جادوی اقتصاد

منشور خبری تحلیلی اقتصاد ایران و جهان

جادوی اقتصاد

منشور خبری تحلیلی اقتصاد ایران و جهان

زندگی بر پایه اقتصاد

بریتانیای صغیر

پنجشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۴۱ ق.ظ

علاقه به تاریخ و یک کنجکاوی نوستالژیک نسبت به آنچه در گذشته روی داده است، معمولا از تبعات نگرانی‏های مربوط به زمان حال است. به تازگی سالروز سه رویداد تاریخی بریتانیا را پشت سر گذاشتیم: بزرگداشت ریچارد سوم، جشن ماگناکارتا و چاپ نخستین نقشه ژنتیکی بریتانیا که توسط پروژه «مردم جزیره بریتانیا» به اجرا درآمد. هر سه این تحولات ریشه در تاریخ دارند و به دوران پیش از ایجاد پادشاهی بریتانیا باز می‏گردند. 

تفکر عموم مردم بریتانیا این است که کشور در یک بحران سیاسی عمیق فرو رفته است، بحرانی که «بنیان کاخ وست‏مینستر» را سست می‏کند. به‌نظر می‏رسد این بحران به عنوان فروپاشی نظامی‌تلقی می‏شود که تا پیش از این به درستی کار می‏کرد. همین امر موجب می‏شود که رای‏دهندگان از سر تنفر به این موضوع پشت کنند. بخش اعظم این تلقی نادرست ناشی از یک تئوری است مبنی بر اینکه انگلستان دورانی طلایی داشته است و ما آن را دچار افول کرده‏ایم. اما این دوران طلایی مربوط به چه زمانی است؟ از نظر چپگراها این دوران به دهه 1970 مربوط می‏شود. از نظر راستگراها، البته به گفته مخالفانشان، این دوران به دهه 1950 مربوط است. آیا می‏توان به‌طور جدی گفت که انگلستان اکنون بدتر از دورانی اداره می‏شود که در آن آنتونی ایدن با فرانسوی‏ها و اسراییلی‏ها همدست شد تا به مصر حمله کنند؟ یا دورانی که‌هارولد ویلسون اعلام کرد که «یک هفته در سیاست زمانی طولانی است»؟ یا زمانی که ارزش استرلینگ دائما دچار فروپاشی می‏شد؟ یا وقتی که وزیر سابق کار وانمود به خودکشی کرد؟ یا وقتی که رهبر حزب لیبرال در یک تیراندازی دست داشت؟ یا وقتی که میلیاردها پوند صرف صنایع فرسوده شد و هدر رفت؟     

بیشتر به عقب بازگردیم: آیا سیاستمداران امروز از دهه 1930 بیشتر اشتباه می‏کنند؟ یعنی همان زمانی که نویل چمبرلین فکر می‏کرد می‏تواند با هیتلر وارد معامله شود و رهبر پیشین حزب کارگر، جورج هنسبری، هیتلر را مورد تمجید قرار داد و گفت که او «‌پرهیزگاری است که سیگار نمی‏کشد و گیاهخوار است و کودکان و کهنسالان را دوست دارد»؟ آیا مقامات وست مینستر امروز دور از دسترس‏تر هستند یا در دوران طلایی پارلمان که در آن صدها تن از نمایندگان پارلمان از ثروتمندان محلی بودند که هرگز مطالعه نمی‏کردند و هیچ چیز مفیدی یاد نگرفته بودند و از ایده‌های متداول در دوره خود بی‌خبر بودند؟

آیا سیاستمداران امروز صداقت کمتری دارند یا سیاستمداران دهه 1880 و 1890 که در آن ده‌ها مرکز انتخاباتی بخاطر فساد گسترده منحل شدند؟ انگلستان امروز دارای یک طبقه سیاسی است که سختکوش‏تر، حرفه‏ای‏تر و پاسخگوتر از سیاستمداران گذشته هستند. در مجموع احتمالا صداقت آن‏ها هم بیشتر است، بی‏شک از صداقت سیاستمداران اغلب کشورهای همسایه بیشتر است. اشتباهات آن‏ها که اکنون عموم مردم به آن چشم دوخته‏اند، آنقدر حرفه‏ای، ماهرانه و فعالانه است که اغلب ما نمی‏توانیم آنها را مورد سرزنش قرار دهیم و بگوییم راه درستش چه می‏توانست باشد.

اما تعداد زیادی از رای‏دهندگان این حس را دارند که «سیستم» آن‏ها را ناامید کرده است بنابراین آن‏ها احزاب اصلی را ترک کرده‏اند و تهدید می‏کنند که ناآرامی ‌یا دست‌کم بلاتکلیفی سیاسی ایجاد خواهند کرد. البته همه علل این تغییرات، منفی نیستند. زمانی که نظام دوحزبی حاکم بود و رای‏دهندگان بیشترین مشارکت را داشتند، به عنوان مثال در دهه‌های 1860 و 1870 و 1940 و 1950 نه فقط جامعه سیاستمداران که کل جامعه انگلستان به‌خاطر فرقه‏گرایی یا طبقه اجتماعی از هم تفکیک شده بود. بیشترین میزان مشارکت انگلیسی‏ها در انتخابات سراسری به ژانویه سال 1910 مربوط می‏شود یعنی همان زمانی که جنگ «اشرافیون در برابر مردم» به اوج خود رسیده بود.

برای انگلیسی‏های دوره ویکتوریا، رأی‏دهی بیش از آنکه به هر چیز دیگری مربوط باشد، یک مساله مذهبی بود. در اواسط قرن بیستم تمایزی تکرار نشدنی و بی‌سابقه بین حزب و طبقه اجتماعی تعیین شد. در انتخابات سراسری سال 1945، سه‌چهارم طبقه متوسط به حزب توری رای دادند و دوسوم از رای‏دهندگان طبقه شاغل به حزب کارگر رای دادند. از بین رفتن سلطه نظام دوحزبی و ظهور سایر احزاب از نابودی مبارک این دو گروه قدیمی‌حکایت دارد. گله مردم از اینکه «رای من هیچ تفاوتی ایجاد نمی‏کند» بخشی از این پدیده است که بسیاری از افراد، دیگر سرباز یک گروه اجتماعی یا مذهبی محسوب نمی‏شوند. آن‏ها می‏خواهند شخصا تغییر را ایجاد کنند و گرچه در دموکراسی حاکم بر انبوه جامعه این موضوع منجر به سرخوردگی اجتناب‏ناپذیر خواهد شد، اما با این وجود هنوز کسی دوست ندارد به دوران دوقطبی سیاسی بازگردد.

بحران بریتانیا بحرانی فقط داخلی نیست. انواع تغییراتی که در این کشور رخ می‏دهد، کل جهان غرب را تحت تاثیر قرار می‏دهد، جهانی که از خصومت‏ها و تندروی‏های ایدئولوژیک و افراط‌گری‏های مذهبی، دیدگاه‌های مستبدانه و طبقه‏بندی‏های ثابت اجتماعی که زمانی انگیزه مردم برای رای‏دهی بود و به آن‏ها نشان داد که به چه کسی رای دهند، خلاص شده است. از دهه 1990 کاهش مشارکت سیاسی، بدبینی (گاهی بحق) علیه قشر سیاسی و خیزش جریان‏های ضد تشکیلات، پدیده‌هایی بودند که از نروژ تا نیوزیلند مشاهده شد. تبعات این پدیده‌ها یکسان هستند: محکومیت نظام، فاصله گرفتن شهروندان از احزاب اصلی، ناآرامی‌و گاهی دلسردی رای‏دهندگان، خیزش جنبش‏های مخالف متشکل از خیل عظیم افرادی که احساس می‏کردند از حقوقشان محروم شده یا نادیده انگاشته شده‏اند.

دانشمند علوم سیاسی، پیتر مایر علت اصلی این موضوع را به خوبی توضیح داده است: شکست یا واگذاری به عمد قدرت تصمیم‏گیری دولت‏های ملی به سایر سازمان‏های داخلی یا خارجی از جمله دادگاه‌ها، شرکت‏های تجاری، بانک‏های مرکزی، اتحادیه اروپا، صندوق بین‏المللی پول، سازمان تجارت جهانی و غیره. بنابراین، چنین تلقی می‏شود که  احزاب و سیاستمداران دیگر علاقمند یا قادر به ارایه آرای خود نیستند و «همه آن‏ها مثل هم» هستند و سیاستمداران مهره‌های زودگذری هستند از گروه‌های لابی دارای منافع خاص.

فرانسه، ایتالیا و کشورهای اسکاندیناوی از جمله کشورهایی هستند که بدترین ضربه را از سرخوردگی سیاسی تجربه کرده‏اند و اکنون بریتانیا هم همین روند را دنبال می‏کند. وقتی اوضاع خوب پیش می‏رود و یا وقتی که افراد نسبتا کمتری آسیب می‏بینند، این تغییرات چندان با اهمیت به‌نظر نمی‏رسند. حتی ممکن است مطلوب هم به‌نظر بیایند: افزایش قدرت حکومت، از بین بردن دخالت‏های جامعه مدنی در سیاست، افزایش نظارت بر قوه مجریه توسط دادگاه‌های قضایی، ایجاد قطب دوم در تصمیم‏گیری‏ها، تشویق به سرمایه‏گذاری داخلی و غیره. اما وقتی اوضاع ناگهان بد می‏شود، دیگر حقایق اینگونه به‌نظر نمی‏رسند. جنبش‏های افراطی پوپولیستی در حال حاضر، بطور روزافزون مشاهده می‏شوند. نمونه‌های قابل توجه آن را می‏توان در فرانسه، آمریکا، هلند و آلمان مشاهده کرد. در چندین کشوری که حس بحران یا اعتراض شدید را تجربه کردند، جنبش‏های گسترده سیاسی از این دست مشاهده شده است. نمونه‌های بارز آن را می‏توان در اسپانیا، یونان و اسکاتلند مشاهده کرد.

البته سیاست بریتانیا هنوز مولفه‌های بارز ثبات را در خود نشان می‏دهد و انتخابات پیش رو نشان خواهد داد که هنوز چقدر انعطاف‏پذیر است. اغلب افراد جزو رای‏دهندگان شناور نیستند که حزب مورد حمایت خود را تغییر دهند. الگوی وسیع رای‏دهی در انگلستان تقریبا مشخص است. معمولا طرفداران حزب توری در انگلستان پیشتاز هستند و مخالفان آن‏ها در ولز، اسکاتلند، و شمال ایرلند. سهم حزب توری از کل آرا در سال 2010 تقریبا طی یک دهه‌ای که ملکه ویکتوریا بر تخت نشسته بی‌سابقه بوده است. در انگلستان، الگوهای سیاسی منطقه‏ای بسیار ثابت بوده‏اند: مناطق فرقه مذهبی انگلیکن‏ که در سرشماری سال 1851 (تنها سرشماری ثبت شده از فرقه‌های مذهبی) مشخص شده است، آرایی مشابه مواضع محافظه‏کاران مدرن را نشان داده است. حمایت‏های حزب لیبرال و پس از آن حزب کارگر، مشابه الگوهای رای‏دهی فرقه مذهبی مسیحیان دیسنت است.

در سال 2010، احتمال اینکه انگلیکن‏ها به حزب سیاسی توری رای دهند، دو برابر کاتولیک‏ها بود. این در شرایطی است که کاتولیک‏ها در بسیاری از مسایل اجتماعی و فرهنگی محافظه‏کارند. مسلمانان جزو گروهی از ساکنان انگلستان هستند که بیشترین رای را به حزب کارگر می‏دهند. البته این موضوع ربطی به الهیات و مذهب ندارد اما موضوعی است مرتبط با هویت اقشار مختلف جامعه بریتانیا. گرایشات مذهبی منعکس‏کننده و تقویت‏کننده تمایزات فرهنگی و اقتصادی-اجتماعی افراد این جامعه است و به اتحاد جوامع این افراد کمک می‏کند. گر چه لندن بافت متفاوتی دارد، اما همیشه این الگو در این شهر نیز صدق می‏کند. گرچه لندنی‏ها معمولا بصورت مستقل و شخصی رای می‏دهند، اما این شهر معمولا یک شهر حامی‌حزب کارگر محسوب می‏شود. با وجود همه این‏ها، گرچه وفاداری افراد به جوامعشان ریشه‌های عمیقی دارد، اما ممکن است همیشگی نباشد.  فرانسه هم کشوری بود که گرایشات سیاسی مناطق مختلف آن بسیار قدرتمند بود اما اکنون این وفاداری‏ها بر اثر نارضایتی‏های بوجود آمده در هر دو جناح چپ و راست تقریبا از میان رفته است.

هدف اسکاتلندی‏ها در دهه 1640 این بود که انگلستان را تغییر دهند. اکنون اما تعدیل یافته‏اند و فقط می‏خواهند خودشان از آن جدا شوند. خواه به عنوان عضوی داخلی از انگلستان باقی بمانند و خواه از آن خارج شوند، در هر صورت این اعتقاد وجود دارد که اسکاتلند کاملا متفاوت است: در واقع آنها معتقدند که به لحاظ قومی‌برتری دارند، تفکری که در اصل به مذهب آن‏ها باز می‏گردد. انگلستان هرگز در گذشته چنین اشتیاقی را نشان نداده بود که در امور اسکاتلند مداخله کند. در واقع پس از پیمان اتحاد سال 1707  اسکاتلند تا حدود زیادی به حال خود واگذاشته شده بود. در قرن نوزدهم، حکومت این منطقه در دست لیبرالیسم اسکاتلندی بود و در قرن بیستم به دست حزب کارگران اسکاتلند افتاد. منشاء هر دوی این‏ها تمایزات مذهبی بود. این موضوع به اسکاتلند نقش خاصی در بریتانیا و سیاست انگلستان بخشید چون دولت‏های حزب لیبرال و حزب کارگر را قادر ساخت نسبت به حزب توری انگلستان توفق پیدا کنند.

حزب توری که در انگلستان با فرقه مذهبی انگلیکن در ارتباط بود، در اسکاتلند محبوبیت کمتری داشت و معمولا کمتر از سهم خود در کرسی‏های اسکاتلندی رااشغال می‏کرد: در سال 1885 توانست 34 درصد از آرای اسکاتلند را تصاحب کند اما تنها 14 درصد از کرسی‏های آن را به خود اختصاص داد. در سال 2010 نیز توانست 17 درصد از آرا را به خود اختصاص دهد اما تنها دو درصد از کرسی‏های آن را اشغال کرد. در ویلز و ایرلند هم وضع به همین‌گونه بود. اما در انگلستان از سال 1886 که لیبرال‏ها به دو گروه تقسیم شدند، معمولا حزب توری بزرگترین حزب بوده است. گر چه آن‏ها در سال‏های 1906 و 1945 در دوران بلر شکست خوردند، اما توانستند طی 129 سال گذشته و در 23 انتخابات سراسری از مجموع 32 انتخابات برگزار شده به پیروزی دست یابند. این تفاوت‏ها که البته واقعی و عمیق هم هستند، گاهی توسط نظام انتخاباتی بریتانیا به شدت درشت‌نمایی می‏شوند. پاسخ انگلیسی‏ها به خیز جنبش ملی‏گرایی اسکاتلند که در اواسط دهه 1970 آغاز شد، کند و سست بود. چارلز اول بر این باور بود که اگر اسکاتلندی‏ها را غنی کنند، از انگلستان جدا خواهند شد.

کریشان کومار، دانشمند علوم اجتماعی، توضیح قانع‏کننده‏ای برای اعمال قدرت خاموش انگلیسی‏ها دارد: این‌کار به نفع انگلستان نبود که بر طبل ملی‏گرایی بکوبد. اغلب مردم انگلستان مدت‏هاست که از ترکیب هویتشان با بریتانیایی بودن خشنود و راضی‏اند.  مقامات هم «ارزش‏های بریتانیایی» را پاس می‏دارند و هویت بریتانیایی را ترویج می‏کنند. رای‏دهندگان انگلیسی در برابر سایر ملت‏های بریتانیایی و برگزاری رفراندوم اسکاتلند تسلیم شده‏اند، رفراندومی‌که در آن حق رایی ندارند و تاکنون هیچ تقاضای خاصی در قبال آن نداشته‏اند. اما آنچه در مورد موقعیت فعلی بریتانیا منحصربفرد است، جایگاه اسکاتلند نیست بلکه جایگاه انگلیس است. ایده وجود انگلیس از قرن هشتم و تشکیل آن به عنوان یک جامعه سیاسی از قرن نهم پا گرفت و زمین، زبان و حتی ادبیات و موسسات سیاسی آن از آن زمان به بعد هویت یافتند.

از نظر بسیاری از تاریخ‏دانان این اساس شکل‏گیری قدیمی‏ترین ملت بوده است. البته انگلستان طی قرن‏ها تغییرات زیادی یافته است. علاوه بر این، طلایه‏دار بسیاری از تغییرات در تاریخ بشر نیز بوده است: اصلاحات مذهبی، جریان روشنفکری، انقلاب صنعتی و امپریالیسم جهانی. بسیاری از نهادهای این کشور با این تغییرات خو گرفتند و با آن‏ها ادامه حیات دادند. این مهم‏تر از همه است چون آن نهادها درست عمل کردند و توانستند کشور را از هرج و مرج داخلی، بحران اقتصادی و سلطه خارجی نجات دهند. این موضوع هم جنبه‌های خوب داشت و هم جنبه‌های بد. خوب بود چون توانست میلیون‏ها نفر را از فقر مفرط، ستم و مرگ و میر زودهنگام نجات دهد. به همین دلیل انگلستان همیشه یکی از ثروتمندترین و امن‏ترین جاهای دنیا بوده ست. اما بد هم هست چون هیچ مجالی برای پاکسازی و احیای نهادهای کهنسال خود ندارد. شاید به همین دلیل است که گذشته، خیلی پیچیده‏تر از آنچه در سایر کشورهای دارای تجربه خشونت مشاهده می‌شود، بر انگلستان تاثیر می‏گذارد. انگلیسی‏ها هنوز تحت تاثیر جنگ سرد، پیمان‏های اتحاد، انقلاب صنعتی، امپراتوری بریتانیا و جنگ‏های جهانی قرار دارند. آنچه باید در انگلستان امروز انجام داد مشکلی جدید و در عین حال قدیمی‌است. تاریخ انگلستان در امروز این کشور انعکاس یافته است. به همین دلیل است که آنهایی که تا کنون نسبت به تاریخ بی‌تفاوت بوده‏اند، محکوم به تکرار آن خواهند شد.

خیزش ملی‏گرایی اسکاتلند برای بریتانیا یک چالش است. حتی می‏تواند یک بحران محسوب شود. استقلال اسکاتلند بی‌شک موجب ناآرامی‏های سیاسی، اقتصادی و استراتژیک در بریتانیا و اروپا خواهد شد و نیازمند حل مسایل مختلفی همچون موضوع نفت، بدهی‏ها و بازدارندگی هسته‏ای خواهد بود. اما بی‌شک زخم‏هایی کمتر از استقلال ایرلند در سال 1921 برجای خواهد گذاشت، زخم‏هایی که اغلب مردم انگلستان احتمالا آن‏ها را فراموش کرده‏اند. اکنون آینده اسکاتلند به یک پرسش ساده مربوط است: آیا یک بخش نسبتا کوچک از بریتانیا (8 درصد از جمعیت آن) جزوی از آن باقی خواهد ماند یا نه. هر چه پیش آید، پرسشی در مورد نحوه حکومت انگلستان بزرگ، در حال رشد، متنوع، پرجمعیت و خودآگاه مطرح خواهد بود. این مشکلی به مراتب پیچیده‏تر است. در درازمدت بر اهمیت آن نیز افزوده خواهد شد. زمان مهمی‌است که این مشکل پشت سر گذاشته شود.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۲۴
مهدی اشرفی وند

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی