من نمـی خوابم شب از فکر و خیال
مشــکلی دارم بـــه نــامِ اشـتغــال
کارهــای بی شمـــاری کـــرده ام
از فــــروشِ ارز و بـــنـزیـن تا بلال
لیک هر کاری که رفتم در پِـی اش
عـاقــبت خــوردم بـه نوعی ضدِّحال
من یکی از شغـــل هـایــم را کنون
بـا تو مــی گــــویم به عنوانِ مثال:
مدّتی رفتــم بـــه کــاری دولــتی
تـا دهم خــرجی بـه فـرزند و عیال
اندک اندک کار و بــارم خــوب شد
البتـــه از راه شرعــــی و حــلال!
داشت آنجا چنــد قانـــونِ عــجیب
آشنا گــشتم بــدان بعد از دو سال
بایــد آنـجا چشم خـود می بستی و
هر چه مـی دیدی نمی کردی سؤال
گاه می دیدی کسی یک سال نیست
لیک می گــیرد حــقـوقش را روال
گاه می دیدی کسی یک سال هست
لــیک می میرد بــرای یـــک ریال
گاه می دیـــدی فـــلانــی با فلان
از وطـــن رد مـی کند ظرفِ سفال
گر که می کردی به چیزی اعـتراض
می شدی مشمـــــولِ طرحِ انتقال!
عاقبت روزی آز آنـــجا دک شــدم
چون که با مافوقِ خـود کردم جدال
او به من تیپـا زد و با خــشم گفت:
گُم شو از این جا بــرو مـردِ شغال.
امیر حسین خوش حال