جادوی اقتصاد

منشور خبری تحلیلی اقتصاد ایران و جهان

جادوی اقتصاد

منشور خبری تحلیلی اقتصاد ایران و جهان

زندگی بر پایه اقتصاد

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بی پولی» ثبت شده است

از مرحمــت جناب عالـــی
من مانده ام و دو جیب خالی

از پل که خرت گذشت ، حتی
چرخی نزدی دریــن حوالی

از موهبت اجــاره مسکن
انـدام همه شده خـلالـی !

یک عده برای خوردن نان
هر جا بکنند “مایه خالی! ”

دریای خزر به ما چه مربوط
شاعر تو چقدر خوش خیالی!

نفتی سر سفره ها نیامد
این بود طریق ماست مالی!؟

گر کل جهان به ما کند پشت
خوش باش! چرا که هست عالی

پوتین ِ گلم ، سرت سلامت
با تو نرسد به ما ملالی!

از بیت نهم به بعد بگذار
قدری بکنیم عشق و حالی!

من سوخت هسته ای نخواهم
ای دوست ! تو لااقل زغالی ،

در منقل خالی ام بریزان
تا نشئه شوم درین لیالی!

پرواز کنم در اوج رویا
آسوده ! بدون قیل و قالی

سیراب شوم زجام عرفان
سرخوشتر از “احمد غزالی”(۱)

یک لحظه به جای “شیخ اشراق” (۲)
پاسخ بدهم به بی سوالی

در منطق کشک و کشک سابی
تحقیق کنم یکی ، دوسالی!

“عریان ” که شدم شبیه “طاهر”
خود را بزنم به بی خیالی

درسایه ی بید و شرشر آب
دامانی و دامی و غزالی…!

این مرد ِ مجرد جنوبـی
سیم اش بنموده اتصالی!

سرسبز شود جنوب ، ای کاش
ما را برسد زنی شمالـی!
…..
بانو به جنوب خواهی آمد؟
یا بنده بگیرم انتقالی؟!

 

سروده: راشدانصاری

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۲:۵۱
مهدی اشرفی وند

دو سالی می گذشت از ازدواجم
که دیدم مثل سابق هاج و واجم!

و دخلم اندک و خرجم زیاد است
و جیبم تنگ و سوراخش گشاد است

شبی پیش عیال خود نشستم
به او گفتم: « به فکر پول هستم!

کشیدم نقشه ی خیلی دقیقی
و می گویم به تو، زیرا رفیقی!

در این دوران که می باشد گرانی
برای کسب پول آنچنانی

کشیدم نقشه ای تا با مُد روز
کنم کسب درآمد عید نوروز

به این صورت که قبل از سال تازه
بگیرم یک عروسک از مغازه

شما آن را بپیچان در لباسی
لباس شیک و خیلی باکلاسی

و او را می بریم ایام نوروز
به مهمانیِ قومِ خویش هر روز

اگر آن را بپوشی خوب، بی شک
نمی فهمند این باشد عروسک!

سپس گوییم: « این فرزند خوشگل
بوَد فرزند ما و میوه ی دل »

برایش این چنین عیدی بگیریم
که شاید توی این بحران نمیریم!»

زنم در ابتدا ترسید و بعدن!
موافق گشت با اندیشه ی من!

خلاصه با تمرکز، با اراده
دقیقن نقشه را کردم پیاده

و ما با این روش در عرض شش روز
فراوان سود کردیم عید نوروز

و من از طرح نقشه شاد بودم
ز رنج غصه ها آزاد بودم

زنم با من حسابی مهربان بود
نگاهش با محبت توأمان بود

خلاصه عشق و حالم بود کامل
پس از شیر انبه می خوردم کارامل!

و می خوردم بلال و موز و کیوی
و فندق می شکستم پای TV

پس از این ماجرا شش روز دوم
تمام قوم ما از مشهد و قم

همه مهمان شدن! در منزل ما
زدند آتش به جان و بر دل ما

به هنگام ورود این اراذل!
بلایی بر سر من گشت نازل

که دیدم بنده در آغوش هر زن
دوتا بچه شبیه بچه ی من!!

امیرحسین خوش حال

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۰۱
مهدی اشرفی وند

جیب پر باری ندارد کارگر
غیر غم، یاری ندارد کارگر

می نشیند دور میدان تا غروب
غیر از این کاری ندارد کارگر!

هر چه دارد در اتاقش چیده است
چون که انباری ندارد کارگر

کل اجناس اتاقش کهنه است
گرچه سمساری ندارد کارگر!

می خورد هر روز غم های جدید
شام تکراری ندارد کارگر!

کلبه و ویلا و حتی یک پلاژ
حومه ی ساری ندارد کارگر

وقت دفنش نیست عکس و تاج گل
مجلسش قاری ندارد کارگر

چند روزی می شود خوابیده است
قصد بیداری ندارد کارگر...

امیرحسین خوش حال « کولی »

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۳:۲۴
مهدی اشرفی وند