جادوی اقتصاد

منشور خبری تحلیلی اقتصاد ایران و جهان

جادوی اقتصاد

منشور خبری تحلیلی اقتصاد ایران و جهان

زندگی بر پایه اقتصاد

آناتومی دولت

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۰۰ ق.ظ

موری روتبارد ترجمه عباس شهرابی فراهانی

Sans titre.jpg

تصویر: موری روتبارد
مقدمه مترجم
متن حاضر ترجمه بخش اول و دوم کتاب کوچکی از موری روتبارد، اقتصاددان و فعال سیاسی آمریکایی، تحت عنوان «آناتومی دولت» است. در این مقدمه، ابتدا به معرفی کوتاهی از موری روتبارد، متفکری که برای ما ایرانیان کاملاً ناشناخته مانده است، و سپس ذکر اهمیت ترجمه این کتاب، می پردازیم.
موری نیوتن روتبارد (Murray Newton Rothbard)، در دوم مارس 1926 در یکی از مناطق ایالت نیویورک در خانواده ای یهودی متولد شد. تحصیلات آکادمیک خود را در رشته ریاضیات و اقتصاد در دانشگاه کلمبیا آغاز کرد و با مدرک دکترای اقتصاد از همان دانشگاه فارغ التحصیل شد. وی از جمله شاگردان اقتصاددان مشهور اتریشی، لودویگ فون میزس، بود. روتبارد اولین کار جدی خود را با نوشتن شرحی بر اثر لودویگ فون میزس در حوزه رفتارشناسی اقتصادی، کنش انسانی، آغاز کرد که در نهایت خود به یک اثر مستقل و حجیم تحت عنوان انسان، اقتصاد و دولت تبدیل شد. او در طی دهه 60 همکاری نزدیکی با این راند (Ayn Rand)، فیلسوف و نویسنده آنارکو-کاپیتالیست، داشت. روتبارد در حوزه های گوناگونی اعم از اقتصاد نظری، اقتصاد سیاسی، معرفت شناسی اقتصادی، اندیشه سیاسی، فلسفه اخلاق و تاریخ معاصر ایالات متحده دست به قلم برده است. او را از جمله اقتصاددانان مکتب اتریش به شمار می آورند. ولی در حالی که دو نظریه پرداز شناخته شده تر این مکتب، میزس و هایک، از نظر اندیشه سیاسی و نگاه به پدیده دولت، در زمره «لیبرال های کلاسیک» گنجانده می شوند، موری روتبارد را به حق باید بنیانگذار پایه های اقتصادی و سیاسی آنارکو-کاپیتالیسم دانست
(در کنار این راند که بنیانگذار مبانی فلسفی و اخلاقی آنارکو-کاپیتالیسم است). به عبارت دیگر در حالی که میزس و هایک به لزوم وجود یک حکومت حداقلی یا به قول هایک «حکومت قانون» باور داشتند، روتبارد دولت را سازمان انحصاری کاربرد زور و غصب کننده مازاد تولید نهادهای اقتصادی می داند. وی در مصاحبه با نشریه لیبرتارینیستی نیو بنر (New banner) در 25 فوریه 1972 (به نقل از سایت لیو راک ول) ، گفت: «کاپیتالیسم کامل ترین تجلی آنارشیسم و آنارشیسم کامل ترین تجلی کاپیتالیسم است. آنها نه تنها با یکدیگر سازگارند، بلکه شما نمی توانید یکی را بدون دیگری داشته باشید. آنارشیسم حقیقی همان کاپیتالیسم خواهد بود و کاپیتالیسم حقیقی همان آنارشیسم.» ** او همچنین در دوران حیات خود به عنوان یک فعال ضد جنگ شناخته شده بود که حتی در دهه 60 با گروه های ضد جنگی که گرایش های چپ جدید داشتند، متحد شد. موری نیوتن روتبارد در هفتم ژانویه 1995 در سن 68 سالگی بدرود حیات گفت.

اما چرا «آناتومی دولت»؟
اولاً، این کار می تواند شروع خوبی برای معرفی موری روتبارد، به عنوان اندیشمندی که تاکنون فرصت شناخت او را
نداشته ایم، باشد. علاوه بر این، روتبارد در هیچ یک از آثارش، به این شکل منسجم، آرای خود را درباره دولت شرح نداده است.
ثانیاً، از میان آثار روتبارد این اثر نسبت به بقیه کم حجم تر و موضوع آن نیز عمومی تر است. غالباً آثاری که در حوزه اقتصاد نظری نوشته می شوند با اقبال کمتری نسبت به آثار سیاسی، اجتماعی و فلسفی مواجه می شوند. از این رو این اثر بهترین اثر برای معرفی جدی روتبارد به ایرانیان است.
***
دولت چه چیزی نیست؟ [1]
دولت عموماً به عنوان یک نهاد خدمات اجتماعی شناخته می شود. برخی نظریه پردازان دولت را «نقطه اوجِ» (apotheosis) جامعه می دانند. برخی دیگر آن را سازمانی خوش طینت اما ناکارآمد برای رسیدن به اهداف اجتماعی
می پندارند. اما تقریباً همگی بر این باورند که دولت، ابزاری ضروری برای دست یافتن به اهداف بشریت است؛ ابزاری که می بایست در برابر بخش خصوصی بسیج شود و اغلب هم در این مبارزه پیروز است. با ظهور دموکراسی، این همان پنداریِ (identification) دولت با جامعه دو چندان شد، تا آنجا که شنیدن احساسات بروز یافته ای مثل «ما حکومت هستیم» ،که در واقع هر انگاره خرد و عقل سلیم را نقض می کند، امری عادی است. عبارت جمعی و کارآمد «ما»، یک استتار ایدئولوژیک (ideological camouflage) برای پوشاندن واقعیت زندگی سیاسی فراهم کرده است. اگر «ما حکومت هستیم»، بنابراین هرچه یک حکومت در حق یک فرد انجام دهد نه تنها عادلانه و غیرجبارانه است بلکه از جانب فرد موردنظر داوطلبانه است. اگر حکومت با بدهی عمومی عظیمی مواجه شود که می بایست از راه مالیات یک گروه به نفع گروهی دیگر پرداخت گردد، حقیقتِ این بارِ سنگین با گفتن این که «ما به خودمان بدهکاریم»، پوشیده می شود؛ اگر حکومت فردی را مشمول سربازی کند یا به خاطر عقاید مخالف به زندان بیندازد، در این صورت آن فرد این کار را به خاطر خودش انجام می دهد؛ در نتیجه اتفاق ناگواری نیفتاده است. بر اساس این استدلال، تمامی یهودیانی که توسط حکومت نازی کشته شدند در واقع کشته نشدند، بلکه آنان بایستی خودکشی کرده باشند، زیرا آنان خود، حکومت بودند (حکومتی که به گونه ای دموکراتیک انتخاب شده بود). پس هرچه توسط حکومت علیه آنان انجام شد، از جانب یهودیان داوطلبانه بود. این طور به نظر نمی رسد لازم باشد روی این نکته زیاد بحث شود، با این حال اکثریت عظیمی از مردم کم و بیش این سفسطه را پذیرفته اند.
بنابراین باید بگوییم که «ما حکومت نیستیم»؛ و همین طور حکومت، ما نیست. حکومت به هیچ معنا بازنمای اکثریت مردم نیست.[2] با این حال، اگر هم باشد، حتی در صورتی که 70 درصد مردم تصمیم بگیرند 30 درصد دیگر را به قتل برسانند باز هم این یک قتل است نه یک خودکشی داوطلبانه از سوی اقلیت قربانی شده.[3] هیچ استعاره انداموارگرایانه¬ای (organicist metaphor)، هیچ حرف مبتذلی از این قبیل که «ما همه عضوی از یکدیگریم»، نباید اجازه خدشه وارد کردن به این واقعیت را داشته باشد.
پس اگر دولت «ما» نیست؛ اگر دولت یک خانواده بشری برای دور هم جمع شدن و تصمیم گیری درباره مشکلات مشترک و یا یک سالن ملاقات یا یک کلوب نیست، پس چیست؟ به اختصار، دولت سازمانی است در جامعه که می کوشد انحصار به کار بستن زور و خشونت را در یک سرزمین مشخص حفظ کند؛ به طور دقیق تر، تنها سازمان جامعه است که منافع و عواید خود را نه از طریق اعانه داوطلبانه یا حق پرداخت برای خدمات، بلکه از راه تهدید و اجبار به دست می آورد. در حالی که دیگر افراد و نهادها درآمد خود را از راه تولید کالاها و خدمات و مبادله مسالمت آمیز و داوطلبانه آنها به دست می آورند، دولت عوایدش را با استفاده از زور غصب می کند؛ اجباری که از طریق کاربرد و تهدید زندان و سرنیزه به کار بسته می شود.[4] با استفاده از زور و خشونت برای کسب عواید، دولت عمومآً به تنظیم و دیکته کردن سایر کنش های افراد تحت
سلطه اش ادامه می دهد. به نظر من، مشاهده همه دولت ها در طول تاریخ و در سطح جهان، اثبات کافی این ادعا خواهد بود؛ لکن غبار مسموم افسانه پردازی آنچنان روی فعالیت دولت سایه افکنده است که توضیح جزییات، ضروری است.

دولت چه چیزی هست؟
انسان، برهنه پا به این دنیا گذاشته است و به ذهن خود نیازمند است تا بیاموزد چگونه از منابعی که طبیعت به او عطا کرده است بهره ببرد و آن را به اشکال و صورت ها و مکان هایی تبدیل کند (برای مثال با سرمایه گذاری به شکل سرمایه) که این منابع بتواند برای ارضای نیازها و بالا بردن استانداردهای زندگی او به کار بسته شوند. تنها راهی که انسان از طریق آن می تواند به این هدف برسد، به کار بستن ذهن و انرژی خود برای تغییر شکل دادن منابع (تولید) و مبادله این محصولات با محصولات تولید شده توسط دیگران است. انسان دریافته است که از راه فرایند مبادله دوجانبه داوطلبانه، بهره وری و در نتیجه استاندارد زندگی همه مشارکت کنندگان در مبادله به شدت افزایش می یابد. بنابراین، تنها مسیر طبیعی که از طریق آن انسان می تواند بقا یابد و به ثروت دست پیدا کند، به کار بردن قوه ذهن و انرژی خود برای شرکت جستن در فرایند تولید-مبادله (production-and-exchange) است. وی این کار را در ابتدا با کشف منابع طبیعی و سپس با تغییر شکل آنها (آن طور که لاک می گوید با ترکیب کار خود یا آنها) به منظور اینکه آنها را دارایی فردی خود کند و در نهایت با مبادله این دارایی با دارایی دیگران که از همین راه به دست آمده، انجام می دهد. در نتیجه، مسیر اجتماعی ای که توسط ملزومات طبیعت انسان دیکته می شود، همان مسیر حقوق مالکیت و بازار آزادِ موهبت ها و مبادله چنین حقوقی است. انسان ها در طی این مسیر آموخته اند چگونه از شیوه های جنگلیِ مبارزه بر سر منابع کمیاب، به این صورت که A تنها به قیمت محرومیت B می تواند به منابع دست یابد، پرهیز کنند و به جای آن، در فرایند تولید و مبادله مسالمت آمیز و متوازن، منابع را تکثیر کنند.
جامعه شناس بزرگ آلمانی، فرانتز اوپنهایمر (Franz Oppenheimer)، ذکر کرده که دو راه متضاد کسب ثروت وجود دارد؛ یکی همان راه بالا یعنی راه تولید و مبادله است که وی آن را "شیوه اقتصادی" (economic means) نامید. راه دیگر راه ساده تری است، به این خاطر که به خلاقیت نیازی ندارد و آن ربودن کالاها یا خدمات دیگران با استفاده از زور و خشونت است. این شیوه ی غصب یک جانبه و دزدیدن دارایی دیگران است. این راهی است که اوپنهایمر از آن تحت عنوان "شیوه سیاسی" برای رسیدن به ثروت یاد کرد. باید روشن باشد که استفاده مسالمت آمیز ار عقل و انرژی در تولید، مسیر طبیعی انسان است: مسیر بقا و سعادت وی در زمین. این نیز باید به همین میزان روشن باشد که راه های قهرآمیز و استثمارگرایانه، در تضاد با قانون طبیعی هستند و همینطور انگل وار (parasitic) بوده و به جای افزودن به تولید، از آن می کاهد. «شیوه سیاسی»، تولید را به یک فرد یا گروه انگل گون و مخرب انتقال می دهد و این انتقال نه تنها از تولید کمّی می کاهد، بلکه انگیزه تولیدکننده برای تولید فراتر از حد معیشتش را کاهش می دهد. در طولانی مدت، سارق دوام خود را با کاهش دادن یا نابود کردن منبع تغذیه خود، از بین می بَرد. اما تنها این نیست؛ در کوتاه مدت، غارتگر در تضاد با طبیعت حقیقی خود به عنوان یک انسان عمل می کند.
اکنون ما در موقعیتی هستیم که پاسخ کامل تری به این سوال بدهیم: دولت چیست؟ در کلام اوپنهایمر، دولت «سازمان وسایل سیاسی» (organization of political means) و نظام مند کردن فرایند غارتگری (systematization of predatory process) در یک سرزمین مفروض است.[5] به علت اینکه جرم، در بهترین وجه، گاه و بیگاه است، انگل گونگی بی دوام بوده و خط سیر زندگیِ قهرآمیز و انگل وار را می توان با مقاومت قربانیان قطع کرد. دولت، یک مجرای قانونی، منظم و سیستماتیک برای چپاول مالکیت خصوصی فراهم کرده و خط زندگی دسته انگل جامعه را مطمئن، ایمن و نسبتاً آرام می کند.[6] از آنجایی که تولید می بایست همواره مقدم بر غارتگری باشد، بازار آزاد بر دولت مقدم است. دولت هیچگاه بر اساس یک قرارداد اجتماعی (social contract) بنا نشده بلکه همواره مولود فتح و استثمار بوده است. الگوی کلاسیک این بود که قبیله فاتح، شیوه قدیمی و محترمانه چپاول و کشتار قبیله مغلوب را متوقف می نمود تا مدت زمان چپاول طولانی تر و ایمن تر شود و البته اوضاع مطلوب تر می شد اگر قبیله مغلوب اجازه حیات و تولید می یافت و در ازای آن فاتحین به عنوان حاکمانی که خراج سالیانه ثابتی تحمیل می کنند در میان مغلوبین اقامت می گزیدند.[7] ممکن است یک شیوه زایش دولت این گونه شرح داده شود: در تپه های «روریتانیای»[8] جنوبی (Southern Ruritania)، یک گروه راهزن موفق به قبضه کردن کنترل سرزمین می شود و در نهایت سردسته راهزنان خود را «شاه سرزمین و حکومت مستقل روریتانیای جنوبی» می نامد؛ و اگر او و مردانش نیروی برقرار داشتن این فرمانروایی را برای مدتی داشته باشند، چه شود! یک دولت جدید به خانواده ملل می پیوندد و رهبران راهزن سابق به نجبای قانونی قلمرو تبدیل می شوند.

پی نوشت ها:
* ترجمه بخش اول و دوم (صص. 9-17) کتاب زیر:
Rothbard, Murray N., Anatomy of The State, Alabama: Ludwig von Mises Institute, 2009
(سایر بخش های این کتاب در دست ترجمه است.)
** http://www.lewrockwell.com/rothbard/rothbard103.html
... capitalism is the fullest expression of anarchism, and anarchism is the fullest expression of capitalism. Not only are they compatible, but you can't really have one without the other. True anarchism will be capitalism, and true capitalism will be anarchism.
1- این نوشتار در اصل در «برابری طلبی به عنوان انقلابی علیه طبیعت بشری و مقالاتی دیگر» نوشته موری روتبارد صص 55-88 چاپ شده است.
2- ما نمی توانیم در این فصل مشکلات متعدد دموکراسی را بسط دهیم. در این جا به همین کفایت می کنیم که وکیل حقیقی یا «نماینده» فرد که همواره در معرض دستورات افراد است در هر لحظه امکان دارد اخراج شود و نمی تواند بر خلاف علایق و خواسته های رییس خود عمل کند. آشکار است که «نماینده» هیچ گاه نمی تواند چنین کارکردهای وکالتی را انجام دهد، مگر تنها آنانی که با یک جامعه لیبرتارین همخوان هستند.
3- سوسیال دموکرات ها اغلب متقابلاً پاسخ می دهند که دموکراسی - انتخاب اکثریتی حکمرانان - منطقاً به این اشاره دارد که اکثریت باید آزادی های مشخصی را برای اقلیت قرار دهد، چرا که اقلیت ممکن است روزی اکثریت شود. جدای از سایر کاستی ها، این استدلال مشخصاً در مورد جایی که اقلیت نمی تواند اکثریت شود، برای مثال جایی که اقلیت از یک گروه نژادی یا قومی متفاوت از اکثریت است، کاربرد ندارد.
4- جوزف ای. شومپیتر، کاپیتالیسم،سوسیالیسم،دموکراسی (New York: Harper and Bros., 1942) ص 198 :
اختلاف یا خصومت بین حوزه خصوصی و حوزه عمومی از ابتدا با این واقعیت تشدید شد... که دولت با درآمدی زندگی می کرده است که در حوزه خصوصی برای اهداف خصوصی تولید می شده و می بایست با نیروی سیاسی از این اهداف منحرف شود. نظریه ای که مالیات ها را از تشبیه عوارض کلوب یا خرید خدمات یک پزشک استنباط می کند تنها این را اثبات می کند که چقدر این بخش از علوم اجتماعی از سنت های علمی ذهن حذف شده است.
همچنین بنگرید به موری روتبارد «سفسطه بخش عمومی» (The fallacy of public sector) در New Individualist Review (تابستان 1961) : 3ff [این مقاله با همین عنوان با ترجمه محسن رنجبر و مریم کاظمی در روزنامه دنیای اقتصاد در تاریخ 3 تیر ماه 1388 منتشر شده است. م]
5- فرانتز اوپنهایمر، دولت، (New York: Vanguard Press, 1926) صص 24-27 :
دو راه اساساً متضاد وجود دارد که انسان نیازمند معاش مجبور است از طریق آنها وسایل ضروری ارضای خواسته هایش را کسب کند. این دو راه، کار کردن خود فرد و دزدی و تصاحب اجباری کار دیگران است. ... من در بحث آتی، برای نامیدن کار خود فرد و مبادله هم ارز کار خود با کار دیگران، اصطلاح «شیوه اقتصادیِ» ارضای نیاز را پیشنهاد می کنم؛ در مقابل، تصاحب یک سویه کار دیگران، «شیوه سیاسی» نامیده می شود. ... دولت، سازمان شیوه های سیاسی است. در نتیجه، هیچ دولتی نمی تواند به وجود آید مگر اینکه شیوه اقتصادی، تعداد مشخصی از اشیاء برای ارضای نیازها تولید کرده باشد، که در این صورت ممکن است اشیاء با سرقت جنگجویانه، ربوده یا تصاحب شوند.
6- آلبرت جی. ناک آشکارا می نویسد که
دولت مدعی و پیاده کننده انحصار جرم است. ... دولت، قتل فردی را ممنوع می کند، اما خود قتل هایی در مقیاس بسیار بزرگ سازماندهی می کند. دولت، دزدی فردی را مجازات می کند، اما خود بی پروا بر هر چه که بخواهد دست اندازی می کند، خواه دارایی شهروندش باشد خواه دارایی بیگانه.
ناک، در باب انجام کار درست و مقالاتی دیگر، (New York: Harper and Bros., 1929) ص 143؛ نقل شده در جک شوارتزمان، آلبرت جی ناک، مردی زائد در ایمان و آزادی (دسامبر 1953): 11
7- اوپنهایمر، دولت، ص 15:
پس دولت، به عنوان یک مفهوم جامعه شناختی، چیست؟ دولت، در تکوین خود تماماً...یک نهاد اجتماعی است که توسط یک گروه غالب بر یک گروه مغلوب و تنها با هدف تنطیم سلطه گروه غالب بر گروه مغلوب و حفظ خود در برابر انقلاب داخلی و حملات خارجی تحمیل می شود. نهایتاً سلطه گری هیچ قصدی جز استثمار اقتصادی مغلوبین توسط غالبین ندارد.
و دو ژووه نل نوشته است: «دولت ماهیتاً پیامد موفقیت های کسب شده توسط یک باند یاغیان است که شدیداً خود را بر جوامع کوچک و مجزا تحمیل می کند.» برتراند دو ژووه نل، درباره قدرت، (New York: Viking Press, 1949) صص 100-101
8- منطقه ای خیالی در داستان های کودکانه. م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی