بزرگان علم اقتصاد : مورای روتبارد
پیتر بوتکه
مترجم: کبری چوپان خورشیدآبادی
به استثنای آینرند، کسی بهاندازه مورای روتبارد جنبش آزادی خواهی را تحت تاثیر قرار نداده است. میزس، هایک، فریدمن و نوزیک بهاندازه روتبارد اشتیاق به سمت آزادی فردی ایجاد نکردهاند.
با توجه به نظرسنجیهایی که اخیرا انجام شده، روتبارد پرنفوذترین فرد در میان آزادیخواهان مدرن است و در بسیاری از مواقع، این سخن واقعا درست مینماید که جنبش آزادیخواهی مدرن از اتاق نشیمن روتبارد زاده شد.ایدهای که روتبارد ارائه داد، یعنی ترکیبی از آنارشیسم فردگرایانه، تجدید نظرطلبی و اقتصاد اتریشی، توجه جدی محققان و فعالان همتایش را جلب کرده است. اعتبار واقعی روتبارد در این مجموعه ایدهها محقق میشود، نه در فعالیتهای سیاسی یا کیش شخصیتی وی.
توسعه و زمینه فکری
مورای نیوتن روتبارد در سال 1926 در شهر نیویورک به دنیا آمد. پدر و مادرش، شیمیدان و روزنامهنگار، از فعالین ضد دولت بودند، بنابراین روتبارد در یک خانواده آگاه سیاسی بزرگ شد.وی به کالج کلمبیا راه یافت، در سال 1946 در رشته اقتصاد و ریاضیات لیسانس خود را گرفت و درسال 1948 فوق لیسانس رشته اقتصاد و در سال 1956 دکترای رشته اقتصاد شد.
تز دکترایش که بعدا با عنوان «وحشت 1819» منتشر شد، به دلیل موضع ضد بانک مرکزی آن و حمایت از استاندارد طلا کاملا بحثبرانگیز شد. روتبارد، ناتوان از یافتن موضع آکادمیک به دلیل دگم فکری حرفه اقتصاد در دهههای 1950 و 1960، کارش را به عنوان مشاور پژوهش برای Volker Fund در نیویورک شروع کرد. در طول این دوره زمانی روتبارد نقدهایی برای کتابها و مقالات برجسته محققان لیبرتارین نوشت. این نقدها که با اهداف شخصی نوشته میشد،عمق فکری روتبارد و تعهد نسبت به آزادی فردی و نیز طبع شوخ او را، آشکار ساخت. وی سپس توسط پلیتکنیک بروکلین استخدام شد(که بعدها پلیتکنیک نیویورک نامیده شد)، جایی که او در دپارتمان علوم اجتماعی تدریس کرد، تا سال 1986 که او مقام استادی ممتاز رشته اقتصاد را در دانشگاه نوادا-لاس وگاس پذیرفت.
با این وجود، آکادمیک بودن، هرگز روتبارد را با اندیشه پردازی صرف ارضا نکرده است، بلکه وی یک فعال سیاسی لیبرتارین نیز بوده است.
اعتبار روتبارد
روتبارد یکی از آن متفکران اجتماعی شجاعی است که از موقعیت سیاسی رادیکالش ترسی نداشت.ارتباطش، مثل ارتباط، دقیقا در این سطح قرار میگیرد. او از مخالفین سرسخت سرکوب سیاسی است و یک سیستم فکری ارائه میدهد که هر دو مفاهیم محافظهکاران و لیبرالان جامعه خوب (good society) را به چالش میکشد. برای آنها که صرفا به دنبال فلسفهپردازی درباره جهان نیستند، بلکه به دنبال تغییر آن نیز هستند، روتبارد افقی از یک علم نظاممند در راستای آزادی را ارائه میکند.
روتبارد شاید پرکارترین نویسنده لیبرتارین این قرن باشد. وی نزدیک به بیست کتاب منتشر کرده است – که دامنه آنها از دو رساله در باب اصول اقتصادی با نامهای انسان، اقتصاد و دولت و قدرت و بازار و یک رساله درباره اخلاق سیاسی به نام اخلاق آزادی گسترده است.
روتبارد و میزس
روتبارد از همان ابتدا در حرفه فکریاش «ردای میزس» را پوشید. چنانکه خود وی هم اعلام کرده است: «کنش انسانی (کتاب میزس) تجربه بزرگ تغییر من در علم اقتصاد بود. تمام مشکلی که درتئوری اقتصادی داشتم- مانند این واقعیت که هر مکتب فکری نسبت به انتقادات رقیبانش آسیبپذیر به نظر میرسد – سریعا پاک میشد. من این کتاب بزرگ را در اوج هیجان خواندم؛ ناگهان، همه علم اقتصاد معقول افتاد و همه چیز در یک سیستم قوی و منسجم تناسب یافت و تماما همه موارد اقتصادی به فردگرایی و آزادی انسان رهنمون شد.»
روتبارد شدیدا از پایههای فکری اقتصاد میزسی حمایت کرده است: پیشینیگرایی، قیاسگرایی و فردگرایی. این پایههای فکری به روتبارد روش علم اقتصاد که همان کردارشناسی (Praxeology) میزس بود را ارائه داد. البته در این شکی نیست که منطق قیاسی تفکر میزس برای وضوح اندیشه واجب بود و نیز اینکه تبیینهای روتبارد به میزان زیاد سوال برانگیز است.
در این زمینه باید ذکر شود کهاندیشه میزس دقیق تر از روتبارد است، اول از همه اینکه، کردارشناسی یک رشته است نه یک روش. روتبارد به طور کلی این نکته را در سرتاسر نوشتههای روش شناختی اش مبهم گذاشت.
کردارشناسی «سازههای تصویری: را به عنوان کمکی برای آزمایش اندیشه استفاده میکند.»
علاوه بر این، میزس، از پیشینی گرایی خویش با ارجاع به مفهوم پدیدار شناختی زیست-جهان و به عبارت دیگر جهان روزمره زندگی که ما در آن زندگی میکنیم، کار میکنیم و تفریح میکنیم، دفاع کرد. چیزی که روتبارد نیز هنگامی که از آن مفاهیم «تجربهگرایی رادیکال» را بیرون کشید، مدتها بود که انجام میداد. اما در مواقع دیگر روتبارد کاملا زمینه فلسفی که میزس از آن بهره برده است را انکار میکند تا آنجا که میگوید: میزس کردارشناسی را «اختراع» کرد- چیزی که میزس صریحا آن را انکار میکرد.
این امر فرصتی را فراهم کرد تا روتبارد میزس را از ریشههای فلسفی معاف کرده و بر برخی دفاعیات شبه رندی (Pseudo-Randian) از علم اقتصاد و لیبرتاریانیسم میزس پافشاری کند.
روتبارد در نتیجه دستاوردهای دانشپژوهشانه شگرفش در گذشته، قادر است با استفاده از اقتدار خویش نسبت به میزس در مقابل اتریشیهای مدرن استدلال کند، چنانکه میگوید: «چیزی که شما انجام میدهید ضدمیزسی است چون من آن را دوست ندارم و بنابراین میزس آنرا نمیخواهد». روتبارد شدیدا به کتابهای اخیر اتریشهای جوانتر حمله کرده است. او از بانکداری آزاد در بریتانیا
(Free Banking in Britain) اثر لارنس وایت بیزار بود به خاطر اینکه وایت مطلوب بودن بانکداری فدرال رزروی فراکسیونی را پیشنهاد داد. او از اثر جرالد دریسکول و ماریوریزو «اقتصاد زمان و جهالت»
(The Economics of Time and Ignorance) بیزار بود چون آنها میخواستند که سوبژکتیویسم را عمومیت دهند و چارچوب تعادل را که روتبارد نمیتوانست آن را قبول کند، اصلاح کنند. همچنین او از «برنامهریزی مرکزی و برنامهریزی اقتصاد ملی: چپ چیست؟» اثر دان لاوویه ریوالری خوشش نمیآمد چون لاوویه بر نظم خودجوش و روش بهرهمندی از دانش در جامعه تاکید میکند.
در زمانی، ایدههایی که روتبارد برای دههها از آن حمایت کرده بود سرانجام نمایان میشد و در میان چهرههای آکادمیک مورد بحث واقع میشد، روتبارد از اصطلاح فقدان خلوص (lack of purito) اتریشیهای جوان در موفقیت برای به دست آوردن یک گوش شنوا برای دیدگاهشان شکایت میکند. نوشتههای میزس وهایک و سنتهای فلسفی که آنها را تحت تاثیر قرار داد، مانند پدیدارشناسی و هرمنوتیک جای خوبی برای شروع هستند. این فلسفهها اصولا انسانمدار هستند و انسان را در مرکز تحلیلهای اجتماعی قرار داده و از هدف حقیقت جویی انسانها حمایت میکنند. ضد استدلال پیشرفته توسط روتبارد و تبارش مبنی بر اینکه برخورداری از فلسفه قارهای غیرعقلانی و جمعگرا است، به نظر معقول نمیآید، چرا که این فلسفهها از ارزش ذاتی عاملیت انسانی خلاق و برخوردار از عقل حمایت و یک پشتوانه فلسفی لازم را برای کشف حقیقت در علوم انسانی فراهم میکنند.
پیشرفتها و انحرافهای روتباردی
روتبارد، در کنار فلسفه و روششناسی، در چند جهت دیگر، در پیشرفتها و انحرافات، از میزس متفاوت است. ابتدا، پیشرفتها: روتبارد یک تئوری اتریشی پیشرفته در حوزه سازمان صنعتی با عنوان افسانه قیمت انحصاری دارد. (موضع سوبژکتیویستی سازگار) روتبارد عنوان میکند که نظریه پرداز مستقل از فرآیندهای بازار نمیتواند بداند که قیمت انحصاری چیست؟ و از این رو، نظریهپردازان میتوانند فقط در مورد تفاوت بین قیمتهای تنظیمی دولت بحث کنند- که در آن هیچ تمایز تحلیلی معناداری وجود ندارد.
روتبارد همچنین در زمینه اقتصاد بخش عمومی یا تئوری رفاه اجتماعی استاندارد و قضاوت اخلاقی نهفته در تحلیلهای استاندارد آن، یک خطای جدی را در اقتصاد رفاه موجود نشان میدهد. او بر نیاز به ارائه یک دفاع اخلاقی نظام مندانه از موضعهای سیاسی توسط اقتصاددانان تاکید میکند.
روتبارد در کار بر روی سازمان صنعتی و اقتصاد رفاه، سنت اتریشی را بهبود بخشیده است. اما او هم اندکی از تئوری میزس فاصله گرفت، چرا که به مفهوم انحصار منابع و ناکارآییهای تخصیصی حاصل از بازارهای انحصاری معتقد بود. (با وجود این، من باید اضافه کنم که نه او و نه کریزنر دلالتهایی که قانون ضد تراست را توجیه کند، منتج نکردهاند.) او همچنین در این امر که سیاست اقتصادی میتواند کاملا مستقل از اخلاقیات قابل دفاع باشد و اینکه تئوری حقوق طبیعی نامعقول است از میزس فاصله گرفت.
با وجود این در هر دوی این حوزهها، روتبارد تئوری اتریشی را با پشت سر گذاشتن میزس بهبود بخشیده است. اما، روتبارد صرفا تورم را به عنوان هر گونه افزایشی در موجودی پول تعریف میکند. از طرف دیگر، میزس، از سنت پولی مکتب پولی بریتانیا خارج شده و استدلال میکند که تورم اضافه عرضه پول در رابطه با تقاضای پول است. این فهم از تئوری تعادل پول راهها را برای شرایط مطلوب عملی و نظری بانکداری آزاد و بانکداری فدرال رزروی فراکسیونی فراهم میکند که لارنس وایت و جورج سلگین نیز از آن حمایت میکنند. روتبارد این را درک نکرد و در عوض بر استاندارد طلایی با ذخیره صددرصد پافشاری نمود.
این امر، همچنین باعث شد وی با مسائل هماهنگی اقتصادی که در اثر سیاست تورم زدایی به وجود میآیند، مخالفت کند. شاید بنیادیترین مساله در تفسیر روتباردی میزس، نقش ثانویهای است که سوبژکتیویسم در متون روتبارد پیدا کرد. در حالی که سوبژکتیویسم برای میزس اصل اساسی است، برای روتبارد لازمه تبیین است.
برای میزس، بازار تعامل ذهنهای انسانی است- قضاوتهایی که با دیگر قضاوتها تعامل میکند- برای روتبارد بازار عبارت است از افرادی که به طور ذهنی کالاهای عینی را ارزیابی میکنند. این یک انتقال دقیق مورد تاکید است، اما انتقالی است که تفاوت بزرگی را ایجاد میکند و شاید در مبحث سوسیالیسم بیشتر احساس شود. برای روتبارد، انتقاد از سوسیالیسم، به اینجا میانجامد که برنامهریزی متمرکز نمیتواند به حسابداری سود و زیان بپردازد. برای میزس، این صرفا پایه یک مساله بنیادیتر است: اینکه سوسیالیسم باید از تقسیم ذهنی کار که در بازار وجود دارد، چشم بپوشد.
برای میزس، به مانند منگر وهایک، بازار برآیند کنش متقابل انسان است، نه برآیند قصد و طرح انسانی. نبوغ میزس در این بود که توضیح دهد چگونه اغلب برنامههای متضاد افراد جدا از هم و متفاوت در طی عملیات نظم بازار در هماهنگی با هم به سر میبرند. نهادهای بازار، قیمت پولی و سود و حسابداری سود و زیان و غیره به عنوان کمک به ذهن بشری به کار میروند و همکاری در گمنامی را ارتقا میدهند که برای وجود اجتماعی صلحآمیز اساسی است. اما از طرف دیگر، روتبارد بازار را بیشتر حاصل عقل سلیم (Pure reason) میبیند.
در واقع، او نظم خودجوش را انکار میکند و به طور کلی بازار و همکاری اجتماعی را به عنوان نتیجه قصد (Intentionality) انسان میبیند.
بنابراین، به نظر دقیقتر میرسد که به روتبارد به عنوان اقتصاددان معتقد به حقوق مالکیت و نه یک اتریشی رادیکال اشاره کنیم. وی همیشه بر حقوق ملکیت لاکی و دلالتهای آن برای تجارت که ما از طریق عقل به دست میآوریم، اصرار ورزید. در این خصوص، روتبارد یک اقتصاددان لیبرتارین است نه اقتصاددانی که به نتایج لیبرتارینی رسیده است.
او دفاع اقتصادی از نظم بازار را تحسین میکند، اما به جای آن بر دلالتهای اقتصادی نظم مالکیت خصوصی یا آشفتگی آن تمرکز دارد. از سوی دیگر سوبژکتیویسم برای اندیشه روتبارد بنیادی نیست، بلکه صرفا یک روش بهتر برای مثلا توضیح نرخهای بهره است.
قانون آزادی
توجه اندک روتبارد به نظم خودجوش فعالیتهای اجتماعی نه فقط در تحلیل اقتصادیاش، بلکه همچنین در نگاه او به عملکرد قانون در جامعه آزاد دلالتهای عمیقی داشته است.
اگر در مقام طعنه باشیم، شاید طرفدار آنارشیسم فردگرا در واقعیت همیشه آنارشیست نیست، در حالی که یکی از مدافعان سنت لیبرالیسم کلاسیک ممکن است بیانات مفصلی از عملکرد قانون در یک جامعه واقعا آزاد فراهم کند؛ بیاناتی که میتواند برای پشتیبانی بینش روتباردی از یک جامعه آنارشیست فردگرا استفاده شود.
روتبارد در هر دو کتاب «برای یک آزادی جدید» و «اخلاق آزادی» شالوده قانونی جامعه آزاد را بر روی آکسیوم عدم پرخاشگری (non-aggression) پایهریزی کرد. او تلاش کرد تا اخلاقیات اجتماعی آزادی را از آکسیوم مالکیت شخصی استنتاج کند.اما تحلیل وی از قانون، یک تئوری اجتماعی خیلی ساده است. قانون و اصول رفتاری، به خاطر برآیند عقل محض نسبت به مردمی که تغییر یافتهاند، بر زمان احاطه پیدا کردهاند و معنی جدیدی را پذیرفتهاند، به طوریکه این قوانین در شرایط جدید برای حل تضادهای اجتماعی به کار برده میشوند. به یاد آوریم که این بازشناسی نظم خودجوش نیست، بلکه در واقع، در این امر روتبارد از استدلال بشری در نظم امورات حمایت میکند. چیزی که او انکار میکند این است که نظم پیچیده جامعه نتیجه طرح و منطق انسانی است؛ نظمی که تحت یک سیستم تقسیم کار افراد جدا از هم است تا اهداف و و نقشههایشان را محقق سازد.
همانطور که لودوینگ ون میزس به طور کلی نوشت: «تاریخ توسط انسان ساخته شد. کنش آگاهانه افراد، چه بزرگ و چه کوچک، جهت حوادث را معین میسازد تا جایی که آن نتیجه کنش متقابل همه انسانها است... اما فرآیند تاریخی توسط این افراد یا هیچ فرد دیگری طراحی نشده است. بلکه آن، نتیجه ترکیب عمل آگاهانه همه افراد است.»
پدیدارهای پیچیده نهادهای اجتماعی مانند زبان، قانون، پول و سیستم بازار نمونههایی از نظم خودجوش هستند و وظیفه اولیه نظریهپرداز اجتماعی جواب دادن به این سوال است که: چگونه ممکن است نهادهایی که برای رفاه عمومی به کار میروند و به شدت برای توسعه آن مهم هستند بدون یک اراده همگانی جهت استقرار آنها به وجود آمده باشند؟ البته هایک بیشتر زندگی خود را برای جواب دادن به این سوال اختصاص داده بود.
هایک در «قانون، قانونگذاری و آزادی» جلد اول، توجه قابل ملاحظهای به تکامل قانون در کنش متقابل اجتماعی میکند. او قانون مقننه را با تکامل حقوق قضایی یا NOMOS مقایسه میکند (همین بحث هایک است که نام این مجله خاص را پرآوازه کرد). طبق استدلال هایک «به نظر میرسد که «آزادی فردی»، عمدتا در میان مردمی که حداقل برای دورههای زمانی طولانی حقوق قضایی مسلط بودهاند، رشد یافته است(صفحه 94). نهاد قضاوت وجود دارد تا نظم موجود قبلی کار کند و تضادهایی را که نظم موجود را مختل میسازد، حل کند.
هدف قانون این نیست که به عنوان ابزاری برای هر هدف خاص عمل کند، بلکه میکوشد شرایطی را برای پیگیری موفقیتآمیز بیشتر هدفها فارغ از ارزشها، فراهم کند.
هایک استدلال میکند که انطباق اندیشه درباره قواعد به واسطه تعامل افراد در همکاری اجتماعی مداوم پدیدار خواهد شد. قواعد ضمنی عمل پیش از اینکه توافق به قواعد مفصل برسد، در میان افراد مختلف محترم شمرده میشود.
راندی بارنت شاید انضمام بهتر ایده روتباردی از تهیه خدمات قانونی بازار آزاد با فهم هایکی از پیدایش خودبخودی قانون و نظم، فراهم آورده است. اما کار زیادی وجود دارد که باید انجام شود. قواعد عمل اجتماعی در یک جامعه واقعا آزاد باید قابل ارتجاع باشد تا بسط پیدا کند (نه اینکه بشکند) تا اجازه تنوع خواستهها و اهداف را بدهد، تا اینکه روحیه خلاق انسانی ارتقا یابد. ضمنا، قواعد باید به مقدار کافی سفت و سخت باشد طوری که پیشبینیپذیری درونی نظم اجتماعی، که قواعد قانون قصد حفظ آنرا دارد، تهدید نشود. ساختگرایی عقلگرا در بحث قانون آزادی روتباردی و تغییر اخلاق جامعه به ارزشهای لیبرتارینی در این کوشش کافی نیست.
به عنوان نتیجه گیری تنها باید گفت که مورایروتبارد مدافع بزرگ آزادیهای فردی است، ولواینکه او ممکن است تحلیل اجتماعی عمیقی را که در میزس،هایک یا کیرزنر یافت میشود، فراهم نکند.