معرفی کتاب سرمایه داری فردا
نوان اصلی: Agenda for a new economy: from Phantom wealth to real wealth?
عنوان فارسی: دستور کاری برای یک اقتصاد نوین: از ثروت خیالی به ثروت واقعی
مؤلف: David Corten/دیوید کورتن
ناشر: Berrett-Koehler Publishers
سال نشر: ۲۰۱۰ میلادی
ناشر ایرانی: پژواک
سال ترجمه: ۱۳۹۲
مترجم: کامران سپهری
«دستور کاری برای بک اقتصاد نوین» یا همان عبارتی که در ادبیات جدید عرصهی دانشگاهی و فضای روشنفکری کشور ما با عنوان «الگوی جایگزین اقتصاد» شناخته میشود، مفهومی است که دستآویز دکتر دیوید کورتن شده است تا بحران اقتصادی سال ۲۰۰۷ آمریکا را تحلیل کند و راه برونرفت از آن را نیز در یک لایحه با ۱۲ محور، تحت عنوان «طرح ۱۲ مادهای اقتصاد نوین» -صفحهی ۱۵۶ کتاب- بخواند. آنچه که اساس این طرح را تشکیل میدهد تفکیک دو حوزهی اصلی اقتصاد است که ذیل عناوین اقتصاد واقعی و اقتصاد غیرواقعی (مالی) شناخته میشود؛ دیوید کورتن محور اقتصاد واقعی را زیستبوم زندگی انسان میداند و ثروتهای نهفته در آنرا مبنای ارزشگذاری و اعتباربخشی به زندگی بشر مطرح میکند؛ او میدانِ عملِ این اقتصاد را در جایی به نام میناستریت Main-Streetبرمیشمارد.
اما آنچه که ضرورت طرح میناستریت را به پیش میکشد، وضعیت فعلی اقتصاد جهان است که با اصالت دادن به اقتصاد بخش غیرواقعی که اقتصادِ مالی نیز خوانده میشود، شرایط بحرانی و وضعیت وخامتزایی را برای جهان به وجود آورده است. میدانِ عملِ اقتصاد غیر واقعی در والاستریت Wall-Street رقم میخورد؛ همان جایی که نقطهی شروع بحران جهانی اقتصاد در سال ۲۰۰۷ بود. دیوید کورتن محور اصلی تشکیلدهندهی والاستریت را به نقش پول Money ارجاع میدهد؛ برای توضیح بیشتر از صفحهی ۱۹ کتاب میخوانیم که:
«اگر به عمق بحران اقتصادی که زندگی بسیاری از ما را تحت تاثیر قرار داده نگاهی بیندازیم با توهی روبهرو خواهیم شد: باور به اینکه پول ثروت محسوب میشود، حال آنکه پول صرفاً عدی است که با فن حسابداری ایجاد میشود و خارج از ذهن انسان موجودیتی ندارد. از آنجا میتوان بسیاری از چیزهایی را که برای بقا یا بهزیستی انسان ضروریاند با پول خرید، به راحتی دچار این اشتباه میشویم که به جای آنکه کارایی نظام اقتصادی را بر اساس نقش آن در بهزیستی پایای انسان و طبیعت بستنجیم، دست به ارزیابی «نرخ بازده مالی برای پول» یا اساساً «نرخ رشد پول» میزنیم. این درک غلط از «پول همچون ثروت» نقش پررنگی در تمام ناکامیهای بزرپ نظام اقتصادی گنونی داشته است؛ ناکامیهایی نظیر چرخههای رونق و رکود، نابودی طبقهی متوسط، کاهش سطح کیفی زندگی اجتماعی و تخریب بیوقفهی طبیعت.»
همانطور که در مقالهی قبل نیز مطرح شد، مشکل اصلی این نوشته خلأ تئوریک است. زمانیکه فرانسیس فوکویاما در «پایان تاریخ[۱]» لیبرالیسم را به عنوان منتهای تفکر انسان مدرن در سیر تحول خود مطرح کرد منظورش این بود که اندیشهی غرب نطق دیگری رابالاتر از لیبرالیسم ندارد تا در سخنرانی خود قرائت کند!
دکتر دیوید کورتن هم از این قاعده مستثنی نیست و به نوعی از این نبودِ اندیشهی فلسفی و مبنایی جدید که خارج از اصول مدرنیسم و لیبرالیسم باشد رنج میبرد و دستور کار اقتصاد نوین خود را در بازگشت به آراء و اندیشههای آدام اسمیت[۲] میداند؛ اسمیتی که خود پدر علم اقتصاد است و هر نظریهای تا پایان تاریخ که در چهارچوب اکانومی یا علم اقتصاد مطرح شود از آبشخور فکری او بهره خواهد برد و اقتصاد مالی یا غیرواقعی که والاستریت را در خود دارد و بحرانهای اقتصادی را -از جمله بحران سال ۲۰۰۷- به وجود آورده است نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ چراکه ریشههای نظری اقتصادِ مالی را میتوان در مکاتب اقتصادی نئوکلاسیک و پولگرایان جستوجو کرد و تمام اندیشهورزان این دو حوزه از ادامهدهندگان مسیر آدام اسمیت یا آنچه که مکتب اقتصادی کلاسیک خوانده میشود بودند.