رشد پایه پولی در سال ۹۳ عمدتاً مربوط به بدهی بانکها به بانکمرکزی بود. این بدهی نهتنها مربوط به بانکهای دولتی بود بلکه بدهی بانکهای خصوصی به بانکمرکزی نیز در این سال سهم قابل توجهی داشته است.
تجربه سال های اخیر نشان می دهد در شرایط خاص، بین بخش واقعی (بنگاه) و مالی (بانک) بر اساس ساختارهای نهادی توافق نانوشته ای حاصل می شود که بر مبنای آن هم بانک و هم بنگاه از پیش به نکول آگاهند و حتی شرایط حقوقی و وضعیت بازارها وسوسه نکول را بیشتر میکند. این توافق و اگاهی از آن رو ایجاد میشود که عدم امکان ایفای کامل قرارداد در کنار عدم تقارن اطلاعات میان بانک و بنگاه، اعطای تسهیلات و نکول را به دو پدیده همزاد تبدیل می کند.
اقتصاد ما در سال های سخت گذشته درگیر چنین شرایطی شده است و در صورت عدم اصلاح ساختار نهادی، دسترسی همزمان به کاهش تورم و اعتبارات لازم برای خروج از رکود، امکانپذیر نخواهد بود. سیاستهای معطوف به هدفگذاری افزایش اعتبارات - در صورتیکه افزایش قدرت اعمال قرارداد، امکان نقدشوندگی داراییهای تملیک شده و کاهش عدم تقارن اطلاعات را لحاظ نکنند، تورم تعادلی را افزایش میدهند. در مقابل سیاستهایی که کاهش تورم تعادلی را هدفگذاری میکنند، به کاهش اعتبارات اعطایی میانجامند. بنابراین در شرایط نبود راهکار اجرایی برای کاهش اصطکاک مالی بین بانک و بنگاه، پیامد تورمی سیاستهای اعتباری تهاجمی برای خروج از رکود گریزناپذیر است.