شاید نه مارشال و نه پیگو، هیچکدام فکر نمیکردند روزی فرا برسد که یکی از شاگردان برجستهشان علیه تفکرات آنها قیام کند و انقلابی جهانی برپا سازد.
در تاریخ اندیشه اقتصادی، هرگاه نامی از دانشکده اقتصاد دانشگاه کمبریج برده شود، بلافاصله اسامی این سه نفر در ذهنها تداعی میشود: مارشال، پیگو و کینز. سه اقتصاددانی که هریک به تنهایی آنقدر معروف و اثرگذار هستند که صرف وجود نام آنها در تاریخچه یک دانشکده، افتخاری برای آن محسوب شود. این سه، از سالهای آغازین اوجگیری دانشکده اقتصاد دانشگاه کمبریج، هریک کوشیدند تا اعتبار علم اقتصاد و دانشکده خود را به درجه رفیعی برسانند. تلاشهایی که به نظر میرسد نتیجه داد و این نتیجه همچنان نیز پابرجاست. بهگونهای که هماینک مکتب اقتصادی دانشگاه کمبریج، خود معرف نوع خاصی از اندیشه اقتصادی است.
آلفرد مارشال در سال 1885 میلادی، فعالیت خود به عنوان استاد اقتصاد سیاسی را در دانشگاه کمبریج آغاز کرد و تا زمان بازنشستگیاش در سال 1908 میلادی به این کار خود ادامه داد. مارشال به عنوان بنیانگذار «مکتب دانشکده کمبریج» شناخته میشد. مکتبی که در آن زمان تاکید ویژهاش بر موضوعاتی از قبیل بازدهیهای فزاینده نسبت به مقیاس، نظریه بنگاه و اقتصاد رفاه بود. پس از بازنشستگی او نیز مسوولیت رهبری و هدایت این مکتب به ترتیب بر دوش آرتور سسیل پیگو و جان مینارد کینز گذاشته شد. در همان سالی که مارشال بازنشسته شد (1908)، آرتور پیگو به عنوان استاد اقتصاد سیاسی دانشگاه کمبریج برگزیده شد. او این سمت را تا سال 1943 میلادی حفظ کرد. یکی از نخستین کارهایی که پیگو انجام داد این بود که برای کینز حمایت مالیای را جهت کار بر روی اثر «نظریه احتمال» فراهم کرد. پیگو و کینز نسبت به یکدیگر محبت و احترام متقابلی داشتند که تفاوتهای اندیشهایشان هیچگاه مخاطره جدیای را در این رابطه دوستانهشان ایجاد نکرد. تا اینجای کار، هم مارشال و هم پیگو، هر دو، در زمره اقتصاددانان نئوکلاسیک به حساب میآمدند.
و اما کینز. کینز در سال 1908 میلادی به عنوان مدرس در دانشگاه کمبریج شروع به فعالیت کرد. سپس برای مدتی از این کار کنارهگیری کرد تا در خزانهداری انگلستان کار کند. او پس از آنکه در سال 1919 از سمت خود در خزانهداری استعفا داد، برای ادامه تدریس، مجدداً به دانشگاه کمبریج بازگشت. سرانجام کتاب معروف و انقلابی کینز تحت عنوان «نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول» نیز در سال 1936 میلادی به رشته تحریر درآمد و پارادایم غالب نئوکلاسیکی را به چالش کشید. به این ترتیب از آن سال به بعد دانشگاه کمبریج به محفلی برای نظریهپردازان اقتصاد کینزی بدل شد. بهگونهای که بعدها اقتصاددانانی نظیر پییرو سرافا، مایکل کاِلکی، سر جان هیکس، خانم جون رابینسون و حتی جوزف استیگلیتز نیز که هر یک به گونهای در زمره اقتصاددانان کینزی محسوب میشوند، فعالیت کردند.
بنابراین پس از گذشت بیش از یک قرن از زمانی که آلفرد مارشال به عنوان یک اقتصاددان نئوکلاسیک تمام و کمال، کرسی استادی اقتصاد سیاسی را در دانشگاه کمبریج بر عهده داشت، هماینک دیگر نام دانشکده اقتصاد دانشگاه کمبریج با اقتصاد کینزی عجین شده است.