کارلوس کاسترو / ترجمهی پرویز صداقت
پل کروگمن در کتاب «توسعه، جغرافیا و نظریهی اقتصادی» میگوید دلیل آن که برخی نظریههای اقتصادی را اقتصاددانان به شکل گستردهای به کار نمیگیرند این است که نمیتوانند با آنها مدل ریاضی بسازند. وی در ادامه بر بسیاری از اندیشههای درست تاکید میکندکه نمیتوان آنها را مدلسازی ریاضی کرد. مایکل پرلمان در کتاب «اقتصاد راهآهن: خلق اسطورهی بازار آزاد» میگوید که دلیل دیگری هست که اقتصاددانان این نظریهها را نمیپذیرند: برخی نظریهها به دلایل ایدئولوژیک رد میشوند چرا که بازار آزاد، اعتقادی آیینی است. پرلمان از فرانسیس واکر، نخستین رییس انجمن اقتصادی امریکا نقل میکند که گفت بازار آزاد «صرفاً آزمون ارتدوکسی اقتصاد نیست. از این اصطلاح برای تصمیمگیری در این زمینه استفاده میشود که آیا یک نفر اصلاً اقتصاددان است یا خیر» (102). به عبارت دیگر برای این که اقتصاددان باشی، بهویژه در دوران پس از شوروی، باید با اقتصاد آزاد موافق باشی ـ یعنی معتقد باشی که بازار به نحو کارآمدی منابع را تخصیص میدهد و این که شغل اقتصادداتان تعیین درست قیمتهاست.
کتاب پرلمان نقد رادیکال این نوع اقتصاد است ـ اقتصادی که امروز به کار میرود. برای برخی از ما که اقتصاد خواندهایم و با پارادایم نظری آن مخالفیم آنچه پرلمان میگوید درست به نظر میرسد. در کلاسهای اقتصاد کمتر استادی است که اجازهی بحثهای فلسفی را بدهد. دانشجویان مدلهای حداکثرسازی مطلوبیت و تعادل را بدون بحث دربارهی فلسفهی سیاسی و پارادایم نظری بنیادی آن یاد میگیرند. در نظریهی اقتصادی ـ که امروز به اقتصاد خرد تقلیل یافته است ـ فرض میشود که بیشتر، بهتر است، که افراد عقلانی هستند (یعنی مطلوبیت را به حداکثر میرسانند) که بازار کارآ است. دانشجویان، خواه به دلیل آن که با فلسفهی لیبرالیسم اقتصادی موافقاند یا به سبب ناآگاهی از آن، در خاتمه آن را به مثابه تصویری دقیق از واقعیت اجتماعی میپذیرند. به آنها گفته میشود که مدلهای اقتصادی انتزاع هستند و این از آن روست که علم اقتصاد، شبیه دیگر علوم اجتماعی، نظریههایی میسازد که رفتار افراد و گروهها را تبیین میکند. مردم شاید از آنچه انجام میدهند و دلیل آن آگاه نباشد اما ما قادر به تبیین رفتار مردم بر اساس نظریههای اقتصادی که با واقعیتها آزموده شده هستیم.
واقعاً چنین است؟ مسئلهی این گزاره آن است که بیش از حد عام است و میتواند هر انتزاع نظری را توجیه کند. مسئلهی حقیقی این است که آیا واقعیت از این پارادایم نظری حمایت میکند. پرلمان میگوید که در مورد اقتصاد ارتدوکس چنین نیست. بر اساس نظر وی، مدلهای مورد استفادهی اقتصاددانان، مدلهای نظریهی اقتصاد خرد، مربوط به بازار آزاد هستند و این مدلها به چگونگی کارکرد عملی جهان را نشان میدهند و نه این را که جهان چهگونه باید عمل کند. سایر علوم اجتماعی، مانند جامعهشناسی، از تنوع پارادایم برخوردارند. در اقتصاد فلسفهی اصلی این تخصص در نزد اقتصاددانان کلاسیک، به استثنای کارل مارکس، و نهاییگرایان که اقتصاد نوکلاسیک را آغاز کردند، لیبرالیسم است. در اقتصاد خرد، فلسفهی سیاسی آدام اسمیت، دیوید ریکاردو، ویلیام استنلی جهونز، کارل منگر، لئون والراس، آلفرد مارشال و میلتون فریدمن که در مسایل اقتصادی کاربرد یافته، بر حرفه حاکم است.در جامعهشناسی این پارادایم نظری به عنوان انتخاب عقلانی شناخته میشود، گری بکر که به خاطر کاربرد این پارادایم در مسایل جامعهشناختی نوبل برد آن را صرفاً «دیدگاه اقتصادی» میخواند. البته این سنت خیلی مطیع مدلسازی ریاضی است و شاید از این روست که ذات این حرفه اساساً در سروکار داشتن با ارقام است. ریاضیات منظر آن را خیلی جدی و علمی میسازد.
با این حال، اقتصاد مدعی است که علمی است که هدف آن تبیین پدیدههای اقتصادی است. فرض نمیشود که فعالیتی فکری در نفس خود است. مدلهای اقتصادی باید جهان خارج از برج عاج ـ جهان واقعی ـ را تبیین کند. پرلمان برای آن که نشان دهد چهگونه ایدئولوژی بازار آزاد در برابر فعالیت علمی قرار دارد، نظریهی اقتصادی مسلط را تشریح میکند. وی نشان میدهد که چطور الگوی پایهای عرضه و تقاضا در اقتصاد خرد اساساً مدل بازار آزاد است. وی بحث میکند که چهطور این الگو هزینههای برگشتناپذیر را نادیده میگیرد و از این رو قادر به تبیین سرمایهگذاری نیست. از آن جا که قادر به ملاحظهی سرمایهگذاری نیست، نمیتواند «موانع ورود» را که به انحصارهای چندجانبه و یکجانبه میانجامد، مسایلی که در سرمایهداری متاخر چیرگی دارند، در نظر بگیرد. به عبارت دیگر قادر نیست بگوید جهان واقعی چه طور کار می کند.
پرلمان همچنین نشان میدهد که چرا جهان نباید بر حسب منطق بازار آزاد کار کند. بازار آزاد بارها و بارها نشان داده که شکست میخورد. از راهآهنهای سدهی نوزهم، رکود بزرگ، رسوایی پسانداز و وام دههی 1980، تا شکست حباب مسکن و بحران مالی تنها برخی نمونهها در ایالات متحده هستند، بازار نشان داده است که از منظر جامعه به طور کلی غیرعقلانی است. تعجبی ندارد که چنان که پرلمان نشان میدهد اهل کسب و کار دربست متعهد به ایدهی بازار آزاد نیستند و در نتیجه وقتی بازار آزاد منافعشان را تحتشعاع قرار میدهد خواهان مداخلهی دولت میشوند. پرمان شواهد تجربی ارائه میکند که اهل کسب و کار مانند آندره کارنیگی و جی پی مورگان به مزایای بازار آزاد اعتقاد نداشتند. حتی اقتصاددانانی مانند جان بیتس کلارک که به مدافع بازار آزاد معروف است و اقتصاد نوکلاسیک درس میدهد در عمل این مدل را کنار گذاشتهاند. زیر او دید مانند مورد راهآهن، سرمایهدارای غیررقابتیتر میشود. کلارک در عین حال که در دانشگاه نظریهی اقتصادی تدریس میکرد در عمل علیه بازار آزاد بود.
آنچه را پرلمان «گرایش شیزوفرنیک کلارک به رقابت» (98) مینامد میتوان با این واقعیت تبیین کرد که وی با شکاف میان نظریه و عمل مواجه شد که همان چیزی است که امروز برخی اقتصاددانان لیبرال با آن مواجهند. دستکم این چیزی است که «نیویورک تایمز» دربارهی پل کروگمن و لارنس سامرز گزارش کرده است که از بازارهای آزاد و تجارت آزاد حمایت میکنند اما اکنون میبینند که در زندگی واقعی مشکلات بسیار وجود دارد. مشکلایت مانند صنعتزدایی در کشورهای ثروتمند و از دست دادن شغلهای با پرداخت مکفی که با آن همراه بود. مسئلهی آنها این است که ایدئولوژیای دارند و بر این باورند که این یک تئوری است. باور محکم اقتصاد خرد آن است که اگر جهان همچون تئوری عمل کند یعنی اگر بازار آزاد وجود داشته باشد، آنگاه کارایی رشد اقتصادی وجود دارد و همگان وضع بهتری خواهند داشت. اما این یک اعتقاد است نه یک واقعیت. بازار آزاد حباب بزرگ مسکن و بحران بانکی را پدید آورد چنان که اقتصاد سیاسی مارکسیستی پیشبینی کرده بود و این بحران به معنای سختی بیشتر برای میلیونها کارگر در سرتاسر جهان خواهد بود. اخلاق علمی مستلزم آن است که اگر نظریه قادر به تبیین واقعیت نباشد، تئوری غلط است. آیا کروگمن و سامرز قصد دارند از این تئوری خلاص شوند یا قصد دارند مانند کلارک گرفتار شیزوفرنی ایدئولوژی و پراکتیس بازار آزاد شوند.
البته تردیدی نیست که بخشی از علم اقتصاد به بازارهای غیررقابتی میپردازد. اما این به بخش دوم کتابهای درسی اقتصاد خرد تنزل داده میشود و در پایان ترم درس داده میشود. تا آن زمان منحنیهای عرضه و تقاضای برگرفته از منحنیهای هزینهی نهایی و فایدهی نهایی، شالودهی تخصص اقتصادی است. سایر دورههای علم اقتصاد، مانند اقتصاد کار، اقتصاد شهری، یا اقتصاد محیط زیست حول مفاهیمی بنا میشود که در نخستین بخش اقتصاد خرد که به بازارهای رقابتی اختصاص دارد درس داده میشود.
نقد پرلمان، که برمبنای نقد اقتصاد سیاسی مارکس و نقد اقتصاد باران و سوییزی بنا میشود، جوهر نظریهی اقتصادی را هدف قرار میدهد. تبیین و ژرفنگریهای وی به مردم کمک میکند تا بفهمند که چرا اکثریت بزرگ اقتصاددانان به بازار آزاد باور دارند و از دستور کار تجارت آزاد حمایت میکنند و چرا بخش اعظم آنان در پیشبینی بحران بانکی کنونی ناکام بودند. این نقد روشن میسازد که چهگونه از این ایدئولوژی برای «طبیعیساختن » سیستمی که بر انباشت بیپایان مبتنی است استفاده میشود. در عین حال، وی در زمینهی کمبودهای این چشمانداز نظری تامل میکند که طی دو دههی اخیر هژمونی داشته که ثروتهای بسیار به همگان وعده کرده بود اما در عوض سطح زندگی اکثریت کارگران را تنزل داده، تخریب محیط زیست را تشدید کرده و نابرابری اجتماعی در میان ملتها را افزایش داده است. وی با این کار به ما کمک کند به فراسوی محدودیتهای مباحث اقتصادی جاری نگاه بیندازیم و به ما امکان میدهد سوالات مهمی در این زمینه بپرسیم که چه نوع اقتصادی واقعاً در خدمت نیازهای انسان است، نه برخاسته از منطق سرمایه.