جادوی اقتصاد

منشور خبری تحلیلی اقتصاد ایران و جهان

جادوی اقتصاد

منشور خبری تحلیلی اقتصاد ایران و جهان

زندگی بر پایه اقتصاد

 داستان سقوط قیمت نفت و تحلیل نقش‌آفرینی عربستان یا تولید نفت شیل بر آن، تکراری‌تر از آن شده که بتوان حرف جدیدی درباره‌اش بر زبان آورد و شاید همین بهانه باعث شد به سراغ محمد مروتی برویم؛ اقتصاددان جوان ایرانی که دکترای خود را با رساله‌ای درباره اقتصاد منابع طبیعی به پایان برده و نفت از زمینه‌های اصلی پژوهش او به شمار می‌رود. او که هم‌اکنون محقق پسادکترا در دانشگاه استنفورد است، با بهره‌گیری از اقتصاد خرد و نظریه بازی، تفسیری اقتصادی و قابل پذیرش از بازار نفت ارائه می‌دهد که در آن از تئوری‌های متداول توطئه خبری نیست. مروتی استراتژی بهینه عربستان را در بازار نفت، نوسان تولید می‌داند که ریسک تولیدکنندگان رقیب را افزایش می‌دهد. بر همین اساس او رفتار عربستان را در افزایش تولید و کاهش قیمت نفت منطقی و قابل پیش‌بینی ارزیابی می‌کند، ولی این احتمال را که انتخاب زمان کنونی ممکن است به صورت ضمنی اهداف سیاسی نیز داشته باشد، رد نمی‌کند. او مفهوم وابستگی و همکاری استراتژیک را در بازار نفت فاقد معنا می‌داند؛ چرا که در این بازار برخلاف بازار گاز، کمبود به سرعت می‌تواند جبران شود. مروتی ضمن اشاره به لزوم حفاری مداوم در منابع نفت شیل برای حفظ تولید، می‌گوید از کاهش تعداد دکل‌های فعال حفاری در آمریکا طی ‌ماه‌های اخیر نمی‌توان در کوتاه‌مدت هیچ نتیجه‌گیری کرد؛ اگرچه در نهایت به شرط باقی ماندن قیمت نفت در سطوح پایین فعلی، تولید نفت از منابع شیل کاهش خواهد یافت. مروتی همچنین مفهوم مازاد تولید یا مازاد مصرف نفت در بازار را نیز، به لحاظ اقتصادی و در بلندمدت، بی‌معنا می‌داند؛ چرا که «هر مازاد عرضه یا تقاضایی، در قیمت‌ها منعکس می‌شود و نهایتاً در مدت کوتاهی خود را در بازار نشان می‌دهد». 

■■■

  در ایران، بعد از سقوط قیمت نفت، اغلب تحلیل‌ها از تاثیر عوامل سیاسی بر این پدیده حکایت می‌کنند. از جمله تاثیر عربستان به عنوان نقش‌آفرین اصلی بازی مطرح و حتی گفته می‌شود این کشور با همکاری آمریکا در این راستا قدم برداشته است تا به کشورهایی مثل ایران و روسیه فشار وارد کند. البته تحلیل‌های دیگری هم وجود دارند و بعضاً ترکیبی از چند عامل موثر بر کاهش قیمت نفت مطرح می‌شود. ارزیابی شما از این تحلیل‌ها چیست؟
به نظر من مساله سقوط قیمت نفت لزوماً سیاسی نیست و توضیح اقتصادی می‌تواند این مساله را تبیین کند. فرض کنیم یک Dominant Producer (تولیدکننده غالب) مثل عربستان وجود دارد که می‌تواند در بازار، قیمت نفت را تعیین کند. سوال مهم این است که قیمت را چقدر باید تعیین کند. مثلاً 100 دلار بهتر است یا 60 دلار؟ جواب بدیهی نیست. چرا که اگر قیمت نفت کم باشد، در مقدار ثابتی از فروش نفت، قاعدتاً درآمد نفتی کم خواهد بود. از طرف دیگر اگر قیمت را بالا تعیین کند، یعنی با کاهش تولید قیمت تعادلی بازار را بالا ببرد، بازار را برای تولیدکنندگان پرهزینه مثل شیل جذاب کرده است و در بلندمدت ممکن است بازار را از دست بدهد. برای سادگی فرض ‌کنیم تولیدکننده غالب دو گزینه دارد: تولید 10 میلیون بشکه نفت در روز که منجر به قیمت 60 دلار بشود و تولید شش میلیون بشکه نفت در روز که منجر به قیمت 100 دلار بشود. سوالی که مطرح می‌شود این است که استراتژی بهینه برای تولید نفت عربستان چیست؟ 10 میلیون بشکه در روز یا شش میلیون بشکه در روز؟ از نظر Game Theory (نظریه بازی) استراتژی بهینه این است که این کشور اصطلاحاً mix کند؛ یعنی گاهی شش میلیون بشکه در روز تولید کند و گاهی 10 میلیون بشکه. چرا که اگر همواره 10 میلیون بشکه در روز تولید کند، قیمت نفت حدود 60 دلار در بشکه باقی می‌ماند و عربستان به اندازه 40 دلار در بشکه، زیان می‌کند. از سوی دیگر اگر تولید شش میلیون بشکه در روز و قیمت نفت 100 دلار باشد، اولاً تولیدکنندگان نفت‌های غیرمتعارف
(unconventional oil) از جمله ماسه‌های قیری (tar sand) و نفت شیل (shale oil)، برای افزایش تولید انگیزه پیدا می‌کنند. ثانیاً مصرف‌کنندگان به فناوری‌ها و ماشین‌های کم‌مصرف روی می‌آورند. ثالثاً انرژی‌های تجدیدپذیر (renewable) توجیه اقتصادی پیدا کرده و  توسعه پیدا می‌کند. لذا تولید نفت با قیمت 100 دلار در هر بشکه، عملاً به نفع رقبا خواهد بود. در نتیجه استراتژی بهینه برای عربستان در مثال فرضی ما این است که یک سال 10 میلیون بشکه با قیمت 60 دلار تولید کند و سال دیگر شش میلیون بشکه با قیمت 100 دلار در هر بشکه؛ یعنی به طور متوسط 80 دلار برای هر بشکه به دست بیاورد ولی بازار را متلاطم نگه دارد و حداکثر ریسک را برای رقبای پرهزینه ایجاد کند. مثلاً اگر عربستان به اندازه‌ای تولید کند که قیمت نفت 80 دلار شود، هر تولیدکننده‌ای که هزینه تولیدش 70 دلار باشد، می‌تواند در بازار باقی بماند و به توسعه تولید نیز بپردازد. ولی اگر عربستان با نوسان تولید کند، تولیدکننده با هزینه 70 دلار، با ریسک مواجه می‌شود و برای توسعه میادین جدید تعلل می‌کند.

 

با این تفاسیر حتی اگر اقدام عربستان سیاسی باشد، سمت ‌و سوی آن بیشتر متوجه تولیدکنندگان نفت غیرمتعارف است.
 
اتفاقاً من در خرداد سال 1393 که قیمت بالای 100 دلار بود در مصاحبه‌ای گفتم منطقاً عربستان باید تولید خود را تا جایی که می‌تواند زیاد کند تا قیمت نفت پایین بیاید؛ چرا که تولیدکنندگان غیرمتعارف وارد بازار شده‌اند و حتی آن زمان هم برای اقدام عربستان دیر بود. چه‌بسا عربستان دو سال پیش باید تولید خود را افزایش می‌داد. اما این کشور بار خروج نفت ایران از بازار را به دوش کشید و قیمت‌ها کماکان بالا باقی ماند. توجه کنید که طی 20 سال اخیر، در هیچ دوره‌ای قیمت نفت به صورت پایدار برای یک دوره چهارساله بالای 100 دلار باقی نمانده است. اما در سال‌های اخیر برای یک دوره چهارساله، متوسط قیمت نفت بیش از 100 دلار بود. این باعث انواع و اقسام گسترش تولید شد کمااینکه باعث شد تولید چاه‌های «پیر» که در نیمه دوم عمر خود هستند، با روش‌های تزریق و ازدیاد برداشت، افزایش یابد و منابع غیرمتعارف نیز توسعه پیدا کنند. اما همین توسعه منابع غیرمتعارف نیز منجر به پیشرفت تکنولوژی و کاهش هزینه می‌شود؛ به عنوان مثال شاید نقطه سربه‌سری اولین چاه نفت شیل در یک میدان نفتی خاص 90 دلار باشد، ولی بعد از حفر مثلاً 100 چاه، این رقم به 80 دلار کاهش می‌یابد چرا که مهارت بیشتری برای این کار پیدا می‌کنند. از سوی دیگر با حرکت به سمت انرژی‌های تجدیدپذیر و استفاده از ماشین‌های برقی، مصرف نیز کاهش می‌یابد. مصرف نفت آمریکا در سال 1990 از 1980 کمتر بوده است؛ در حالی که طی این مدت آمریکا رشد اقتصادی داشته و تولید ناخالص داخلی این کشور افزایش یافته است. به دلیل بالا بودن قیمت‌ها در دهه 1970 و اوایل دهه 1980، باوجود رشد اقتصادی، ماشین‌های آمریکایی کم‌مصرف‌تر شدند و متوسط مصرف آنها کاهش یافت. یعنی بالا بودن قیمت در بلندمدت موجب کاهش مصرف می‌شود. مثلاً در اروپا به دلیل مالیاتی که بر بنزین وضع می‌شود، مصرف محصولات نفتی در 20 سال اخیر کاهش یافته است. مجموع این اتفاقات باعث می‌شود ایجاد نوسان در بازار نفت برای عربستان بهینه باشد تا هم انگیزه ورود تولیدکنندگان پرهزینه کم شود و هم مصرف‌کنندگان انگیزه برای سرمایه‌گذاری روی تکنولوژی‌های کم‌مصرف نداشته باشند. اما اینکه چرا این اتفاق در یک برهه زمانی خاص افتاده است و نه مثلاً شش ماه قبل‌تر، ممکن است به دلیل مسائل سیاسی و برخی شیطنت‌ها باشد. اما کلیت ماجرا با منطق اقتصادی سازگار است.

 

طی یک سال اخیر، واردات نفت آمریکا از عربستان کاهش یافته و در برخی‌ ماه‌ها به کمتر از یک میلیون بشکه در روز رسیده است. آیا کاهش وابستگی آمریکا به نفت عربستان می‌تواند محرکی باشد تا این کشور به سمت فشار بر نفت شیل متمایل شود؟
اینکه آمریکا چقدر از عربستان «نفت» وارد می‌کند، اصلاً اهمیتی ندارد! ببینید! اینکه اوکراین از روسیه «گاز» وارد می‌کند، مهم است؛ ولی در «نفت» مسائلی از این دست اهمیتی ندارند. چرا که هزینه حمل‌ونقل نفت دو، سه دلار است و اگر کمبودی در یک نقطه از جهان ایجاد شود، ظرف چند روز آن کمبود جبران می‌شود. همین باعث می‌شود اختلاف قیمت نفت در نقاط مختلف جهان اندک باشد و همبستگی زیادی میان قیمت‌های نفت در سراسر جهان وجود داشته باشد. آن چیزی که در نفت اهمیت دارد، «هزینه جایگزینی» است. به عبارت دیگر باید بررسی کرد اگر امروز صبح عربستان به طور ناگهانی صادرات را به آمریکا متوقف کند و به جایش نفت را به چین بفروشد چه ضرری به آمریکا وارد می‌شود و آمریکا چه هزینه‌ای را برای جایگزینی نفت عربستان متحمل می‌شود؟ نهایتاً این اتفاق می‌افتد که آمریکا باید نفت 70‌دلاری را 72 دلار بخرد. پالایشگاه‌های نفت هم برای چند روز تعطیل می‌شوند تا تنظیمات لازم برای تغییر خوراک ورودی آنها انجام شود. یعنی مقیاس ماجرا، در همین اندازه است و در نتیجه مهم نیست که عربستان یا هر کشور دیگری چقدر به آمریکا نفت می‌فروشد. مهم، کل نفتی است که وارد بازار جهانی می‌شود و رابطه استراتژیکی بین دو کشور وجود ندارد.

 

البته بحث این نیست که آمریکا چقدر به نفت عربستان وابسته است، مساله این است که عربستان چقدر تلاش می‌کند آمریکا را به نفت خود وابسته نگه دارد. به عبارت دیگر چقدر برخلاف میل عربستان، وابستگی آمریکا به نفت این کشور کاهش یافته و این از جنبه استراتژیک به ضرر سعودی‌ها تمام شده است.
مفهوم وابستگی در بازار نفت، تقریباً وجود ندارد و اصلاً همکاری استراتژیک در این زمینه بی‌معناست. حتی اگر عربستان هیچ نفتی به آمریکا نفروشد، اگر تولید نفت را در بازار افزایش دهد، قیمت نفت در همه جای دنیا کاهش می‌یابد و از جمله قیمت نفتی که ونزوئلا به آمریکا صادر می‌کند، کم می‌شود. رابطه استراتژیک آمریکا و عربستان در بازار نفت، مربوط به کاهش یا افزایش واردات مستقیم نیست. ممکن است آمریکا بتواند عربستان را راضی به افزایش تولید کند و در نتیجه به سقوط قیمت نفت در کل دنیا مرتبط باشد. در این حالت آمریکا بیشتر از مثلاً اروپا یا چین از این تغییر منتفع نمی‌شود. همه نفت ارزان‌تری می‌خرند. اما در گاز این‌طور نیست؛ اگر امروز صبح روسیه شیر گاز اوکراین را ببندد، اوکراین حتی با 100 برابر قیمت هم نمی‌تواند میزان مصرف قبلی خود را تامین کند. چرا که لازمه‌اش این است که خط ‌لوله جدیدی احداث شود یا ترمینال LNG احداث شود که این کار سال‌ها به طول می‌انجامد. 

 

آقای دکتر فشارکی که سال گذشته به ایران آمدند، در سخنرانی خود قراردادهای نفتی را به «نامزدی» تشبیه کردند که دوام زیادی ندارد؛ و برعکس قراردادهای خط‌لوله گاز را مثل «ازدواج» دانستند که زمان آن طولانی و چند دهه است.
دقیقاً همین‌طور است. قراردادهای بازار نفت شاید حتی در حد نامزدی هم نباشد!
 

 

به بحث نفت شیل برگردیم. اداره اطلاعات انرژی آمریکا (Energy Information Administration) چند هفته قبل برای اولین بار، آماری از تغییر روند تولید نفت شیل آمریکا منتشر کرد. این آمارها نشان‌دهنده تاثیر کاهش قیمت نفت بر «تولید» نفت شیل هستند. پیشتر هم تاثیر کاهش قیمت نفت بر روند «توسعه» از طریق آمار تعداد دکل‌های نفتی فعال مشخص شده بود. به طور کلی هم می‌دانیم وقتی هزینه‌های ثابت تولید نفت شیل صورت گرفت، شرکت‌ها برای کاهش زیان خود ممکن است برای مدتی در قیمت‌های پایین نفت به تولید ادامه دهند. در اینجا این سوال به وجود می‌آید که مقدار تاثیر کاهش قیمت بر تولید نفت شیل چقدر است؟
دینامیک نفت شیل، با نفت متعارف متفاوت است. یک نکته مهم آن است که چاه‌های نفت شیل معمولاً کوچک‎‌تر و با ظرفیت تولید کمتر هستند. به علاوه مخازن نفتی متعارف، یک دوره تثبیت تولید (Plateau) طولانی دارند و بعد از آن هم افت‌شان کمتر، یعنی حدود 5 تا 10 درصد، است. اما در مخازن غیرمتعارف افت فشار از همان سال اول بسیار بالاست و بعضاً در حدود 60 تا70 درصد در سال اول تولید کم می‌شود لذا بعد از حفر یک چاه، برای ثابت نگه داشتن تولید از یک میدان باید به حفر چاه جدید ادامه داد و همواره باید تعدادی دکل مشغول فعالیت باشند. فرض کنیم با حفر سالانه دو هزار چاه در تگزاس، تولید نفت آنجا معادل 20 درصد رشد می‌کند. در واقع چاه‌های جدید از طرفی دارند افت تولید کلی میدان را که مثلاً سالی 20 درصد است جبران می‌کنند و به علاوه 20 درصد هم افزایش تولید ایجاد می‌کنند پس به عبارتی معادل 40 درصد ظرفیت تولید فعلی هر سال ظرفیت جدید ایجاد می‌شود. سطح دیگری از پیچیدگی زمانی وارد می‌شود که از طرفی نواحی جدیدی که حفاری می‌شوند احتمالاً از کیفیت کمتری برخوردار بوده‌اند که به تعویق افتاده‌اند و از سوی دیگر مهارت حفارها افزایش می‌یابد لذا بهتر حفاری می‌کنند. حال اگر تعداد چاه‌های حفرشده در سال به هزار کاهش یابد، نمی‌توان به آسانی گفت تولید نفت بلافاصله چه تغییری می‌کند چرا که باید افت سالانه چاه‌ها و ظرفیت ایجادشده توسط حفاری چاه‌های جدید را در نظر گرفت و به این جمع‌بندی رسید که رشد تولید در نهایت مثبت است یا منفی. از آنجا که آمار مجوزهای حفاری و تکمیل و تولید چاه‌ها در آمریکا به صورت روزانه منتشر و پایش می‌شود، می‌توان برآوردی از تعداد دکل‌های مورد نیاز برای تثبیت تولید نفت به دست آورد. اما باید توجه داشت که به طور کلی از افت تعداد دکل‌های فعال، نمی‌توان هیچ نتیجه‌گیری‌ای درباره تاثیر کوتاه‌مدت آن بر تولید داشت. بلکه باید افت تعداد دکل‌ها را در کنار نرخ افت تولید چاه گذاشت و بعد نتیجه‌گیری کرد. اگر نرخ افت تولید چاه 5 تا 10 درصد باشد، یعنی به اندازه منابع متعارف، آن‌وقت کاهش تعداد دکل‌ها تا مدتی بر تولید اثر ندارد و این حالت به ضرر تولیدکنندگانی همچون ایران و عربستان است. در قیمت‌های فعلی نفت، با توجه به نرخ افت تولید 70‌درصدی در سال نخست و 20 تا 30‌درصدی در سال‌های بعد، یک تا دو سال به طول می‌انجامد تا تولید نفت شیل به طرز محسوسی کاهش یابد.
من در خرداد سال 1393 که قیمت بالای 100 دلار بود در مصاحبه‌ای گفتم منطقاً عربستان باید تولید خود را تا جایی که می‌تواند زیاد کند تا قیمت نفت پایین بیاید؛ چرا که تولیدکنندگان غیرمتعارف وارد بازار شده‌اند و حتی آن زمان هم برای اقدام عربستان دیر بود.
 

 

این کاهش تولید نفت شیل، مجدداً آمریکا را به افزایش واردات سوق خواهد داد. با توجه به اینکه گفته می‌شود نفت یک کالای استراتژیک است، این مساله می‌تواند برای آمریکا اهمیت خاصی داشته باشد. نظر شما در این باره چیست؟
در بازار نفت نمی‌توان بدون ضرر زدن به دیگران، یک کشور را از نفت محروم کرد. در گاز این‌طور نیست؛ یعنی یک کشور مثل روسیه می‌تواند صادرات گاز خود را به اوکراین متوقف کند و در عین حال به صادرات به ترکیه ادامه دهد. ولی در نفت، اگر شما به ترکیه نفت فروختید، این کشور می‌تواند نفت خود را به اوکراین بفروشد. پیشرفته‌ترین و سخت‌ترین محرومیت‌های فروش نفت، مربوط به «جریان جنگ اعراب و اسرائیل در دهه 1970 میلادی» و «تحریم‌های اخیر ایران» بوده که با دشواری و تحمل هزینه فراوان صورت گرفته است. لذا به طور کلی مهم این است که در دنیا چقدر نفت تولید می‌شود و به همین دلیل هم افزایش تولید نفت آمریکا اهمیت می‌یابد.
 
  یک مورد دیگر هم که اخیراً خبرساز شده، به لغو ممنوعیت صادرات نفت آمریکا مربوط است. در شرایطی که آمریکا کماکان یک واردکننده خالص نفت است، این مساله چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟
چند دهه قبل در آمریکا قانونی برای ممنوعیت صادرات نفت وضع شد که البته در این سال‌ها اهمیتی هم نداشت، چون فشاری برای صادرات نبود. عددی که برای صادرات نفت آمریکا ذکر می‌شود، به این معنا نیست که این کشور نفت مازاد بر مصرف داخل دارد و آن را صادر می‌کند؛ بلکه به نوعی «سوآپ» است و نه هیچ چیز دیگری. لذا لغو ممنوعیت صادرات آمریکا، هیچ تاثیری بر بازار نفت ندارد.
 
  در بحث بازار نفت، معمولاً گفته می‌شود بازار با مازاد تولید نسبت به مصرف مواجه است و عدد یک تا دو میلیون بشکه نیز برای آن ذکر می‌شود. این مساله چقدر صحت دارد؟
البته این مفهوم مازاد عرضه به نحوه تعریف شما از عرضه و تقاضا بستگی دارد. مثلاً آن نفتی که توسط مدیریت ذخایر استراتژیک آمریکا خریده می‌شود جزو مصرف هست یا نه؟ آن نفتی که پالایشگاه در انبار نگه می‌دارد چطور؟ آن نفتی که مردم در باک بنزین خودشان ذخیره می‌کنند چه؟ اینکه بگوییم مازاد عرضه یا تقاضا وجود دارد بستگی به این پیدا می‌کند که «مصرف» را از کجا به بعد در نظر بگیریم. مفهوم مازاد تولید یا مازاد مصرف نفت در بازار، به لحاظ اقتصادی و در بلندمدت، فاقد معناست. برای محاسبه مازاد عرضه یا تقاضا، مثلاً در قیمت نفت 80 دلار در بشکه، می‌بینند تقاضا 92 میلیون بشکه در روز و عرضه 95 میلیون بشکه است و نتیجه‌گیری می‌کنند که مازاد عرضه معادل سه میلیون بشکه در روز وجود دارد. این مازاد عرضه فردا خود را در قیمت نشان می‌دهد و با کاهش قیمت، به تدریج تقاضا افزایش می‌یابد، و نیز عرضه کم می‌شود و این دو با هم برابر می‌شوند. لذا به صورت پایدار، مازاد عرضه وجود ندارد.
 
  البته مازاد عرضه می‌تواند برای بازه چندماهه هم وجود داشته باشد و مثلاً صرف افزایش ذخایر استراتژیک نفت کشورها شود.
مگر کلاً چقدر ذخایر استراتژیک وجود دارد و این ذخایر چقدر گنجایش دارند. اگر مصرف نفت را آن مقداری معنا کنیم که نهایتاً به صورت بنزین وارد باک خودروها می‌شود و آن‌ را از ذخایر استراتژیک جدا کنیم و بعد بگوییم در یک روز مشخص افزایش عرضه نفت وارد ذخایر استراتژیک شده است، ممکن است تعبیر «مازاد عرضه» معنا داشته باشد. اما در معنای متداول، بازار نفت به صورت پایدار مازاد عرضه و تقاضا ندارد. ضمن اینکه ذخایر استراتژیک همیشه صرفاً «تابع» بازار نیستند و خیلی وقت‌ها بر بازار نفت موثر هستند. ممکن است در برخی موارد کشورها ذخایر استراتژیک خود را راهی بازار کنند؛ یعنی زمانی که نفت نسبتاً گران است و منطقاً باید ذخیره نفت را کم کنند، اقدام به افزایش ذخایر خود کنند چون فکر می‌کنند نفت از این هم گران‌تر خواهد شد و بالعکس. مازاد تقاضا، به این معنا می‌تواند وجود داشته باشد، ولی به صورت پایدار چنین مفهومی معنا ندارد. هر مازاد عرضه یا تقاضایی، در قیمت‌ها منعکس می‌شود و نهایتاً در مدت کوتاهی خود را در بازار نشان می‌دهد.
 
  این نظر شما در یک حالت ایستا تا حدودی قابل قبول به نظر می‌رسد. اما به نظر می‌رسد در یک وضعیت پویا که تولید نفت، مثلاً از محل توسعه میادین نفتی جدید در عراق یا تولید از منابع غیرمتعارف افزایش پیدا کند، ولی رشد تقاضا متناسب با آن نباشد، می‌توان گفت یک «مازاد عرضه» داریم. این‌طور نیست؟ 
در این حالت هم قیمت‌ها کاهش می‌یابد و با یک فاصله زمانی یک تا دو‌ماهه، بازار دوباره به تعادل می‌رسد. 
 
  فرض کنیم تحریم‌ها لغو شوند و ناگهان 800 هزار تا یک میلیون بشکه نفت ایران وارد بازار شود. چه اتفاقی می‌افتد؟
قیمت‌ها کاهش می‌یابد و نفت غیرمتعارف از بازار خارج می‌شود. ابتدا حفاری‌ها کاهش می‌یابد و تعداد دکل‌های حفاری با کاهش شدیدی مواجه می‌شوند. با فرض متوسط افت تولید 40 درصد در سال، ظرف شش ماه حدود 20 درصد از تولید نفت غیرمتعارف آمریکا (که حدود شش میلیون بشکه در روز است) کاهش می‌یابد. یعنی تولید نفت به اندازه 2 /1 میلیون بشکه در روز کاهش می‌یابد و جا برای نفت ایران باز می‌شود. این کاملاً ملموس است، ولی وضعیت برخی تولیدکنندگان از این هم بدتر خواهد شد. 

 
  وضعیت این تولیدکنندگان مورد اشاره شما، چطور است؟
تولیدکنندگانی هستند که حتی نمی‌توانند هزینه‌های عملیاتی خود را تامین کنند. فرض کنیم یک شرکت با ارزش بازار 10 میلیون دلار، 9 میلیون دلار وام گرفته است و بعد از حفاری باید ماهی 500 هزار دلار پس بدهد. وقتی قیمت‌ها کاهش می‌یابد و به نصف می‌رسد، این شرکت حتی نمی‌تواند ماهی 500 هزار دلار هم درآمد داشته باشد و ورشکسته و از بازار خارج می‌شود. یعنی می‎توان حالت‌هایی داشت که شرکت همچنان ارزش مثبت داشته باشد ولی به دلیل «ناجوری موعد وام‌ها» (maturity‌mismatch) شرکت ورشکسته شود.
 
  با این تفاسیر، سقوط قیمت نفت چندان هم بد نیست و در میان‌مدت می‌تواند به نفع تولیدکنندگانی همچون ایران باشد.
اگر ایران به بازار نفت برگردد، قیمت‌ها سقوط می‌کنند و چنانچه ایران بتواند به لحاظ بودجه‌ای از چنین وضعیتی عبور کند، قطعاً از سقوط قیمت نفت منتفع خواهد شد. هم ایران و هم عربستان، از کاهش قیمت نفت سود خواهند برد. به نظر می‌رسد ما بیشتر باید از بالا بودن قیمت نفت نگران باشیم تا پایین بودن آن! تنها مساله این است که آیا ایران می‌تواند به لحاظ اقتصاد داخلی، از تنگنای کاهش قیمت نفت عبور کند یا نه. اگر بتواند تحمل کند، اتفاقاً سقوط قیمت نفت اتفاق مبارکی است.
 
  برخی این بازگشت تولید ایران را به بازار، مساوی با بروز «جنگ قیمتی» می‌دانند. با این تفاسیر می‌توان گفت ایران و عربستان، هر دو برنده این جنگ خواهند بود.
من ترجیح می‌دهم از اصطلاح «جنگ قیمتی» استفاده نکنم. اگر یک فروشنده در میدان تره‌بار سیب‌زمینی را به قیمت کمتری بفروشد، نمی‌توان به آن جنگ قیمتی گفت. اینجا هم همین است. آنچه برخی به آن جنگ قیمتی می‌گویند، در واقع مبانی مفهوم عرضه و تقاضاست. اگر تولید افزایش یابد، طبیعتاً قیمت‌ها کاهش می‌یابند. اینکه طبق چه سازوکاری، اصطلاحاً دست نامرئی عمل می‌کند و این کاهش قیمت به وقوع می‌پیوندد، مساله دیگری است. ممکن است از طریق حراج یا تخفیف یا هر مکانیسم دیگری این اتفاق بیفتد.
 
 
  الان یک سوال خیلی ساده و ابتدایی به نظرم رسید که احتمالاً باید زودتر می‌پرسیدم. چرا قیمت نفت ناگهان اینقدر کاهش یافت؟ یعنی همین چندصدهزار و نهایتاً یک میلیون بشکه مازاد عرضه، باعث این همه اتفاق شد؟
فرض کنیم امروز قیمت نفت 50 دلار است. در این قیمت، تولیدکنندگان روزانه 88 میلیون بشکه نفت تولید می‌کنند. اگر قیمت نفت به 200 دلار برسد، تولید نفت فردا هم همان رقم 88 خواهد بود اما یک سال بعد می‌تواند مثلاً به 100 میلیون بشکه در روز برسد. به عبارت دیگر، عرضه در کوتاه‌مدت بسیار کشش‌ناپذیر (inelastic) است. تقاضا هم به صورت مشابه ظرف یک روز تغییر نمی‌کند، چرا که بالاخره مردم باید با ماشین به سر کار بروند و تغییر نوع ماشین‌ها و بهبود حمل‌ونقل عمومی نیاز به زمان دارد. در نتیجه تقاضا هم در کوتاه‌مدت بسیار کشش‌ناپذیر است و اگر یک شوک بسیار کوچک در تقاضا ایجاد شود، اثر قیمتی بسیار بزرگی خواهد داشت. قیمت نفت در سال 2011 به بیش از 100 دلار رسید. تحولات لیبی باعث شد نفت این کشور از بازار خارج شود. متعاقباً به دلیل تحریم، بخشی از نفت ایران به تدریج از بازار خارج شد. حضور داعش در سوریه و عراق نیز به تلاطم بازار دامن زد. در سال 2014 نهایتاً به جایی رسیدیم که وضعیت نسبتاً پایدار باقی ماند؛ یعنی پیشروی داعش تقریباً متوقف شد. در حالی که قبلاً چشم‌انداز خروج کامل ایران از بازار وجود داشت، مشخص شد قرار است ایران به بازار نفت برگردد و صادرات نفت ایران تثبیت شد. در شرایطی که قبلاً چشم‌انداز افزایش قیمت وجود داشت و افزایش ذخایر بهینه بود، با ایجاد چشم‌انداز نزولی کاهش قیمت، ذخایر به بازار عرضه می‌شوند. در سمت تقاضا نیز رشد اقتصادی چین کاهش یافت و ژاپن وارد رکود شد. رشد اقتصادی اروپا نیز کاهش یافت. مجموع این عوامل باعث شد قیمت نفت کاهش یابد.
 
  با این تحلیل اقتصادی به نظر می‌رسد بتوان گفت کاهش قیمت نفت، یک پدیده کاملاً اقتصادی بوده است. این تفسیر، مشکلات موجود در تحلیل‌های سیاسی از کاهش قیمت را نیز به همراه ندارد. مثلاً در تحلیل‌های سیاسی همواره این سوال مطرح می‌شود که اگر عربستان متحد آمریکاست، چرا باید نفت شیل را از بازار خارج کند؟ یا اگر هدف عربستان فشار بر ایران است، در عمل بعد از چند ماه با خروج نفت شیل، کاهش قیمت نفت به نفع ایران عمل خواهد کرد. از سوی دیگر اگر کل ماجرا را نقشه آمریکا بدانیم، عملاً شرکت‌های نفتی این کشور متضرر می‌شوند.
در آمریکا وزارت نفت یا شرکت ملی نفت وجود ندارد. مهم است که جمهوریخوا‌هان در راس کار قرار دارند یا دموکرات‌ها؛ چرا که جمهوریخوا‌هان به نفت اهمیت بیشتری می‌دهند. اما این تفاوت چندان زیاد نیست. رئیس‌جمهور آمریکا از هر حزبی که باشد می‌داند اگر قیمت نفت کاهش یابد، 300 میلیون نفر آمریکایی وقتی می‌خواهند باک خودرو خود را پر کنند، مبلغ کمتری می‌پردازند و خوشحال‌تر هستند. در عین حال اگر چند شرکت نفتی دچار مشکل شوند و دست به تعدیل نیرو بزنند، نهایتاً چندهزار نفر بیمه بیکاری دریافت می‌کنند. اگر قیمت نفت کاهش یابد، تاثیر مثبتی بر رشد مصرف سایر کالاها هم خواهد داشت که این تاثیر مثبت در مجموع به نفت اقتصاد آمریکا خواهد بود. برای همین در مجموع هم دموکرات‌ها و هم جمهوریخواهان از کاهش قیمت نفت استقبال می‌کنند اگرچه جمهوریخواهان سعی می‌کنند به انحای دیگری مانند کاهش مالیات و... جلوی وخامت اوضاع شرکت‌های نفتی را بگیرند. 
 
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۰۸

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی