نگاهی به کتاب «گذار از اقتصاد کشاورزی» نوشته شولتز
تئودور شولتز، برنده جایزه نوبل و نظریهپرداز اقتصاد کشاورزی بود. او همزمان با اتمام تحصیلات در سال 1930 در کالج آیوا به تدریس اقتصاد کشاورزی مشغول شد و سپس به دانشگاه شیکاگو رفت و بقیه زندگی آکادمیکش را در آنجا سپری کرد.
شولتز در اقتصاد بیش از همه بهخاطر اهمیتی که به «سرمایه انسانی» و مفهوم «اقتصاد کشاورزی و توسعه» میداد شناخته شده است. شولتز روی مساله کشاورزی متمرکز شد، چنان که در سال 1966 کتاب «گذار از کشاورزی سنتی» را منتشر کرد؛ مهمترین اثر وی در زمینه بخش روستایی و کشاورزی جهان سوم، کتابی که حاصل مشاهدات و تجربیاتش در هند بود و جایزه نوبل را نیز نصیب او کرد. شولتز در دانشگاه شیکاگو، کشاورزی را در نقاط مختلف دنیا مورد بررسی قرار داد و بیان کرد کشاورزان سنتی در کشورهای فقیر بازدهی منابع در اختیارشان را به حداکثر میرسانند. وی به علت آشنایی که با کشاورزی آمریکا، شوروی سابق و کشورهای در حال توسعه داشت بدون واسطه تجربیات عملی قابل توجهی کسب کرده بود. او عدم تمایل آشکار آنها به نوآوری را منطقی میدانست چرا که معمولا دولتهای آن کشورها بر محصولات کشاورزی قیمتهای مصنوعی پایین و مالیاتهای سنگین وضع میکنند. همچنین در این کشورها بر خلاف ایالات متحده دولتها کشاورزان را با روشهای نوین کشت و زرع آشنا نکردهاند.
«کشاورزی که همچون نیاکان خویش به تولید میپردازد، هرچند هم سختکوش و پرتلاش باشد، به زحمت میتواند شکم خانواده خویش را سیر کند، ولی کشاورزی که به رموز تولید آگاه باشد و در محیطی با انگیزه فعالیت کند، از خاک طلا میسازد...»
نویسنده در فصل اول ابتدا تعریفی از کشاورزی سنتی میآورد و میگوید: «آن نوع کشاورزی را که براساس استفاده کشاورزان از نهادههای تولید رایج در نسلهای گذشته بنا شده باشد، میتوان کشاورزی سنتی نامید. کشوری که متکی به کشاورزی سنتی باشد به ناچار فقیر خواهد بود و به دلیل همین فقر، قسمت اعظم درآمدش را نیز صرف تهیه مواد غذایی خواهد کرد... .» سپس توضیح میدهد که منظور از بخش کشاورزی چیست و میافزاید که بخش کشاورزی قسمتی از یک اقتصاد است که به تولید گروه معینی از کالاها مبادرت میکند و فعالیتهای کشاورزی را به شرح زیر طبقهبندی میکند:
- تولید به وسیله کشاورزان(دهقانان و زارعان نیز در این تحقیق کشاورز محسوب شدهاند) آنان ممکن است اکثر تولیداتشان مصرفی باشد یا کلا برای بازار تولید کنند.
-تولید نهادههای کشاورزی (عوامل تولید کشاورزی) این تولیدات به وسیله کشاورزان انجام نمیشود، بلکه به وسیله عرضهکنندگان دیگری تولید میشود و کشاورزان این عوامل را از آنها به دست میآورند.
-تولیداتی که به کانالهای بازاریابی، حملونقل و عملآوری محصولات کشاورزی مربوط میشود. این فعالیتها نیز به وسیله کشاورزان انجام نمیشود.
نویسنده در این فصل از ارزش سرمایه و چگونگی فراهم آوردن آن سخن میگوید و مهمترین مساله در این رابطه را دستیابی به تصمیمات صحیح در این بخش بهعنوان خاستگاه توسعه اقتصادی بیان میکند. او معتقد است که براساس یک اصل منطقی اقتصادی، کشاورزی سنتی که نهادههای موجود را به کار میگیرد جز با پرداخت بهایی سنگین قادر به رشد نیست، ولی نرخ بازده سرمایه در مورد نهادههای نوین کشاورزی در مقایسه با استانداردهای رشد در گذشته بسیار بالا است.
شولتز همچنین این سوال را مطرح میکند که چرا امکانات بالقوه اقتصادی در کشاورزی ناشناخته باقیمانده است؟
پاسخ را چنین میآورد که این مساله تا حدودی به شرایط دانش اقتصادی مربوط است و تا اندازهای نیز به ابهامی که در نظریههای رایج مربوط به بخش کشاورزی، مطالعات خود را بهطور عمده محدود به گروه معدودی از کشورها کردهاند که در آنها کشاورزی در افزایش درآمد ملی موفق بوده است. در این کشورها نیز تمام جنبههای مسائلی که کشاورزان با آنها مواجه میشوند آزموده شدهاند، جز اقتصاد رشد نشأت گرفته از کشاورزی بهطور عام.
شولتز مشکلات و موانع را به خوبی نام برده و به آنها اشاره میکند و میگوید بیشک دانش اقتصادی منجر به ارائه نظریه (تز و دکترین) میشود. این موضوع در مورد کمکهای بالقوه کشاورزی اقتصادی نیز صدق میکند.وی ادامه میدهد که پارهای از این تزها در سنگربندی دگمهای سیاسی موضع میگیرند و پارهای نیز عقاید مردود اقتصاددانان است.
وی نظریههای به ارث مانده را بررسی و تحلیل میکند و آنها را به خوبی برای خواننده تشریح میکند و مواردی را که باید کنار گذاشت نام میبرد. در انتهای فصل برای تعیین فرصتهای رشد اقتصادی از طریق کشاورزی سوالهایی را که سالها بیپاسخ مانده، مطرح میکند و در ادامه پاسخها را به خوبی و به صورت آکادمیک بیان میکند.
مولف در فصل دوم کتاب مشخصههای کشارزی سنتی را مطرح میکند و رفتار تولیدی کشاورزانی را که در یک کشاورزی سنتی محدودند، تشریح کرده، سپس مشخص میکند که آیا تغییر و تحول این نوع کشاورزی از طریق سرمایهگذاری در آن سودآور است یا نه. پیشفرض تحقیق و مطالعه مولف این است که هنگامی که کشاورزان محدود به نهادههای سنتی(عوامل تولید) هستند با گذشت زمان به نقطهای میرسند که پس از آن نمیتوان کمک موثری به رشد اقتصادی کرد، زیرا از یکسو در تخصیص نهادهها فقط عدم کارآییهای بسیار جزئی وجود دارد تا بتوان با رفع آنها تولید را افزایش داد و از سوی دیگر کسب رشد اقتصادی از طریق سرمایهگذاری در افزایش موجودی این نهادهها (نهادههای سنتی) روشی پرهزینه خواهد بود. سپس به این نتیجه میرسد که «تخصیص منابع با کارآیی زیاد» و «نرخ بازده پایین سرمایهگذاری» به شکل فرضیههایی در میآیند که به طریق تجربی آزمونپذیرند و سپس فرضیه دیگری مطرح میکند که براساس آن نهادههای کشاورزی دیگری که منابع نسبتا ارزان رشد اقتصادی هستند، وجود دارد.
یکی از مباحثی که شولتز در این فصل مطرح میکند در نظر گرفن طرز تلقی کار است. وی میگوید بارها گفته شده است که مردم در اجتماعات فقیر علاقهای به کار طولانی و سخت ندارند و احتمالا آنها بیکاری را ترجیح میدهند، بنابراین راحتی حاصل از این بیکاری برای آنان دارای ارزش بیشتری است تا اضافه تولیدی که میتواند در کار بیشتر به دست آید و نتیجهگیری ضمنی این بحث این است که این مردم برای بیکاری ارزش فوقالعاده قائلند، اما آنچه در نظر گرفته نمیشود فقدان توان و طاقت آنان در انجام کارهای سخت و طولانی و بازده نهایی بسیار اندک آن است.
درباره تفاوتهای بین افراد در زمینه صرفهجویی سخن میگوید و اینکه در جوامع با کشاورزی راکد و فقیر صرفه جویی وجود ندارد و این نیز حاصل خصایص فرهنگی کشاورزان در این جوامع است. نویسنده معتقد است مردم این جوامع دچار فقر و محدودیتهای فرهنگی هستند که آنها را چنین به مصارف بیهودهای میکشاند. وی صرفه جویی را بهعنوان یک رفتار اقتصادی توضیح میدهد و معتقد است که با تفاوتهای موجود در مفاهیم کار، صرفه جویی و پرکاری در فعالیتهای اقتصادی میتوان بهعنوان متغیرهای اقتصادی برخورد کرد.
کارآیی تخصیص منابع در کشاورزی سنتی
شولتز معتقد است که شم اقتصادی مردم در جوامع روستایی فقیر معمولا مورد قبول دیگران نیست و اعتقاد عام بر آن است که آنها از دیدگاه سودآوری سرمایه مقدار ناچیزی از درآمدشان را پسانداز و سرمایهگذاری میکنند. آنها به تغییرات قیمتها توجهی نمیکنند و همواره انگیزههای اقتصادی را نادیده میگیرند. نویسنده تاکید میکند که همین امر باعث میشود که آنها از عوامل تولید در اختیار خود به نحو بدی استفاده کنند. وی میگوید گروه کثیری از جوامع کشاورزی فقیر وجود دارند که مردمش روش یکسانی را در نسلهای متوالی به کار بردهاند و تغییرات تولید و عوامل تولید برای خود جایی باز نکرده است. در این جوامع مصرف و تولید از تدابیر جدید برخوردار نشده است. آنها به عوامل تولیدی وابستهاند که از طریق تجربیات طولانی شناخته شده است و به این لحاظ سنتی نامیده میشوند و کشاورزان این جوامع سالها است که به زراعت در زمین مشغولند با همان محصولات و تکنیکهای تولید قدیمی و همان مهارتهای سنتی تولید.مولف در فصل سوم، چند مطالعه کلاسیک در برخی مناطق جغرافیایی را مطرح، تجزیه و تحلیل میکند و نتیجه را چنین بیان میکند که در کارآیی تخصیص عوامل تولید در این جوامع، واژه «عوامل» گسترهای فراتر از مفهوم معمول خود که شامل، زمین، کارگر و سرمایه است، دارد. این واژه شرایط فنی موجود را نیز شامل میشود، یعنی فنون تولید را که جزء جداییناپذیر سرمایه مادی، مهارتها و دانش فنی مردم است، در بر میگیرد؛ به عبارتی دیگر عوامل تولید از شرایط موجود جدا نیستند. با این مفهوم عام از عوامل تولید، جامعه به این دلیل فقیر است که عواملی که جامعه بر آن متکی است در شرایط موجود قادر به تولید بیشتر نیستند و با این شرایط ساده، فقر موجود نتیجه تخصیص نادرست عوامل تولید نیست.
شولتز در فصل چهارم، نظریهای با عنوان «ارزش صفر برای کارگران کشاورزی» مطرح میکند و مفهوم آن را چنین توضیح میدهد که نظریه ارزش صفر برای کارگر، مربوط به کشاورزان شاغل در بخش کشاورزی است که هیچ نقشی در تولیدات ندارند. براساس این مفهوم اینان هرچند که در طول سال کوشش میکنند به آنچه تولید میشود چیزی نخواهند افزود و بازده این گروه کارگران صفر است و بنابراین حذف این قسمت از نیروی کار از بخش کشاورزی بدون هیچ گونه تغییری در سایر نتایج، تولید را نیز کاهش نخواهد داد. البته پیامد این نظریه آن است که وجود این گروه از کشاورزان از نظر تولید کاملا بیتاثیر است. آنها کارگران اضافی بوده، بدون هیچگونه هزینهای (هزینه فرصت) جز هزینه تغییر مکان میتوانند در صنعتی شدن مورد استفاده قرار گیرند. وی در ادامه این نظریه را با مثال و آمارهای مستند توضیح میدهد و به این نتیجه میرسد که نظریهای که بازده نهایی قسمتی از کارگران کشاورزی را مساوی صفر میداند، نظریه غلطی است. این نظریه ریشههایی دارد که آن را مظنون میسازد. این نظریه بر فرضیات لرزانی پایهگذاری شده است. هنگامی که آن را به کمک آمارهای مربوط به مرگومیر کارگران کشاورزی در نتیجه آنفلوآنزا در سال 1919-1918 در هندوستان در ارتباط با تولید کشاورزی میآزماییم، هیچگونه تاییدی بر آن بهدست نمیآید.
«کاربرد نظریه قیمت جریانهای درآمدی» عنوان فصل ششم کتاب است، هدف این بحث این است که روشی را برای تعیین قیمت جریانهای درآمد ترسیم کند و اثرات آن را بر رشد اقتصادی برخاسته از کشاورزی سنتی آزمایش کند که در نهایت جریانهای درآمد در کشاورزی سنتی را پرهزینه ارزیابی میکند. در این فصل شولتز عرضهکنندگان منابع جریانهای درآمد دائمی را کلیددار رشد اقتصادی میداند، به این معنا که هرگاه آنها قادر به تولید ارزان این منابع باشند، صحنه برای پسانداز و سرمایهگذاری لازم برای رشد آماده است. بنابراین او تاکید میکند که مطالعه رشد اقتصادی باید توضیحدهنده شرایط تولید ارزان منابع باشد. او در این رابطه دو حالت را تعریف میکند. در حالت بدون رشد عرضهکنندگان قادر نیستند منابع جریانهای درآمدی را آنقدر ارزان تولید کنند که تقاضاکنندگان را برای خرید منابع جدید (اضافی) برانگیزند. قیمت بالاست و به زبان رایج نرخ بازده سرمایه اندک است. ممکن است پارهای از منابع جریانهای درآمد قدیمی خرید و فروش شود ولی جامعه طی زمان هیچ منبع جدیدی بهدست نمیآورد اما در حالت رشد عرضهکنندگان راههایی برای تولید ارزان منابع اضافی درآمد یافتهاند.
قیمت جریانهای درآمد حاصل از کشاورزی سنتی، عنوان فصل ششم است که درخصوص همین تئوری مورد مطالعه و پژوهش قرار گرفته است و بنابر تحقیق انجام شده قیمت منابع جریانهای درآمد در این نوع کشاورزی گران است. شولتز در این فصل به تمایز بین انواع سرمایه میپردازد و آن را به سرمایه قدیم و جدید تقسیم میکند که در تحلیل فرصتهای سرمایهگذاری در کشاورزی نقش اساسی دارد. سرمایهای که به شکل سنتی به همان شکل سابق استفاده میشود و سرمایهای که صرف تهیه انواع جدید کالاهای سرمایهای مانند تسهیلات حملونقل، کارخانهها، تاسیسات برق و وسایل ارتباطی میشود؛ دو نوع سرمایه قدیم و جدید هستند ضمن اینکه در سرمایه جدید به جای افراد بیتجربه، افراد اجرایی پرتوان همراه با سرمایهها وارد کار میشوند. شولتز با بررسی سرمایهگذاری خصوصی، خارجی و دولتی در کشاورزی سنتی آن را برای حصول رشد اقتصادی پرهزینه میداند و نتایج عالی از سرمایهگذاری در عوامل غیرسنتی مانند سرمایهگذاری در یک نظام تحقیقاتی علمی و کشاورزی یا سرمایهگذاری در خدمات ترویجی کشاورزی را یادآور میشود، سرمایهگذاری که به تولید سرمایهای جدید منجر میشود.
از فصل هفتم به بعد راهکارهای تبدیل کشاورزی سنتی به کشاورزی اقتصادی را میخوانیم. شولتز عوامل تولید نوین که برای کشاورزی سنتی به مدرن لازم است را در جعبهای بزرگ و با مارک تغییرات تکنولوژی بستهبندی شده و آماده میداند که لازم است آنها را از این جعبه خارج کنیم، مرتبشان کنیم و راههای مهیاسازی و قبول آنها را به وسیله کشاورزان سنتی پیدا کنیم. در این بخش شولتز هرچند به توانایی بازار در عرضه سرمایه اشاره دارد اما به نقش سرمایهگذاری دولتی در عرضه نهادههای نوین در کشاورزی تاکید میکند و وظیفه دولت را در ساماندهی فعالیتهای کشاورزی یادآور میشود. در هشتمین فصل، تبدیل کشاورزی سنتی به مدرن در گرو رسیدن به تعادل با قیمتهای جهانی دانسته میشود که این تعادل نیاز به یک انقلاب در بهرهدهی کشاورزی دارد.انقلاب در بهرهدهی نیازمند یک سازماندهی اقتصادی است که در آن سه موضوع اساسی وجود دارد: اندازه بهرهبرداری، کنترل تصمیمات اقتصادی از سوی دولت و سیستم انگیزشی کشاورزان در دستیابی به کارآیی لازم. نظام اطلاعات اقتصادی و نظام انگیزههای اقتصادی زمینه و اساسی است که باید ارتباط بین اجزا را در سیستم برقرار کند که در این فصل درباره این دو مقوله بحث شده است. نهادههای پنهان در تغییرات تکنولوژیک در نهمین فصل کتاب آمدهاند که در آن شولتز نقش تقاضاکنندگان عوامل تولید جدید سودآور و اصول اقتصادی رفتار آنها را ارزیابی میکنند. شولتز در فصل دهم پیشنهاد میکند که فعالیتهای تولیدی قراردادی را به کناری نهیم و به شرح فعالیتهای تحقیقی و کاربردی لازم برای سازگارسازی عوامل تولید مدرن شناخته شده کشاورزی در شرایط خاص جوامع فقیر همت گماریم و سپس نهادهای عرضهکننده تولید جدید سودآور را سازماندهی کنیم و البته از یاد نبریم که هزینه فعالیت این گروهها را نباید کشاورزان پرداخت کنند.
«گذار از اقتصاد کشاورزی» در یازدهمین فصل، برداشتی که همه کشاورزان را دچار سنت میدانست، مربوط به قلمرو افسانهها میداند و برممکن بودن مدرنسازی پافشاری میکند.
اگر کشاورزان سودآوری کشاورزی مدرن را دریابند و دانش و مهارت لازم برای کاربرد موثر نهادههای نوین کشاورزی را فرا گیرند آنها قطعا به کشاورزی نوین روی خواهند آورد.
در فصل دوازدهم یعنی «سرمایهگذاری روی کشاورزان» سخن اصلی تئودور شولتز چنین مطرح میشود انسانی که محدود در کشاورزی سنتی است قادر نخواهد بود مواد غذایی زیادی تولید کند، هرچند زمینش حاصلخیز باشد. صرفهجویی و سختکوشی نیز برای غلبه بر تولیدات اندک در این نوع کشاورزی کافی نیست، تولید مواد کشاورزی به اندازه کافی در گرو آن است که کشاورزان به دانش و مهارتی که علم در زمینه خاک، نهال، دام و ماشین فراهم آورده است، دسترسی پیدا کنند. اگر حتی کشاورزان به دانش لازم نیز مجهز باشند، وادار کردن اجباری آنها به تولید بیشتر محکوم به شکست است. برای حصول این هدف، نظامی لازم است که انگیزهها و پاداشهای لازم را برای کشاورزان فراهم میکند. دانشی که تبدیل کشاورزی سنتی به مدرن را امکانپذیر میکند، نوعی سرمایه است که باید صرف سرمایهگذاری شود. سرمایهگذاری فقط در نهادههای مادی که قسمتی از این دانش را در خود متبلور دارند کافی نیست، از آن مهمتر سرمایهگذاری روی کشاورزان است.
منبع: گذار از کشاورزی سنتی
تئودور شولتز
مترجم: محمدسعید نوری نائینی، نشر نی
Read more: http://www.donya-e-eqtesad.com/news/866214/#ixzz3TydATOIp