نقد و معرفی فیلم با تم اقتصاد : جستجوی خوشبختی
جستجوی خوشخبتی (The Purt of Happyness)
کارگردان:
گابریئله موچینو (Gabriele Muccino)
تهیه کننده:
ویل اسمیت (Will Smith)
استیو تیچ (Steve Tisch)
تدی زیی (Teddy Zee)
فیلم نامه نویس:
استیون کنراد (Steven Conrad)
بازیگران:
ویل اسمیت (Will Smith)
جیدن اسمیت (Jaden Smith)
تاندی نیوتون (Thandie Newton)
برایان هویی (Brian Howe)
جیمز کارن (James Karen)
تاریخ انتشار:
15 دسامبر 2006
زمان فیلم:
117 دقیقه
--------------------------------------------------------------------
نمایی از داستان:
ماجرای فیلم درباره زندگی یک آمریکایی سیاه به نام کریس گاردنر در دهه هشتاد است. کریس که یک فروشنده سیار لوازم پزشکی است از نظر مالی دچار مشکل می شود و تا مرز متلاشی شدن خانواده و زندگی اش پیش می رود. او در طول داستان در تلاش برای جهش بزرگ و رفع مشکلات مالی اش است. این فیلم در دو روز اول نمایش تنها در آمریکا 26 میلیون دلار فروش کرد.
------------------------------------------------------------------
درباره فیلم:
این فیلم برگرفته از داستان واقعی است ، اگر چه تفاوت های با نمونه اصلی داستان وجود دارد. اما نمونه جالبی پشتکار در زندگی و تلاش و کوشش برای رفع مشکلات در بدترین شرایط زندگی را به نمایش می گرد.
فیلم درباره زندگی مردم عادی است که به طبقه پایین جامعه و خیابان خوابی کشیده می شوند.
از تفاوت های فیلم با داستانی اصلی این نکات را می توان گفت:
- شخصیت لیندا هرگز وجود نداشت و این زائیده دو زن قبلی کریس بود.
- دوره تحصیلی "گاردنر" 1000 دلار حقوق ماهیانه داشت.
- پسر "گاردنر" در زمان وقوع فیلم تنها دو سال داشت.
- "گاردنر" به جای یک شب در واقع ده روز در زندان بود.
- او بعضی شب ها که خوابگاه ها پر بودند زیر میزش می خوابید.
- "گاردنر" هرگز کیف نداشت و وسایلش را با کیسه پلاستیک حمل می کرد.
--------------------------------------------------------
نقد فیلم:
اگر چه این گونه داستان های فقیران و تهیدستان که در طی چالش و تلاش ها و سختی به موفقیت و خوشبختی در زندگی می رسند ، کلیشه ای پاره و کهنه در سینمای امروز هستند و تنها با تعریف کردن داستان هر بیننده ای این تفکر را خواهد داشت که این داستان هزار بار تکرار شده است. اما تکنیک های نوین نویسندگی و خلاقیت نویسنده و کارگردان تصویری جدید به بیننده عرضه می کند و البته قطعا بازیگری حرفه ای نیز به موفقیت فیلم کمک شایانی کرده است.
اما شاید این سوال مطرح شود که چرا باید این داستان کلیشه ای بار دیگر به پرده سینما رود و چطور می شود که این داستان خسته کننده بیننده را تا آخر فیلم و بدون کسل کنندگی همراهی می کند؟
درباره فلسفه ساخت این فیلم قطعا عوامل مهمی وجود داشته اند. یک اینکه با توجه به نسل جوان بین مخاطب ها ، قطعا اینگونه فیلم ها در سطح هالیوود در یک دوره 5 تا 10 ساله قابل عرضه است. چرا که نسل جدید و جوان اغلب در سینمای کلاسیک وارد نمی شود و علاقه ای به این سبک ندارد. قطعا این عامل تقویت کننده نیاز به بازسازی این سبک در فاصله هر یک دهه را خواهد بود.
در قدم اول باید گفت که نویسنده نقطه مناسبی از زندگی یک انسان را انتخاب می کند و در نقطه مناسبی از داستان فیلم را تمام می کند.
در اینگونه داستان ها فیلم معمولا از دوران خوشبختی شخصیت داستان شروع می شود که کار و درآمد مناسبی دارد ، اما در فیلم "جستجوی خوشبختی" آغاز داستان از نقطه ای است که دردسر های "گاردنر" تازه شروع شده است. همچنین این دست داستان ها پولدار شدن قهرمان داستان و رسیدن به خوشبختی نسبی را ترسیم می کنند که نویسنده باز از این مطلب خودداری کرده است و برای انتقال سرانجام داستان تنها به نوشته ای سفید رنگ بروی صفحه سیاه ، قبل از تیتراژ آخر فیلم بسنده می کند.
این دو نکته شاید مهمترین نکات کلیدی در موفقیت فیلم باشند. در عین حال باید گفت که قرار دادن بیننده در مسیر زندگی شخصیت اصلی داستان و ایجاد همدردی مناسب با او یکی از نکات کلیدی موفقیت داستان است که به بازیگیری و کارگردانی خوب تکیه می کند.
در نهایت باید گفت که این فیلم در رده بندی فیلم های فوق العاده سال قرار نمی گیرد ولی قطعا شایستگی مطرح شدن به عنوان فیلم با رده بندی بالا را دارد.
---------------------------------------------------------------
نکته های جالب:
- برای آموزش حل کردن پازل مکعب دو نفر از پازل باز های حرفه ای استخدام شدند تا به "ویل اسمیت" آموزش حل کردن آن را به نحو سریع بدهند.
- "ویل اسمیت" مخصوصا برای این فیلم سبیل هاش رو نتراشید.
- "دان کاستلانتا" گوینده کارتون "سیپسون ها" از "ویل اسمیت" می خواد که براش دونات بیاره ، که تو کارتون "سیمپسون ها" هم هم شخصیت دونات بوده.
- در آخر فیلم در یک صحنه از "کریستوفر گاردنر" واقعی ظاهر میشه.
------------------------------------------------------------------
جوایز فیلم:
نام شخص
برنده یا نامزد
بخش جایزه
جشنواره مربوطه
"ویل اسمیت"
آکادمی اوارد
-
جشنواره فیلم سیاه
"ویل اسمیت"
جشنواره فیلم سیاه
"جیدن اسمیت"
جشنواره فیلم سیاه
"ویل اسمیت"
جشنواره گلدن گلوب
-
جشنواره گلدن گلوب
------------------------------------------------------------------
جزئیات داستان فیلم:
فیلم با معرفی خانواده "کریس گاردنر" و شغل او شروع می شود. او فروشنده سیار دستگاه پزشکی موسوم اندازه گیر چگالی استخوان است. این دستگاه مشابه دستگاه پرتوی ایکس برای عکس برداری عمل می کند ، قیمت بالایی در مقایسه با پرتوی ایکس دارد و فروش آن برای "کریس" سخت است. او نیز طی قراردادی مجبور به فروش تعداد زیادی از این دستگاه ها است که پیش خرید کرده است. زن "کریس" در لباسشوئی کار می کند. پس او به مهد کودک می رود.
وضع مالی "کریس" رو به وخامت می رود. او مدتی است که هیچ دستگاهی نفروخته است و مالیاتش که بالغ بر 600 دلار است عقب افتاده است. 3 ماه اجاره نداده است و تنها زن او است که بخشی از مخارج آنها را تامین می کند.
یک روز "کریس" از مقابل ساختمان معاملات بورس عبور می کند و شخصی را ماشین گران قیمت می بیند و بسیار کنجکاو می شود که چگونه پولدار شده است و از او می پرسد "چه شغلی دارد و چگونه پولدار شده است؟" او در جواب می گوید که دلال سهام است. و برای موفقیت در این کار باید در محاسبات ریاضی و روابط با مشتری ماهر باشد.
از این لحظه "کریس" به دنبال این است که وارد این شغل شود. او فکر می کند که در محاسبات خوب است و فکر می کند می تواند در روابط با مشتری ها ماهر باشد.
او در یک دوره آموزشی بورس سهام ثبت نام می کند. این دوره که شش ماه طول می کشد هیچ حقوقی به او نمی دهد و در پایان از بین بیست نفر تنها دو نفر را استخدام می کنند. اگر او هنوز برای ورود به دوره باید مصاحبه شود و عده زیادی برای مصاحبه حاضر شده اند.
در این اثنا همسر "کریس" از او جدا می شود و برای کار به "نیو یورک" می رود. "کریس" می خواهد از پسرش مراقبت کند و اجازه نمی دهد همسرش پسرش را با خود ببرد.
صاحب خانه "کریس" می خواهد خانه را به شخص دیگری اجاره بدهد ، "کریس" با اسرار یک هفته دیگر فرصت طلب می کند و قبول می کند که خانه را نیز نقاشی کند. در حین نقاشی خانه پلیس به خانه او میاید و به جرم عدم پرداخت قبوض جریمه او را بازداشت می کند.
او شب را در زندان می گذراد با این اضطراب که روز بعد ساعت ده و نیم قرار مصاحبه برای ورود به دوره آموزشی را دارد. پس بدون برگشتن به خانه مستقیم به دفتر معامله بورس سهام می رود. او با وضعی کثیف و رنگی با زیر پیراهنی و بیژامه وارد دفتر مصاحبه می شود. تیم مصاحبه کننده از وضع او خیلی ناامید می شوند. هرچند او با مزاح و توجیح وضعیتش آنها را متقاعد به اجازه به ورود دوره آموزشی می کند.
کریس پول اجاره را نمی تواند فراهم کند و به مکان جدیدی در یک متل نقل مکان می کند. او روز ها به کلاس می رود و بعد از کلاس با پسرش به سراغ فروش دستگاه پزشکی می رود.
فروش دستگاه هایش بد نیست. در عین حال در کلاس موفق است و حداکثر تلاش خود را می کند تا هم مربی را راضی نگه دارد و هم کار عملی خوب انجام دهد ، هم از پسرش مراقبت کند و او را خوشحال نگه دارد. او تمام اسکنر هایی داشته است می فروشد و نگرانی اش از مسئله مالی تا حد زیادی حل می شود.
برای کار عملی کلاس باید با مشتری هایی ملاقات کند و آنها را باری خرید سهام ترقیب کند. او در این کار تقریبا موفق است اما مشکل دیگری به سراغ او می آید.
"کریس" بیش از 600 دلار مالیات بده کار است و دولت بالاجبار این را از حساب او مصادره می کند و او تنها با 20 دلار پول ته حسابش می ماند. دوست او که 14 دلار پول به او بده کار هست حاضر نیست پولش را پس بدهد.
او یکی از دستگاهی که ازش دزدیده شده بوده است را از یک روانی خیابان گرد پس می گیرد و سعی می کند بفروشد ولی دستگاه کار نمی کند.
"کریس" نمی تواند اجاره منزل جدیدش را بدهد و اساسش را از منزل بیرون می ریزند و او بی خانه می شود.
سپس به ایستگاه مترو می رود و شب را در توالت عمومی با پسرش می خوابد.
او با دستگاه و چمدانش سر کلاس می رود و با فشار بیشتری را تحمل می کند ، شب ها را اغلب در خوابگاه های فقرا می خوابد یا اگر جا نباشد باز به یک توالت می رود.
در عین سعل می کند دستگاه اسکنرش را تعمیر کند و موفق می شود آن را بفروشد و یک شب پسرش را به هتل می برد.
در نهایت کریس در امتحان ورودی موفق می شود و می تواند استخدام دائم شود.