شعر طنز : در باب اقتصاد
کو راه فرار اقتصادی
از زیر فشار اقتصادی
یک گردن خرد و خسته دارم
با این همه بار اقتصادی
در بدو جوانی از من زار
در رفته زوار اقتصادی
فریاد ز قبض و قسط و موجر
دل! ای لت و پار اقتصادی
تا قبض رسد به دستمَ، انگار
نیشم زده مار اقتصادی!
تنها نه منم چنین گرفتار
خیل است خمار اقتصادی
از پیر و جوانمان در آورد
اقساط دمار اقتصادی
این زندگی دو روزه ما را
آویخت به دار اقتصادی
اهل ادب و هنر همیشه
ماند به حصار اقتصادی
ماندم که چه بی بخارهایی
دارند بخار اقتصادی
ای مطرب عشق، عشق کافی است
بنواز سه تار اقتصادی!
بیکار نمان، بیا و بگذار
ما را سر کار اقتصادی
با وعده بیا که کرده عادت
گوشم به شعار اقتصادی
یارب چه شد آن هزار میلیارد
در گرد و غبار اقتصادی؟!
به به که فلک چه ماستهایی
دارد به تغار اقتصادی
عرض ادب و سلام داریم
ای یکه سوار اقتصادی!
مثل زن حامله عزیزان
دارند ویار اقتصادی
در مکتب روزگار خواندم
درس بسیار اقتصادی
بابای کسی که آب و نان داد
او دارد انار اقتصادی
در نزد خدا فقط مساوی است
دارا و ندار اقتصادی
حتی شده عشق و عاشقی هم
یک جور قمار اقتصادی
...کافی است جناب ترک میرزا
این داد و هوار اقتصادی!
مهدی دانش