قیام هیلاری
هیلاری کلینتون به دنبال دفاع از اقلیتهایی است که حقوقشان پایمال شده است
جوزف اپستین/ دستیار سردبیر در ویکلیاستاندارد
اگر هیلاری کلینتون برنده انتخابات ریاستجمهوری 2016 ایالات متحده شود، نه تنها اولین زن رئیسجمهور آمریکا بلکه دومین رئیسجمهوری خواهد بود که سیاست اقدامات مثبت (جبران بیعدالتیهای گذشته نسبت به اقلیتها به ویژه سیاهان) را دنبال خواهد کرد. منظور از رئیسجمهوری که به دنبال اقدامات مثبت است این است که او مانند باراک اوباما به دلایلی غیر از فلسفه سیاسی یا شایستگیهایش وارد کاخ سفید خواهد شد. در انتخاب اوباما کاندیداهای جمهوریخواه که مخالف او بودند در واقع به او کمک کردند. تعداد قابلتوجهی از مردم به دلیل دو نژادی بودن به او رای دادند چون آن را راهی برای التیام بیعدالتیهای قدیمی میدیدند. مردم امیدوار بودند که انتخاب او مسائل تبعیضنژادی کشور را در وضعیت متفاوتی قرار دهد ولی همانطورکه اکنون میدانیم این تفکر به شکست انجامیده است. بسیاری از مردم به اوباما رای دادند همانطور که انتظار میرود بسیاری از زنان به هیلاری کلینتون رای دهند چون به آنها احساس با فضیلت بودن بهویژه در برابر رفتارهای جنسیتی میدهد. عامل اصلی این احساس فضیلت، یعنی داشتن احساس بالاتر بودن فرد، شاید در سیاستهای آمریکایی به اندازه کافی به آن ارزش گذاشته نشده است.
چگونه به این نکته رسیدیم که مردم روسای جمهور ایالات متحده را نه بر اساس صلاحیتها بلکه بخاطر ویژگیهایی که با آن متولد شدهاند انتخاب میکنند؛ ویژگیهایی از قبیل سیاهپوست یا زن بودن یا حتی روزی بیتردید به دلیل معلول بودن. به عبارت دیگر آنها نه بخاطر خودشان بلکه به دلایلی که آنها را یک گروه قربانی نشان میدهد رای میآورند. این داستان طولانیست اما نه، من فکر میکنم خستهکننده است.
در دهههای گذشته شمار بسیار زیادی از افراد سعی کردهاند خودشان را با مسائل نژادی یا هویت جنسی مطرح کنند چون خود را قربانیان تبعیض، ظلم و بیعدالتی میدانند. ادوارد مورگان فوستر در کتابش بیان میکند که به علت گسترش نگرش قربانی بودن، امروزه یک حکومت اشرافی از رنج، تحمیل و تیرهبختی داریم. سیاهپوستها، زنان، سرخپوستها، هیسپانیکها (اسپانیایی-آمریکاییها) چاقها، کهنهسربازان ویتنامی، مهاجران غیرقانونی، معلولان، والدین مجرد، کارگران فست فودها، بیخانمانها، شاعران و هرکس دیگری که احساس توسری خور بودن در جامعه را القا کند و به عنوان قربانی شناخته شود. خیلی سال قبل، برنامهای در تلویزیون دیدم که از ما دعوت میکرد که به مشکلات پدران مجرد فکر کنیم. گاهی اوقات به نظر میآید که ما ملتی از قربانیان هستیم.
قربانیان قبلا خودشان را تحت تظلم میدیدند و اگر قدرتی برای بالا کشیدن آنها از شرایط لگدمال شده وجود نداشت، همواره حق را به خود میدادند. قربانیان معاصر بیشتر عصبانی، بدگمان و بالاتر از همه منکر پیشرفت هستند. آنها همیشه خود را قربانی نژادپرستی، تبعیض جنسیتی یا بیتفاوتی میبینند که در نظرات مبهم و سخنان عجیب و ناآگاهانه بسیار بارز است. افرادی که خودشان را قربانی به حساب میآورند به دشمن نیاز دارند. نیروهای بالا و پایین جلوی پیشرفت آنها را میگیرند: شرایط اقتصادی آنها نامساعد است، جامعه علیه آنها سازماندهی شده است، افراد بدخواه همواره در حال توطئهچینی برای پایین نگه داشتن آنها هستند و سیستم برای آنها ایجاد مانع میکند. چندین سال قبل به عنوان گزارشگر مجله تایم در مورد خشونت در مدارس که شامل سیاهپوستان میشد پرسیدم. خشونت سیاهان علیه سیاهان. تونی موریسون نویسنده و استاد دانشگاه زن سیاهپوست آمریکایی و برنده جایزه ادبی نوبل ۱۹۹۳ پاسخ داد «هیچ کدام از این مسائل نمیتواند بدون مشارکت افرادی که مدارس و شهر را اداره میکنند اتفاق بیفتد».
اظهارات عمومی قربانیان میتواند اندکی تهدیدآمیز باشد که در آن نقش قربانی و دشمن فرضی عوض شود. امروزه قربانی کسی است که با تهدید به شورش، رها کردن شغل و محکوم کردن رسانههای اجتماعی قلدری میکند. به نظر میرسد قربانیان اغلب از قربانی بودن خود لذت میبرند، چون به آنها مزیت اخلاقی میدهد، احساس بیگناهی به آنها میدهد و باعث میشود تصور کنند که کاملا حق با آنهاست. این مزیت اخلاقی به آنها اجازه میدهد تا در بیان موقعیت خودشان اغراق کنند و خودشان را از همه مسئولیتها معاف بدانند، چیزهای غیرممکن را بخواهند و هم اکنون آنها را تقاضا کنند و زمانی که آن چیز برآورده نشود با تنفر و گاهی با خشونت آن را نشان دهند.
مدرک برای قربانی بودن فراوان است و گاهی یک نفر در موقعیتهای ویژه مثلا بین افراد ثروتمند و مشهور آن را کشف میکند. یک نفر آن را در سیل خاطرات قربانیان که در دهههای گذشته منتشر شده است، مییابد. خاطراتی که نویسندگان آن در مورد خانوادههایی صحبت کردهاند که والدین سوءاستفادهگر یا معتاد به الکل داشتهاند یا اینکه از لحاظ جنسی مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند یا اینکه با بیماریهای روحی ناتوانکننده درگیرند.
کتابها و مقالاتی در مورد خاطرات قربانیان وجود دارد که نویسندگان آن در حال مرگند اما نمیخواهند بدون بیان این خاطرات جهان را ترک کنند. آخرین کتاب «کریستوفر هیچنز» درباره رویارویی او با سرطان مری بود. «تونی جوت» یک تاریخنویس بود که توانست کتابی درباره مبارزهاش با بیماری ALS بنویسد. «کلیو جیمز» منتقد و شاعر، مرگ حتمی خود را در سال 2010 اعلام کرد و چندین شعر منتشر کرده و مصاحبههایی در مورد آن انجام داد. چندین ماه قبل عصبشناس معروف «اولیور ساکس» در نیویورک تایمز مرگ قریبالوقوع خود را بر اثر سرطان پوست اعلام کرد. همه اینها، حتی مرگ از ما قربانی نمیسازد.
دانشگاههای کنونی، جایی که بسیاری از ایدههای نادرست پرورش مییابند، آماده پذیرش فرهنگ قربانیشدن هستند. از مهمترین ایدهها که مستقیما قربانی ایجاد میکنند، «چندفرهنگی» و خواهر دوقلویش «تفاوت تحمیل شده» است. چندفرهنگی با پافشاریاش بر اینکه همه فرهنگها برابرند با غلبه نویسندگان، هنرمندان و فیلسوفان مرد سفیدپوست گرایش به مرکزیت فرهنگ غربی دارد و آنچه به عنوان مطالعات قربانی یا قربانیشناسی شناخته میشود را در راس مطالعات دانشگاهی قرار میدهد. نتیجه همانا تاکید بر نژاد، طبقه، جنس و سیاسی کردن - برخی تحقیر را هم اضافه میکنند- در بخشهای مختلف علوم انسانی و اجتماعی است.
دانشگاهها به گوناگونی خود میبالند؛ برخی روسای دانشگاهها از نژادهای متفاوتاند. در هر دانشکدهای سیاهان و آسیاییهایی را میبینید که راحت روی چمنها لم دادهاند.
اکنون گروههای اقلیت بخشی بزرگی از دانشگاهها را تشکیل میدهند. اظهارات سیاستپسند به ناچار از چندفرهنگی و تفاوت در دانشگاهها طرفداری میکنند. در کلاسهای درس استادها نباید از کلاماتی چون « زن» یا «آسیایی» استفاده کنند یا در مثالهایی که میزنند تا حد امکان باید سعی کنند در ارائه مثالها به جای «او مذکر» از «او مونث» هم استفاده کنند. فن تدریس معلم سر کلاس باید به شکلی باشد که وقتی از شکسپیر و تولستوی صحبت میکند، از «جین آستین» و «ویرجینیا ولف» هم سخن بگوید. اگر معلم از کلمه «کاکاسیاه» به جای «آفریقایی آمریکایی» استفاده کند به عنوان یک نژادپرست شناخته میشود. بیان جوکهای بیادبی و توهینآمیز یا کنایههای غیرمستقیم جنسیتی ممکن است به او اتهامات جنسیتی بزند.
اظهارات سیاستپسند، فرهنگ لغات خود را گسترش داده است، که در آن لغات قدیمی ممنوع شدهاند. لغتی که اخیرا مطرح شد کلمه «آدمکش» بود. بسیاری از مردم از جمله اوباما آن را به شورشیان در فرگوسن، میسوری و بالتیمور نسبت میدادند. «آدمکش» اکنون برای مردان سیاهپوست شورشی استفاده میشود و بنابراین استفادهکنندگان این کلمه نژادپرست شناخته میشوند. زبان اظهارات سیاست پسند با شدت زیادی سرعت میگیرد. به زودی یک بیانیه روزانه احتیاج خواهد بود تا آموزش دهد که چه لغاتی ممنوع هستند.
چند هفته پیش با وکیلی که در دهه 70 عمر خود بود، قرار ناهار داشتم. او گفت که به دلیل بازنشستگی چندین نفر از شرکایش، تصمیم گرفت دفترش را تعطیل کند و با همکارانش شرکتی تاسیس کند و در آنجا یک مشاور بشود. قرار گذاشته شد اما قبل از آن، او 12 نفر از همکاران جدیدش را به ناهار دعوت کرد تا به آنها توضیح دهد که چگونه با مشتریان کار کنند. روز بعد از ناهار، او توسط شریک ارشد شرکت فراخوانده شد و مطلع شد که دیگر جابجایی ممکن نخواهد بود. زمانی که او علت را جویا شد، به او گفته شد که ظاهرا او جکی در مورد یک مرد چاق گفته و بیش از یک بار از زنانی که برایش کار میکردهاند با عنوان «دختران من» یاد کرده است. همکاران بیانات او را غیرقابلقبول دانسته و خواستار عدم مشارکت او شدند. «تام لهرر» اظهار داشت: «زمانی که در دانشکده بودم، کلمات خاصی بودند که شما نمیتوانستید از آنها جلوی دخترها استفاده کنید. حالا میتوانید آنها را بگویید اما نمیتوانید از کلمه «دختر» استفاده کنید».
اظهارات سیاستپسند در مبحث مشکلات، سوالات و مسائل عمومی، معمولا از صداقت عاری و یا حتی پیچیدهاند. آیا ممکن است در تیراندازیهایی که اخیرا توسط پلیس به سیاهپوستان صورت گرفته است، اثری از نژادپرستی وجود نداشته باشد؟ یا بیان این پرسش در مورد بارداری زنان جوانی که تازه ازدواج کردهاند هنگام استخدام آنها، یک حرکت ضد زنانه نیست؟ در پاسخ باید گفت با هیچکدام از موارد بالا نمیتوان سریع نتیجهگیری کرد.
یکی از نشانهای فضیلتگراها توجه به اقلیتهایی است که مورد تحقیر واقع میشوند. مهم نیست چقدر فعالیتهای آنها بزرگ است. فضیلتگراهای واقعی آماده دفاع از فلسطینیهای مظلوم که مورد حملات موشکی اسرائیل واقع شدهاند، مجرمان سیاهپوست و آمریکایلاتینتبار که توسط پلیس شکنجه شدهاند و اخیرا علیه کاریکاتور مجله شارلی ابدو هستند. یکی از دلایلی که فضیلتگراها تمایل به ضد آمریکایی بودن در ایالات متحده دارند، این است که گرچه آمریکا در روابط خارجی موقعیت مناسبی دارد، گرچه در بخش عدالت سیاستهای واضحی دارد، اما هرگز و حداقل فعلا، اقلیتهایی که مورد تحقیر واقع شدهاند نتوانستند فضیلتی در فضای کشور داشته باشند.
گرچه با وجود بیزاری از قربانیان حرفهای، کسانی که سعی در نشان دادن خود به عنوان قربانی دارند- کسانی که مدام دم از نژادپرستی در جامعه میزنند، فمینیستهایی که در همه چیز پای جنس مذکر را پیش میکشند- حقیقتی در ظلمی که بر قربانیان میرود وجود دارد. هر فردی مشقتهای بردگی، جنگهای زنان برای برابری در محل کار و فشاری که بر گروههای قربانی دیگر وارد میشود را میداند؛ این حقیقی و دردناک است. گرچه همه امیدوارند که اینها در کشور ریشهکن شوند.
قربانیان در جامعه امروز درخواستهای خود را نه بر اساس بیداری وجدان بلکه با خرابکاری بیان میکنند و این مشکلساز است. آنها هر کسی را که با آنها مخالفت کند به خوک تشبیه میکنند. اما درخواست بر اساس وجدان، عادلانه و اخلاقی خواهد بود. درخشش گاندی و مارتین لوترکینگ در فراخوان وجدان آنها بود، که با عدم خشونت آنها تقویت شد و نتیجه آن استقلال نسبی هندیها و براندازی قوانین تبعیض نژادی بود.
هیلاری کلینتون، به عنوان یک زن، در انتخابات آمریکا بر این قربانیان بسیار امید بسته است. او در سخنرانی اخیرش گفت «زمانی که زنان از جامعه منع شوند، کل جامعه منع خواهد شد. زمانی که زنان به پیش میروند، همه به پیش خواهند رفت. مادران و خواهران و دختران ما در خط مقدم همه این جنگها هستند... اما اینها فقط مبارزه زنان نیست. این باید مبارزه آمریکا و مبارزه کل جهان باشد. باید آنها را بهکار بگیریم، باید با یکدیگر در این کارزار پیروز شویم» سخنان کلینتون درباره قربانیان جامعه بسیار پر آب و تاب بود.
در انتخابات ریاستجمهوری بعدی، تصویر هیلاری کلینتون به عنوان یک کاندیدای قربانی شناخته میشود. ورای سخنرانیهای او، سیاستهای مجزا و شایستگیهایش، کمپین او برای ریاستجمهوری بسیار پر سرو صدا و زیرکانه، تاکید فراوانی بر فضیلت میکند و این چنین سقف سیاستها را با گماردن یک زن در کاخ سفید میشکند. با وجود اشتباهاتش، ثروتش و کارنامه درخشانش در دانشگاههای خوب و شغلهای عالی، او باقی میماند و بدون شک خود بر نقش خود به عنوان یک قربانی تاکید خواهد کرد. حتی شکاکترین حامی او، «مایکل توماسکی» در «دیلی بیست» مینویسد: «موفقیت او را خواهید دید. مردم او را میخواهند تا طرفداران تبعیض جنسیتی را نابود کند. او این هدف را سرلوحه مبارزه خود قرار داده است». هیچ شکی نیست پیروزی هیلاری کلینتون به معنی پیروزی بزرگ برای قربانیان است.
مترجم: آناهیتا جمشیدنژاد