چرا اقتصاددانان درباره رشد چین اشتباه کردند؟
چین شاید بزرگ ترین اقتصاد دنیا باشد، حداقل بر اساس برخی معیارها، اما رشدی که این کشور را به اینجا رسانده در حال کند شدن است. بر اساس گزارش صندوق جهانی پول (IMF)، رشد GDP چین در سال ۲۰۱۴ کمتر از ۴.۷ درصد بود – یعنی کمترین رقم سالانه از ۱۹۸۰ بدین سو. IMF پیش بینی می کند که کاهش رشد چین تا سال۲۰۱۹ ادامه خواهد داشت و به ۳.۶ درصد خواهد رسید. و حتی انتظار می رود دولت مرکزی چین، که معمولا مثبت اندیش است، رشد هدف خود در سال ۲۰۱۵ را به حدود ۷ درصد کاهش دهد.
این کاهش تقریبا همه را شگفت زده کرد. چهار سال پیش اقتصاد چین با نرخ ۵.۱۰ درصد رشد می کرد، و IMF در اکتبر ۲۰۱۰ پیش بینی کرده بود که رشد این کشور در آن سال نزدیک به ۵.۹ درصد خواهد بود – پیش بینی ای که در اکتبر ۲۰۱۱ آن را تایید کرد. در آن زمان حتی واحد اطلاعات اقتصادی نیز با همه بدبینی اش پیش بینی کرده بود که رشد چین بالای ۸ درصد باقی خواهد ماند – حداقل تا سال ۲۰۱۶. اما، حتی با این وجود، من در شماره سپتامبر/اکتبر ۲۰۱۱ فارن افرز عنوان کردم که این رشد صرفا چین را به جایگاه تاریخی آن به عنوان یک کشور با درآمد متوسط بازخواهد گرداند. من اشاره کرده بودم که با نزدیک شدن چین به این وضعیت، رشد آن نیز به تناسب کاهش خواهد یافت.
درک این موضوع که نرخ رشد اقتصادی چین نهایتا کاهش می یافت، خیلی مشکل نبود. دو دلیل عمده برای این امر وجود دارد که اتفاقا هیچ یک به اقتصاد ربطی ندارند: کاهش زاد و ولد و کند شدن روند شهری شدن. اگرچه افت زاد و ولد به رشد اقتصادی در دهه ۱۹۷۰ کمک کرد – والدین دارای فرزند کمتر زمان بیشتری برای کار کردن داشتند - اما ۴۰ سال بعد همان نیروی کار اکنون در حال بازنشست شدن است و این والدین سالمند فرزندان زیادی ندارند که از آنان حمایت نمایند.
در واقع، کاهش نرخ زاد و ولد به کشورهای فقیر فقط یک بار فرصت رشد می دهد، و چین اکنون به طور کامل از این مزیت استفاده کرده است. نیروی کار این کشور از سال ۲۰۱۲ شروع به کاهش کرد و این روند تا چندین دهه آینده ادامه خواهد داشت. حتی اگر نرخ زاد و ولد از فردا افزایش بیابد، چندین دهه طول خواهد کشید تا این کودکان به سن کار برسند.
کاهش روند شهری شدن نیز به نرخ رشد چین صدمه می زند. در سال ۱۹۸۰ کمتر از یک پنجم مردم چین در مناطق شهری زندگی می کردند. اما به گفته بانک جهانی اکنون بیش از نیمی از جمعیت این کشور در مناطق شهری زندگی می کنند. برخی از کارشناسان و مقامات، از جمله نخست وزیر چین، عنوان می کنند که چین هنوز هم جا دارد که آهنگ شهری شدن را افزایش دهد. اما ساخت وسازهای جدید نه تنها افزایش نیافته، که کاهش هم داشته است. تعداد خانه های خالی در شهرهای بزرگ چین – که روز به روز هم بیشتر می شود – حاکی از آن است که شهری شدن در واقع به حد نهایی خود رسیده است.
در یک کلام، رشد چین به پایان رسیده است. از سال ۲۰۱۱، برخی از اقتصاددانان در حال کوبیدن بر طبل "رشد آهسته" بوده اند. در اکتبر ۲۰۱۴ لنت پریچت و لری سامرز (اقتصاددان) در این باره مقاله ای منتشر کردند (هرچند استدلال های من در فارن افرز را نادیده گرفته بودند).
در واقع، چین در حال نزدیک شدن به سطوح تولید و بازدهی اقتصادی مشاهده شده در آمریکای شمالی، اروپا و ژاپن نیست. بلکه این کشور به سطوح تولید و بازدهی اقتصادی موجود در کشورهای با درآمد موسط نظیر برزیل، مکزیک و روسیه نزدیک می شود. اگر از این منظر نگاه کنیم، چین هنوز جا برای رشد دارد، اما این رشد کند خواهد بود و در دهه ۲۰۲۰ به کفه خواهد رسید.
به گزارش بانک جهانی، تا سال ۲۰۱۳ سرانه GDP چین تنها ۶۴ درصد سرانه GDP جهانی بوده است (۸۳ درصد بر اساس برابری قدرت خرید). به طوریکه حتی بی تفاوت ترین ناظران نیز می توانند متوجه شوند، کارآیی مدیریتی حکومت ها و کسب و کارهای چین خیلی بیشتر از میانگین جهانی است. کارشناسان ممکن است بر این اعتقاد باشند که ظرفیت چین یک روز از آمریکا پیشی خواهد گرفت، اما آنهایی که شبکه ریلی پرسرعت چین را تجربه کرده اند تردید دارند که چین به متوسط جهانی هم برسد.
اگرچه چین هنوز دوره ای طولانی و سریع از رشد را پیش رو دارد – البته سریع با استاندارهای همه به جز خود پکن – اما سرزمین میانی [چین] تهدیدی جدی برای نظم جهانی تحت کنترل آمریکا محسوب نمی شود. چین به توسعه خود به عنوان یک بازیگر مهم در مسائل جهانی ادامه خواهد داد، اما آمریکا بزرگ ترین قدرت اقتصادی و سیاسی در قرن بیست و یکم باقی خواهد ماند. زمانی که کار به انجام پیش بینی در مورد رشد چین می رسد، کارشناسان سیاست گذاری آمریکا می توانند آسوده خاطر باشند. پیشرفت کند و پیوسته در چین شاید سرخط خوبی برای اخبار نباشد، اما به معنای زندگی بهتر برای میلیاردها نفر – در چین، آمریکا، و احتمالا در تمام جهان – خواهد بود.