شعر طنز : صادرات غیر نفتی
چند سالی رفتهام در خط و کار صادرات
بنده هر چیزی که پاش افتاد! صادر میکنم
از برای کندن یک قسمت از کوه اورال
با قطار از بیستون فرهاد صادر میکنم
غربیان در علم و تحقیقات خیلی کودنند!
پس برای غرب استعداد صادر میکنم
کلهپز میگفت مغز این جا ندارد مشتری!
مغزها را بهر هر صیاد صادر میکنم
خارجیها دیر میفهمند موضوعات را
جمله «هی، دوزاریت افتاد؟»! صادر میکنم
با هلال احمر بغداد پیمان بستهام
تا بلا نازل شود، امداد صادر میکنم
بابت انبوه لاغرهای دنیا چیپس را
از برای چاقها سالاد صادر میکنم
تا شود کشور تهی از لات و دزد و مختلس
دسته دسته آدم شیاد صادر میکنم
خارجیها چون به اصلاحات دل خوش کردهاند
پس براشان دوم خرداد صادر میکنم
خارجیها بی پز و فیساند و بنده هم زرنگ
بهر غبغبهای آنها باد صادر میکنم
چون که ایرادی ندارد کار آنها، زورکی
لابلای جنسها ایراد صادر میکنم
دیدم آری خارجیها مثل ما خیلی خوشند!
بنده هم لج کرده و غمباد صادر میکنم
چون که از حیث عدالت خودکفا گردیدهایم
ماهیانه چند نوبت «داد» صادر میکنم
چند تا اسم فرنگی میخرم از آن طرف
در عوض فرهانه و فرشاد صادر میکنم
دوستی میگفت من هم مثل تو یک تاجرم
زیر خاکیهای عهد ماد صادر میکنم
دیدمش در ون یکی با دختری مشغول گپ
گفت دارم از خودم ارشاد صادر میکنم!
طفلکی «جاوید» هم از بابت چاپ کتاب
گفت از خود، دائم استمداد صادر میکنم
محمد جاوید
خیلی خوب و عالی بود