلی که به پیشبینی نرخ تورم برای اقتصاد ایران پرداختند، مرور شدند. نتایج نشان میدهد عموماً از دو دویکرد سری زمانی (مدل (ARIMA و شبکه عصبی مصنوعی در مقالات استفاده شده است که عموماًٌ مدل ARIMA پیشبینی بهتری ارائه کرده است. بر این اساس در این تحقیق از مدل ARIMA برای پیش بینی نرخ تورم در اقتصاد ایران استفاده شده است. نتایج پیشبینی برای دوره دیماه 1393 لغایت آذرماه 1394 نشان میدهد، شاخص قیمت مصرف کننده از 211.7 در آذر ماه 1393 به 251.754 در آذرماه 1394 افزایش یابد. بر این اساس پیش بینی میشود با فرض ثبات سایر عوامل، نرخ تورم از 16.07 در صد به 18.9 درصد افزایش یابد و با احتمال 95 درصد این نرخ در بازه 7.15 تا 30.69 قرار خواهد داشت. بر این اساس متوسط نرخ تورم برای یک سال پیش رو برابر 19.16 درصد پیشبینی میشود. این یافته حاکی از ماندگاری نرخ تورم در اقتصاد ایران در سطح نرخ دو رقمی میباشد.
محسن رنانی |
رضا قسیمی/ اقتصاددان ارشد سابق بانک جهانی
نزدیک شدن به پایان برنامه پنجم توسعه ۱۳۹۴-۱۳۹۰ و رسیدن به نیمهراه چشمانداز ۲۰ ساله کشور در افق ۱۴۰۴، تدوین لایحه برنامه ششم توسعه ۱۳۹۵- ۱۳۹۹ را با توجه به کمبودهای عملکرد برنامههای چهارم و پنجم چالشبرانگیز ساخته است. برنامههای چهارم و بهویژه پنجم، در اجرا، با نارسائی هائی همراه بوده و موجب گردیده است که نیمه اول دوره سند چشمانداز ۲۰ ساله از اهداف تعیینشده فاصله بگیرد. به همین جهت است که برای بقیه دوره زمانی سند چشمانداز یعنی برنامههای ششم و هفتم توسعه ضروری است که قدرت و نیروئی دوچندان مصروف داشت تا دستیابی به اهداف این سند حتیالمقدور پابرجا مانده وقابل حصول شود.
برای مثال، باوجود آن که یکی از اهداف برنامههای چهارم و پنجم دستیابی به رشد اقتصادی متوسط سالانه ۸ در صد در نظر گرفتهشده است، در عمل این رشد در برنامه چهارم ۵ در صد بود. با احتمال رشد اقتصادی ۲ در صد در سال ۱۳۹۴ و با توجه به رکود اقتصادی سالهای ۱۳۹۱- ۱۳۹۲، بعید است رشد سالانه در برنامه پنجم فراتر از صفر درصد باشد. همچنین نرخ سالانه تورم با اهداف ۹/٫۹ و ۱۲ در صد در این دو برنامه در عمل ۲۶ و ۲۵ در صد خواهد شد. به همین ترتیب میان اکثر اهداف این دو برنامه و عملکرد آنها فاصله بسیاری وجود دارد.
با توجه به رشد اقتصادی ضعیفی که طی برنامههای چهارم و پنجم حاصلشده این رشد در برنامههای ششم و هفتم باید بهمراتب بیشتر از ۸ در صد در سال باشد تا منجر به رشد ۸ در صد در سال موردنظر چشمانداز ۲۰ ساله گردد. دیگر متغیرهای اقتصادی نیز باید عملکرد بهمراتب بهتری داشته باشند تا دستیابی به اهداف چشمانداز ۲۰ ساله میسر شود. در چنین شرایطی، کشور بهمثابه دوندهای است که طی برنامه چهارم آهسته دویده و در برنامه پنجم شاید فقط راه رفته و ناگهان درمییابد که در مسیر باقیمانده ۱۰ سال برنامههای ششم و هفتم باید با سرعتی شتابنده بدود تا به هدف برسد. چنین حرکت سریع نیاز به اجرای اصلاحات اقتصادی عمیق، ازخودگذشتگی و محکم کردن کمربندها دارد. اصول سیاستهای اقتصادی لازم برای آماده کردن این دونده در مسیر باقیمانده برنامه ششم چیست؟
مفهوم عقب ماندگی چیست ومعیارهای آن کدام است ؟
هنوز تعریف جامع و مانعی برای پدیده جدید عقب ماندگی وجود ندارد و معیارهائی که برای آن در نظر گرفته می شود غالباً چندان دقیق و اطمینان بخش نیست.
اگر فقرو گرسنگی را مترادف با عقب ماندگی بدانیم در آنصورت عقب ماندگی مسئله ای تازه و بیسابقه نبوده و از ابتدای تشکیل جامعه انسانی وجود داشته است.
کشورهای توسعه نیافته را نمیتوان صرفاً سرزمین هائی دانست که با گذشت قرون متمادی تغییری در آنها حاصل نشده زیرا یکی از خصوصیات اصلی عقب افتادگی (که مورد گواهی دانشمندان و اهل فن است) افزایش سریع جمعیت است که پدیدهای کاملاً جدید و بی سابقه می باشد بنابراین در این کشورها چیزی تغییر کرده است ، با این ترتیب باید مفهوم واقعی عقب ماندگی را درنظر گرفت و مجموع خصوصیات متشکله آن را مورد بحث قرار داد.
در آستانۀ گذار به هزارۀ سوم، تکامل جامعۀ بشرى مرحلۀ کیفی نوینی را پشت سر مى نهد. این تحول کیفی سیماى جهان امروزین و نیز تمامى سیستم روابط بین المللى را از پایه دگرگون خواهد ساخت. با این نظر همۀ سیاستمداران، اقتصاددانان، فلاسفه و جامعه شناسان با وجود اختلاف نظر در جهتگیرى هاى علمى و سیاسى خود، متفق القول هستند. آنها، همگى بر این عقیده اند که بشریت در حال تجربه یک دوران به هم پیوستگى شدید و پیدایش یک سیستم اقتصادى، سیاسى و فرهنگى جهانى است.
از این رو اصطلاح "جهانىسازی́" وارد زبان روزمره گردیده است. از آنجا که واژۀ "جهانىسازی́" از نظر سیاسى و اقتصادى خنثا است، لذا تعبیرات متفاوت و گاه به کلّى متضادى از آن مستفاد مىشود. به همین دلیل این واژه، کاربرد گستردهاى یافته است. برداشتها و تفسیرهاى متفاوت از اصطلاح "جهانىسازی́" سال به سال افزایش مى یابد، از این رو ارزیابى واحدى از جوهره، نیروهاى محرکه و نتایج روند جهانىسازی موجود نیست. بحث و اختلاف نظر بر سر چگونگى تفسیر واژۀ "جهانىسازی́" روز به روز با حرارت بیشترى دنبال مىشود. این بحث و اختلاف نظر، از آنجا که "جهانىسازی́" منافع هر انسانى را در کرۀ ما به مفهوم واقعى کلمه تحت تأثیر قرار مىیدهد، تنها جنبۀ تئوریک ندارد.
نوشته: گِنادی زیگانف
مترجم: س. فردین
دکتر غلامعلی فرجادی
عضو هیات علمی موسسه آموزشی و پژوهشی مدیریت برنامهریزی
اقتصاد کشور نیاز به یک راهحل بلندمدت و منطقی برای رفع مشکل حداقل دستمزد نیروی کار دارد. راجع به فرد فرد اقشار جامعه نمیتوانیم نظر جداگانه بدهیم، باید رفاه کل کشور را در نظر بگیریم و زمانی رفاه در کشور افزایش مییابد که اقتصاد کشور در مسیر رشد و شکوفایی قرار بگیرد، باید در اقتصاد کشور سرمایهگذاری داخلی و خارجی افزایش یابد و اقتصاد وارد دوره رونق شود، در این صورت تولید گسترش پیدا خواهد کرد. زمانی که سرمایهگذاری و تولید افزایش یافت، بنگاه اقتصادی نیاز به نیرویکار جدید پیدا میکند. در نتیجه نیروی کاری بیشتری جذب بنگاهها خواهد شد و نرخ بیکاری کاهش مییابد و با کاهش نرخ بیکاری تقاضا برای نیروی کار افزایش پیدا میکند، در نتیجه دستمزد واقعی، بیشتر میشود.
اگر با افزایش تولید ناخالص داخلی و رشد اقتصادی، فضای مناسبی برای تولید و سرمایهگذاری وجود داشته باشد همه اقشار منتفع میشوند. بدون افزایش تولید ناخالص داخلی کشور، بحث در مورد افزایش حداقل دستمزد بیفایده است. به طور مثال در چین قدرت خرید مردم افزایش یافته و نرخ بیکاری کاهش یافته است، دلیل آن رشد 8 تا 9 درصدی چند ساله اخیر کشور چین است.
دو مقاله ای که در پی هم میخوانید حاوی برداشتهای جالبی درباره نظام سرمایه داری است و هردوی آنها توسط کیومرث «پریانی» به فارسی برگردانده شده.مقاله اول (نظام سرمایه داری و فقر مزمن Capitalism & Persistent Poverty) نوشته پال آ. باران Paul A. Baran و پال م. سویزی Paul M. Sweezy از کتاب «فقر، اقتصاد و جامعهPoverty, Economics & Society» (به ویراستاری هلن گینزبرگ Helen Ginsburg)، از ص 164 تا 167و مقاله دوم «مردم قبیله اینیوت و فقرای شهر لندن The Innuit Indians & the London Poor» از همان کتاب، از ص 96 تا 98، ترجمه گردیده است.
پال آ. باران Paul A. Baran و پال م. سویزی Paul M. Sweezy دو تن از برجسته ترین اقتصاددانان مترقی آمریکا هستند، پال. آ. باران Paul A. Baran 1964 – 1910، استاد اقتصاد دانشگاه استن فورد Stanford ، و پال م. سویزی Paul M. Sweezy ، که قبلا استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد Harvard بوده و اکنون مدیر مجله ماهانه (Monthly Review) است، اعتقاد دارند که فقر در آمریکا بیشتر از آن مقداری است که معمولا پذیرفته شده است، و این نابسامانی در تحت نظام سرمایه داری هرگز نمی تواند ریشه کن گردد. آنها اینطور بحث می کنند که، اقتصاددانان فربود (Orthodox) بجهت تعبیر غلطی که از روند (Trend) های اصلاحی اقتصادی بعد از جنگ جهانی دوم داشتند مجبور بودند که فقر را در آمریکا دوباره کشف نمایند. اما، به عقیده باران و سویزی، اینها فقط تغییراتی بودند موقتی که بر چهره تمایل بنیادی و دراز مدت اقتصاد آمریکا مبنی بر تولید سطوح بالاتر بیکاری و فقر نقاب کشیدند.
در کتاب «سرمایه انحصاری Monopoly Capital»، که این قطعه از آن گرفته شده است، باران و سویزی اعتراف می کنند که اگر چه سرمایه داری، از اواخر قرن نوزدهم تا بحال تغییرات زیادی کرده است، معذالک این نظام هنوز هم ثروت و هم فقر (هر دو) را تواماً تولید می کنند.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
... بد نیست سئوال شود، چطور شد فقر که اقتصاددانان فربود فقط تا چند سالی قبل می نوشتند عملا چیزی مربوط به گذشته بوده است، ناگهان مرکز صحنه ی سیاست را مجددا اشغال نمود؟
به عقیده ی ما، جواب این سئوال در دو قسمت بررسی شود. اول، آنطور که بعضی از جامعه شناسان قرن نوزدهم نشان داده اند و آنطور که تجربه ی یک قرن بعد از توسعه ی سرمایه داری بارها ثابت کرده است، سرمایه داری در هر جا از طرفی در یک قطب «سرمایه» و از طرف دیگر در قطب مخالف «فقر» تولید می نماید. این قانون توسعه ی سرمایه داری، که بطریقی یکسان در پیشرفته ترین کشورهای استعمارگر مادر (متروپل Metropol) و عقب افتاده ترین مستعمرات قابل اجرا است، هرگز توسط اقتصاددانان بورژوا (Bourgeois) درک نگردیده است. در عوض، آنها به تبلیغ (آوازه گری) و دفاع از این مفهوم که نظام سرمایه داری دارای این تمایل ضمنی است که در جهت هموار ساختن سطح زندگی پیش می رود پرداخته اند.
نوشته: ژرژ ریپر ، ترجمه: دکتر نورعلی تابنده
مقالات قدیمی : « در مقولات مربوط به رژیم سرمایه داری لطفاً شهادت یک حقوقدان را هم بپذیرید! »(مرداد 1345)
معمولا مردانی که دارای سطح فکری یکسان و همانند هستند و بیک اندازه حسن نیت دارند و از تعصب علمی و فکری نیز منزه و مبرا هستند اگر پدیده واحدی را بررسی کنند بنتایج متضادی خواهند رسید. گاهی از همان بدو امر با هم هماهنگ نیستند و اکثر اوقات بواسطه مشرب ها و مسلک های مختلف، نظریاتی که هریک از ایشان درباره زندگی اجتماعی دارند به مسیرهای مختلفی کشانده می شوند. این منازعات نظری لاینحل است معذلک کسانیکه با پشتکار و پی گیری و کوشش خستگی ناپذیر، در دنبال مبارزه فکری می روند به پیروزی نظریه خویش در آینده امیدوارند، اگرچه این آینده در زمانی بسیار دور و بعید باشد. سخن بر سر چهره حقوقی رژیم سرمایه داری است. آیا این طریقه مطمئن تر نیست که در سازمان قضائی فعلی شانس بقا یا زوال رژیم سرمایه داری را جستجو کنیم؟ بی شک از روی قوت و ضعف سازمانهائی که این رژیم را حفظ می کنند میتوان به قدرت یا ضعف آن پی برد.
گروه اقتصاد دآنها معمولا به مکتب های مختلف تقسیم بندی شده اند و مکاتب خود را بنامهای لیبرالیسم، دیریژیسم، کوئوپراتیسم، سوسیالیسم و کمونیسم می نامند. رسم چنین است که وقتی که این سلسله مراتب طی شد همین نامها را با افزودن یک پیشاوند از سر میگیرند. امروزه ما دارای مکتب هائی باسامی لیبرالیسم جدید، کوئوپراتیسم جدید، سوسیالیسم جدید (1) می باشیم و بدون شک فردا یک کمونیسم جدید نیز خواهیم داشت. این تقسیم بندی کشش ها و تمایلات فکری مختلف را نشان می دهد و طبعاً هر یک از آنها در قضاوت امر نفوذ می کند.
موری روتبارد ترجمه عباس شهرابی فراهانی
تصویر: موری روتبارد
مقدمه مترجم
متن حاضر ترجمه بخش اول و دوم کتاب کوچکی از موری روتبارد، اقتصاددان و فعال سیاسی آمریکایی، تحت عنوان «آناتومی دولت» است. در این مقدمه، ابتدا به معرفی کوتاهی از موری روتبارد، متفکری که برای ما ایرانیان کاملاً ناشناخته مانده است، و سپس ذکر اهمیت ترجمه این کتاب، می پردازیم.
موری نیوتن روتبارد (Murray Newton Rothbard)، در دوم مارس 1926 در یکی از مناطق ایالت نیویورک در خانواده ای یهودی متولد شد. تحصیلات آکادمیک خود را در رشته ریاضیات و اقتصاد در دانشگاه کلمبیا آغاز کرد و با مدرک دکترای اقتصاد از همان دانشگاه فارغ التحصیل شد. وی از جمله شاگردان اقتصاددان مشهور اتریشی، لودویگ فون میزس، بود. روتبارد اولین کار جدی خود را با نوشتن شرحی بر اثر لودویگ فون میزس در حوزه رفتارشناسی اقتصادی، کنش انسانی، آغاز کرد که در نهایت خود به یک اثر مستقل و حجیم تحت عنوان انسان، اقتصاد و دولت تبدیل شد. او در طی دهه 60 همکاری نزدیکی با این راند (Ayn Rand)، فیلسوف و نویسنده آنارکو-کاپیتالیست، داشت. روتبارد در حوزه های گوناگونی اعم از اقتصاد نظری، اقتصاد سیاسی، معرفت شناسی اقتصادی، اندیشه سیاسی، فلسفه اخلاق و تاریخ معاصر ایالات متحده دست به قلم برده است. او را از جمله اقتصاددانان مکتب اتریش به شمار می آورند. ولی در حالی که دو نظریه پرداز شناخته شده تر این مکتب، میزس و هایک، از نظر اندیشه سیاسی و نگاه به پدیده دولت، در زمره «لیبرال های کلاسیک» گنجانده می شوند، موری روتبارد را به حق باید بنیانگذار پایه های اقتصادی و سیاسی آنارکو-کاپیتالیسم دانست
غربت رقابت
در عالم اقتصاد متخصصان اقتصاد کلان بیشترین تعریف و تمجیدها را دریافت میکنند. به عنوان طراحان الگوهای بزرگ اقتصادی، این دانشمندان با پیشبینی قیمت مسکن و نرخ بهره خوراک بحثهای محافل را فراهم میسازند. بسیاری از آنها در مناصب قدرت قرار دارند و ابزارهای مالیاتی یا هزینههای وزارتخانهها را دستکاری میکنند یا اهرمهای پولی را در بانکهای مرکزی تغییر میدهند. تعدادی دیگر از طریق بانکها و صندوقهای تامین به کسب درآمد میپردازند. اما رویکرد عادی و همیشگی لزوم تغییرات است. نهتنها در طول دهه گذشته پیشبینیهای اقتصاددانان کلان نادرست از آب در آمد بلکه آنها حاشیه قدرت خود را نیز از دست دادند. برای هر کس که قصد ورود به عالم اقتصاد را داشته باشد آینده در حوزه اقتصاد خرد است.
اقتصاددانان خرد افرادی متواضع هستند. آنها به جای اینکه در جستوجوی یک نظریه متحد درباره همه چیز باشند تمرکز خود را بر یک حوزه معطوف میکنند که اغلب یک نوع بازار یا بنگاه است و تلاش میکنند نحوه کار آن را درک کنند. فناوری در اینجا به آنها یاری میرساند. اقتصاددانان خرد که به مجموعه بزرگی از دادههای شرکتهای فناوری مجهز هستند میتوانند پیشبینیهای بسیار خوبی از رفتار انسانی ارائه دهند. بنگاههای سیلیکون ولی عاشق این افراد هستند. این بنگاهها با بهرهگیری از اقتصاددانان خرد برجسته میتوانند پیشبینی کنند حرکت بعدی مشتریان یا کارمندان چه خواهد بود.
1- تعریف توسعه
Development که در فارسی به "توسعه" برگرداننده شده است، به معنای گشودن یک بسته یا شاید بتوان گفت گنجینه است. برای این معنا درفارسی واژهی "انکشاف"، که در ترجمه های اولیه رایج بوده، از برخی وجوه مناسبتر است. چرا که نمایاندن چیزی نهفته را معنی میدهد، اما با واژهی رایج توسعه اگر به معنای
وسعت و تکامل بخشیدن به آن چه هست به کار رود، سر مخالفت ندارم. با این معنا توسعه با مدرنیته هم ذات و هم زمان میگردد، چرا که هردو درک و البته نقد سنت را براساس اصولی چون رجوع به عقل یا توافق عقلانی در دستور کار انسان و جامعه قرار میدهند، و آینده را برپایهی گذشته بنیاد مینهند، نه در نفی یا تخریب آن. با این تعریف، مفهوم توسعه از رشد فاصله میگیرد. همان طور که انسان میتواند از لحاظ جسمیرشد کند بی آن که از لحاظ عقلی رشد کرده باشد، یا با مواد نیروزا و ماهیچهساز بدنش را رشد یافته و پرتوان بنمایاند، جامعه اگر به رشد بسنده کند بهزودی دچار مشکلات و تناقضات بنیانکن درونی میشود. توسعهی یک جامعه هم چون ورود و جذب مفاهیم جدید علمی، فلسفی و هنری به یک زبان زنده است. در این ورود هرچند که گاه استفاده از برخی واژگان زبان های دیگر نیز ضروری بیفتد، اما بیان مفاهیم دراساس با واژگان و دستور زبان آن زبان زنده صورت میپذیرد.
گسترش و تکوین و رشد اندیشه، نسبتی مستقیم با رشد و گشایش زبان دارد، زیرا زبان محور و عامل اساسی انباشت، پردازش و تولید و بازتولید تحلیل و فکر است. هم از این رو، آن گاه که با پیچیدگی، درهم آمیختگی، سرپوشیدگی و... در زبان روبروئیم و یا هنگامی که با زبانی ویژه در یک شاخه یا رشته اختصاصی سروکار داریم، همواره می توانیم ریشه های خود آگاهانه یا ناخود آگاهانه آن را در استراتژی های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... کنشگران جامعه بیابیم. بازی قدرتی که این کنشگران را درون میدان هایی با امتیازات واقعی درگیر می کند، سبب می شود که آنها بر اساس منافع خود و یا آنچه در کوتاه یا دراز مدت منافع خود می پندارند ، استراتژی های رفتاری و زبانی خاصی را پی بگیرند.
اگر موضوع را به سطح زبان شناختی محدود کنیم، به کار گیری این یا آن واژه، این یا آن ساختار زبانی، کنار هم قرار دادن این یا آن موضوع و کلمه، ترتیب این کلمات و حتی استدلال هایی که یک کنشگر به نام شخصی خویش و یا به مثابه یک «ما» ی گروهی خود ساخته یا دگر ساخته، واقعی یا خیالین، به کار می برد و هر نوع از استراتژی زبانی دیگر که می توان آنها را تا بی نهایت متنوع و متفاوت دانست، در حقیقت گویای چنین منافعی هستند که باید آنها را در حیات واقعی افراد و نه لزوما در باورهایشان جستجو کرد.
اگر این بحث را به موضوع مباحثی که در چند سال اخیر درباره رویکردهای اقتصادی در کشور ما و در زبان فارسی به وقوع پیوسته اند تعمیم دهیم و البته توجه داشته باشیم که این وقایع را نباید از چارچوب های بین المللی اقتصادی- اجتماعی و سیاسی آنها نیز جدا کنیم، شاید بتوانیم به نتایج جالب توجهی برسیم که اشاره به لااقل یکی از آنها در این یادداشت بی فایده نیست و آن تقابلی است که میان دو واژه «سرمایه» و «بازار» دائما در نوشته های اقتصادی- سیاسی به آن بر می خوریم و البته واژگان دیگر مشتق از آنها از جمله «سرمایه داری» و «نظام بازار» و غیره را نیز شامل می شود.
ظهور اقتصاد مطالبهای پرسشهای دشواری را برای کارگران، شرکتها و سیاستمداران مطرح کرده است. در اوایل قرن بیستم هنری فورد با ترکیب خطوط تولید متحرک و کارگران زیاد ساخت خودرو را بسیار ارزانتر و سریعتر کرد و بدین ترتیب اتومبیل را از وسیلهای لوکس به وسیله نقلیه مردم تبدیل کرد. امروزه گروه فزایندهای از کارآفرینان تلاش میکنند همین کارها را برای خدمات انجام دهند، و قدرت کامپیوترها را با کارگران آزاد گرد هم آورند تا تجملاتی را عرضه کنند که روزگاری مخصوص ثروتمندان بوده است. اوبر (Uber) رانندگان خصوصی و هندی (Handy) نظافتچی در اختیار قرار میدهد. اسپون راکت (SpoonRocket) غذای رستورانها را درب منزلتان تحویل میدهد. «Instacart» یخچال شما را پر از مواد غذایی نگه میدارد. در سانفرانسیسکو یک برنامهنویس جوان میتواند مانند یک شاهزاده زندگی کند.
اما این اقتصاد مطالبهای از تجملات فراتر میرود. روی اپلیکیشن Medicast کلیک کنید و در فاصله دو ساعت یک پزشک درب منزل شماست. وکیل یا مشاور میخواهید؟ Axiom وکیل و Eden McCallum برایتان مشاور میفرستد. دیگر شرکتها پاداشهایی را به شاغلان آزاد برای حل مسائل تحقیق و توسعه یا ارائه ایدههای تبلیغاتی میدهند. و تعداد رو به رشدی از آژانسها مانند Freelancer.com و Elance-oDesk مشاغل آزاد از همه نوع را ارائه میدهند که 3/9 میلیون کارگر را برای کار با 7/3 میلیون شرکت پیوند میدهد.
اقتصاد مطالبهای کوچک است، اما به سرعت در حال رشد است. اوبر که در سال 2009 در سانفرانسیسکو تاسیس شد اکنون در 53 کشور فعالیت میکند، و فروش آن بالغ بر یک میلیارد دلار در سال 2014 فروش داشت و ارزشگذاری 40 میلیارددلاری داشت. مانند خطوط تولید متحرک، ایده پیوند دادن مردم با مشاغل آزاد برای حل مشکلاتشان ساده به نظر میرسد. اما مانند تولید انبوه، پیامدهای عمیق خود را از سازماندهی کار گرفته تا ماهیت قرارداد اجتماعی در جامعه کاپیتالیست دارد.
خسرو صادقی بروجنی
خلاقیت جسورانهی وبر در صورتبندی فرضیهی اصلی و دقت و پرسشگری او در رجوع به ماخذ بینظیر است.
اهمیت این کتاب تا به امروز به دلیل طرح دو مشکل است. مشکل نخست، مشکل تاریخی است، روح برخی از فرقههای پروتستانی تا چه حد بر تشکیل سرمایهداری تاثیر گذاشتهاند؟ مشکل دوم، مشکل نظری یا جامعهشناختی است: درک رفتارهای اقتصادی به چه جهت مستلزم استناد به اعتقادات مذهبی و جهانبینیهای عاملان رفتار است. ادعای کلی وبر در کتاب اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری این است که نظام اقتصادی سرمایهداری عقلانی که در غرب ظهور کرده بود و بر بخش اعظم جهان چیرگی داشته، و رشد چشمگیری را در تکنولوژی به بار آورده بود، تا اندازهای ریشه در تحولات مذهبی اصلاح مسیحیت، یعنی آیین پروتستان دارد. ادعای جسورانهی وبر تاکید بر تاثیر عاملی مذهبی در تحولات تاریخی، در واقع نوعی مقابله با مفهوم مادیگرانهی مارکس بود که مذهب را چیزی جز بخشی از روبنا و برآمده از شرایط اقتصادی نمیدانست.
خسرو صادقی بروجنی
و به یک معنا، «مشکل اقتصادی» هم نداشتیم.
علت اصلی کمیابی هم «نامحدود بودن» خواستههای بشر و محدودیت امکانات تولیدی است که بهناگزیر به «انتخاب» میرسد. این که دربارهی این «انتخابها» چگونه تصمیمگیری میشود سر از نظامهای اقتصادی مختلف درمیآورد. در اقتصاد سرمایهداری، نیازها و انتخابها فردی، و کانال تصمیمگیری هم «نظام بازار» است.
همین جا به اشاره بگویم و بگذرم که همین که از «نظام بازار» سخن میگوییم که در آن «نهار مجانی به کسی نمیدهند»، بهناچار باید به عامل دیگری نیز توجه کنیم و آن این که آن «نیازی» که از طریق نظام بازار عمل میکند، مختصات ویژهای دارد. یعنی در اینجا داریم بهواقع از «تقاضای موثر» سخن میگوییم که علاوه بر «نیاز فردی» یک بُعد پولی هم دارد. نظام بازار در نابترین شکل خویش به نیاز آدمهای بیپول پاسخ نمی دهد.
از «کمیابی» آغاز میکنیم.
انسان یک موجود مصرفی است. بدون تردید، ما برای بقا به غذا، لباس و سرپناه نیاز داریم. اما به جز اینها، حتی افراد بسیار فقیری که مصرفشان ظاهرا محدود به نیازهای ضروری و حیاتی مثل غذا و لباس و سرپناه و غیره دیده شده است نیز به مصرفهایی نیاز دارند که فراتر از تامین بقایشان است، مثلا استفاده از یک شیء کوچک برای راحتی و لذت و یا برای تمایز و دکوراسیون، که نشاندهندهی پایگاه آنها بوده و یا معنایی برای رهاشدنشان از این شرایط داشته باشد. همهی ما، چه فقیر و چه غنی، مصرفکننده هستیم. آدام اسمیت در کتاب «ثروت ملل» میگوید: «مصرف تنها دلیل و تنها هدف هرگونه تولید است». اما اگر مصرف یک پدیدهی جهانی و به قدمت خود انسان است، از چه تاریخی میتوانیم به عنوان تاریخ حضور مصرفکنندگان مدرن سخن بگوییم؟
به عقیدهی اکثر اقتصاددانان، این سوال به اشتباه مطرح شده است. آنها میگویند که مصرفکنندگان مدرن زمانی پدید آمدهاند که تولید مدرن آغاز شده بود. وقتی که تکنولوژی، نهادها، تجارت و حکومت دست به دست هم دادند تا انقلاب صنعتی را به راه اندازند، دنیای جدید مصرف کالاها پا به عرصه گذاشت. طبق قانون بازار، عرضه، تقاضای خود را ایجاد میکند و بدون شک این آخرین حرف دربارهی این موضوع نیست، اما بازتابی از تمایل طبیعی اقتصاددانان به این مساله است به ویژه زمانی که میخواهند رفتار مصرفکنندگان را تبیین کنند.
که نمیتوان آنها را مدلسازی ریاضی کرد. مایکل پرلمان در کتاب «اقتصاد راهآهن: خلق اسطورهی بازار آزاد» میگوید که دلیل دیگری هست که اقتصاددانان این نظریهها را نمیپذیرند: برخی نظریهها به دلایل ایدئولوژیک رد میشوند چرا که بازار آزاد، اعتقادی آیینی است. پرلمان از فرانسیس واکر، نخستین رییس انجمن اقتصادی امریکا نقل میکند که گفت بازار آزاد «صرفاً آزمون ارتدوکسی اقتصاد نیست. از این اصطلاح برای تصمیمگیری در این زمینه استفاده میشود که آیا یک نفر اصلاً اقتصاددان است یا خیر» (102). به عبارت دیگر برای این که اقتصاددان باشی، بهویژه در دوران پس از شوروی، باید با اقتصاد آزاد موافق باشی ـ یعنی معتقد باشی که بازار به نحو کارآمدی منابع را تخصیص میدهد و این که شغل اقتصادداتان تعیین درست قیمتهاست.