بحران های اقتصادی یا بحران های اجتماعی؟
ابراهیم رزاقی / اقتصاددان
بحرانهای اقتصادی و اجتماعی امروز در روند توسعه، ناشی از مشکلات ساختاری است. این مشکلات از زمان کودتای رضاشاه شروع شده، در دوره محمدرضا شاه تشدید شده و طی دهههای بعد از انقلاب هم ادامه یافته است. این ساختار کشور جهان سومی است. در این سالها با بی توجهی به مسائل تولید، کمبودهای داخل کشور را خواسته اند با وارد کردن کالا حل کنند، ناامیدی تولید کنندگان را زیاد و به فعالیت های غیرتولیدی سوداگرانه دامن زده اند. دولت های نهم و دهم در این حوزه ها اشتباهات بزرگی انجام داده است، اما دولت کنونی هم هنوز در عمل زاویه ساختاری اساسی با آن فعالیت ها پیدا نکرده است.
این مشکلات ساختاری را ما در برنامههای توسعه نیز نتوانسته ایم حل کنیم. این برنامهها نگاه نمیکند که مسائل اساسی جامعه چیست، بلکه بیشتر در بهترین حالت کارهای عمرانی میکند و بیشتر به زیربنای اقتصادی می پردازد. مثلاً راه و بندر را توسعه میدهد، فرودگاه می سازد و ارتباطات را متحول می کند. اما هیچ کدام این اقدامات عمرانی مستقیماً، بر روی توسعه و بهبود سطح زندگی مردم، تأثیر جدی نمی گذارند. محور اصلی توسعه مؤثر، تولید است. اگرچه در شرایط توسعه نیافتن زیربناهای کشوری از لحاظ عمرانی، دچار مشکلات زیادی می شویم، ولی اقدامات این چنینی نیز باید در جهت بهبود وضع تولیدکنندگان داخلی صورت گیرد، نه اینکه به نفع خارجی ها و واردات کنندگان شود. روند کلی 5 برنامه ای که تا کنون تدوین شده، چنین چیزی بوده است. در برنامه های توسعه، مسائل زیبایی ممکن است ذکر شده باشد، ولی تحقق پیدا نکرده است. در تدوین این برنامهها فکر کردهاند بسیاری از مشکلات منفی اقتصادی، ناشی از دولتی بودن است، به همین دلیل بخشهایی را به بخش خصوصی غیرواقعی دادهاند. آن بخش خصوصی که تولید کننده نیست و حتی تولیدکنندگانش، به نحو افراطی فقط به دنبال کسب سود هستند و اگر امکانات داشته باشند، به سمت غیرتولیدیها میروند. این فعالیتهای دلالانه بخش خصوصی، بزرگترین مانع رشد داخلی است. دولت هم به آن بی توجه است. آن برنامههای عمرانی به دلیل ندیدن واقعیتها و شیفتگی نسبت به اقتصاد لیبرالی و برنامههای صندوق بین المللی پول، فضایی را دنبال میکند که بیشتر در خدمت واردات است نه تولید در صورتی که باید مدیریتها را تغییر دهند. از تولیدکنندگان مالیات گرفته می شود ولی فعالیت های واسطه گری، مالیات نمی پردازند. باید وصول انقلابی مالیاتها به کمک تولید کنندگان واقعی برود.دولت خیلی مواقع وامهای ارزان قیمت میدهد، ولی دیگر نظارت نمیکند که این وامها به راستی در تولید به کار گرفته می شود یا به جیب دلالان می رود؟ همه برنامههای توسعه که تا کنون در مجمع تشخیص مصلحت نظام تأیید شده، ترکیب همیشگی آن ها هم یکسان بوده. بعد از پایان جنگ تحمیلی، قانون اساسی و واقعیتهای اساسی ایران را ندیدهاند و در برنامه ها لحاظ نکرده اند. در نتیجه همین است که فقر و اختلاف طبقاتی افزایش پیدا کرده است. در سال های بعد از انقلاب، رئیس جمهورهایی با مواضع سیاسی متفاوت، اقدامات اقتصادی نسبتاً یکسانی را در ساختارها ادامه داده اند و مسائلی را به وجود آورده اند که حل آن مشکل است.
با تمام تفاسیر گفته شده در زمان کنونی بزرگترین مشکل را بر سر راه توسعه ایران، نرخ پایین دلار می دانم. آنچه در ایران با منافع ملی مغایرت دارد، دلار ارزان فروختن است. پایین بودن نرخ دلار و تک نرخی نبودن آن، با توجه به ارزش ریالی و نرخ تورم در سه سال گذشته، شرایطی را به وجود میآورد که تولیدکننده داخلی نمیتواند با محصولات خارجی رقابت کند. در این شرایط، سرمایههای داخلی مان هم تمایل دارند به خارج بروند. با این دلار ارزان، هر کالای قاچاق و غیر قاچاق می تواند سودآور باشد و مثلاً مواد مخدر فراوانی وارد کشور می شود. نه اینکه بگوییم اگر نرخ دلار افزایش یابد یک شبه همه چیز درست میشود، ولی این مسئله کلیدی است. که اگر اصلاح نشود، با مدیریت جهادی هم به جایی نخواهیم رسید. با دلار ارزان و چندنرخی، سرمایههایمان به خارج میرود، صرف واردات می شود و در داخل، در کشاورزی و صنعت رسوب نمیکند. تعیین نرخ ارز را متناسب با تورم داخلی باید در دستور کار گذاشت و سپس سیاستهایی به کار گرفت، که موجب افزایش هزینه زندگی مردم نشود.