برای دستیافتن به تئوری یکپارچهای از عدالت اقتصادی، میتوان چهار دسته متفاوت ارائه نمود که هم ترکیبی از رویکردهای قبلی است و هم ارزشهای موجود (actual values) در تئوریهای عدالت را نشان میدهد.1 دسته اول، برابری و نیاز است که تئوریهایی را پوشش میدهد که دغدغهی بهزیستی (well-being) فقیرترین اعضای جامعه را دارند. این جریان شامل تساویطلبی (egalitarianism)، تئوریهای قرارداد اجتماعی (social contract theory) (عمدتاً رالز2) و مارکسیسم است. اینان مروج اصل نیاز (need principle) هستند که مستلزم ارضای برابر نیازهای اساسی (basic needs) است. دستهی بعدی فایدهگرایی و خانوادهی اقتصاد رفاه است که شامل فایدهگرایی، مبانی پارتو و غیاب مفهوم غبطهخوردن (envy concept) میباشد.
آنها در بستر اخلاق نتیجهگرایی(consequentialisms) رشد یافتهاند، سنتی در فلسفه و اقتصاد که بر پیامدها و وضع نهایی (end-state) تأکید دارد؛ همچنین ارتباط وثیقی با مبانی کارایی دارند که مدافع بیشینهسازی مازاد (maximizing surplus) است.