جادوی اقتصاد

منشور خبری تحلیلی اقتصاد ایران و جهان

جادوی اقتصاد

منشور خبری تحلیلی اقتصاد ایران و جهان

زندگی بر پایه اقتصاد

تاریخ اقتصاد سیاسى ایران قسمت اول

دوشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۳۵ ب.ظ

مترجم: دکتر حسین مفتخرى(1)

موضوع این مقاله, بررسى موانع توسعه سرمایه دارى و شکل گیرى یک بورژوازى قدرتمند در ایران است. مقاله حاضر, مدلل مى سازد که تا قرن نوزدهم, ماهیت دولت و طبقات اجتماعى و مناسبات مالکیت, شرایط را براى رشد سرمایه دارى آماده نساخته بود. از آن جمله دخالت دایمى دولت در فعالیت هاى بازرگانى, فقدان اشرافیت موروثى و یک بورژوازى ضعیف....


تاریخ اقتصاد سیاسى ایران قسمت اول
موضوع این مقاله, بررسى موانع توسعه سرمایه دارى و شکل گیرى یک بورژوازى قدرتمند در ایران است. مقاله حاضر, مدلل مى سازد که تا قرن نوزدهم, ماهیت دولت و طبقات اجتماعى و مناسبات مالکیت, شرایط را براى رشد سرمایه دارى آماده نساخته بود. از آن جمله دخالت دایمى دولت در فعالیت هاى بازرگانى, فقدان اشرافیت موروثى و یک بورژوازى ضعیف, مانع رشد سرمایه دارى در ایران شدند. ورود سرمایه و کالاهاى ساخت بریتانیا و روسیه در طول قرن نوزدهم به علاوه شرایط نامساعد مذکور, منتج به انهدام صنایع و مصنوعات ایرانى شد. ترکیب این عوامل خارجى و داخلى, شرایط نامناسبى را براى رشد سرمایه دارى در ایران پدید آورد.


کلید فهم اقتصاد سیاسى ایران در صورتبندى اجتماعى ماقبل سرمایه دارىاش نهفته است. ایران بر عکس جوامع غربى, فاقد نظام فئودالى بوده است. آنچه موجود بود, خیلى نزدیک به آن چیزى است که مارکس تحت عنوان شیوه تولید آسیایى, به آن اشاره کرده است. به طور نظرى, دولت مالک زمین و آب بود و افراد مالکیتى نداشتند (بشیریه :1984 8). مالکیت زمین و کاربرد مستبدانه قدرت توسط دولت, مانع رشد یک طبقه زمین دار قوى و یکپارچه بود. این وضعیت در طى دوره انتقال به سرمایه دارى نیز ادامه یافت. دولت, شکل دهنده اقتصاد سیاسى بود و در واقع, بورژوازى مدرن توسط دولت خلق شد; از این رو به دولت وابسته بود. تاریخ اقتصاد سیاسى ایران مورد مناقشه است. نظریه اى معتقد است که ایران, نظامى فئودالى داشته و اقتصاد سیاسى اش نیز باید در پرتو فئودالیسم و قوانین عمومى مربوط به توسعه از فئودالیسم و نیز تغییرش به سرمایه دارى مورد مطالعه قرار گیرد (فشاهى ;1979 پیگولوسکایا ;1975 سوداگر 1979).


نظریه مخالف, این استدلال را رد نموده و شیوه تولید آسیایى را تنها راه تبیین اصول تاریخ و اقتصاد سیاسى ایران مى بیند(حسینى 1983).بیشتر پژوهش گران, هم مارکسیست و هم غیر مارکسیست, استدلال مى کنند که ایران یک نظام فئودالى داشته است. این دانشمندان به دو دسته تقسیم مى شوند: اول, ایران شناسان شوروى و مارکسیست هاى سنتى ایرانى, و دوم, محققان غیر مارکسیست. گروه اول, تاریخ ایران را به چهار دوره تقسیم مى کنند: کمونیسم ابتدایى, برده دارى, فئودالیسم و سرمایه دارى (عتیق پور :1979 29 ـ ;70 پیگولوسکایا :1975 60 ـ 131). در نزد این دانشمندان, جوامع غربى و غیر غربى شیوه تولید ماقبل سرمایه دارى یکسانى داشته اند. براین اساس, آنها به تفاوت هاى ساختارى میان جوامع غربى و غیر غربى قائل نیستند. این رویکرد تاریخ را به عنوان فرآیندهایى از توسعه تک خطى که با کمونیسم اولیه آغاز و به کمونیسم نهایى منتهى مى شود, در نظر مى گیرد.


پژوهش گران غیر مارکسیست به دوره بندى تاریخ ایران اهمیت زیادى نمى دهند; اما آنهانیز این گونه استدلال مى کنند که ایران نظامى فئودالى داشته است. تمرکز زمین در دستان زمین داران, عدم تمرکز پى در پى دولت و وجود اراضى تیول (زمین هاى واگذار شده به افراد توسط حاکم), به عنوان دلیل وجود فئودالیسم در ایران در نظر گرفته مى شود (کاهن :1953 20 ـ ;43 کریستین سن :1944 12 ـ 45).


با وجود این, بعضى پژوهش گران از تفاوت هاى ساختارى میان غرب فئودالى و ایران ما قبل سرمایه دارى آگاه هستند. آنها وجود شهرهاى بزرگ و اقتصاد پولى, سکونت اربابان ایرانى و شاهان در شهر, و فقدان اشرافیت موروثى را به عنوان تفاوت هاى اصلى میان ((فئودالیسم)) ایرانى و مشابه غربى اش در نظر مى گیرند (کدى ;1960 لمبتون :1953 53 ـ ;74 :1967 45 ـ 50). کدى به وضوح فاصله دقیقى را میان فئودالیته غربى و ایران ما قبل سرمایه دارى نشان مى دهد:

ویژگى هاى مخصوص ایرانى, از جمله: فقدان بندگى (سرف) یا بردگى شخصى, این واقعیت که طبقات حاکم ایرانى بیشتر در شهرها زندگى مى کردند تا املاک اربابى, غلبه قبایل کوچ نشین, وجود جنگ هاى مکرر و شورش هاى مخرب و اهمیت آبیارى و کنترل آب, در فئودالیسم غربى یافت نمى شود (کدى 3:1960).


مارکس و انگلس تصدیق کردند که صورتبندىهاى اقتصادى ـ اجتماعى جوامع غیر اروپایى, به طور ساختارى متفاوت از فئودالیسم غربى هستند. آنها به این اشکال اقتصادى ـ اجتماعى, تحت عنوان شیوه تولید آسیایى اشاره کردند. آنها اظهار داشتند که اقتضاى خشکى اراضى, وجود دولتى قدرتمند براى سازمان دادن به نظامات آبیارى بود. این امر به نوبه خود به فقدان مالکیت خصوصى و سازمان دادن اقتصاد سیاسى توسط دولت منجر شد. با توجه به گزارش هاى اولیاى امور بریتانیا در هند, آنها( مارکس و انگلس.م) نتیجه گرفتند که یکى از ویژگى هاى اساسى این جوامع, هستى تغییرناپذیر نظام هاى خودکفاى روستایى است (مارکس :1969 89 ـ 95).

طرز تلقى مارکس از شیوه تولید آسیایى مى تواند به شکل ذیل طبقه بندى شود: اول, در جوامع آسیایى فرد فاقد مالکیت است و دارایى به دولت و به طور دقیق تر به سلطان مستبد (یعنى رئیس دولت) متعلق است (:1965 69). او بعدا متذکر مى شود: ((این جا دولت بزرگ ترین ارباب است)). (دراپر(2) :1978 570). دوم, جوامع آسیایى از جماعات کوچک خودکفایى تشکیل مى شوند که على رغم تغییر و تقسیم امپراتورىها باقى مى مانند (مارکس, :1967 92 ـ 93). سوم, حاکم به عنوان پدر جوامع کوچک تر ظاهر مى شود: ((در این جا حاکم مستبد در مقام رئیس همه جوامع متعدد فرودست ظاهر مى شود و بدین ترتیب, وحدت همگانى را متبلور مى کند. بنابراین, مازاد تولید متعلق به بزرگ ترین واحد خواهد بود)) (مارکس :1965 70). چهارم, جوامع آسیایى تغییرناپذیر هستند و بنیادهاى اقتصادى ـ اجتماعى شان فقط از بیرون مى تواند منهدم شود. بر اساس این فرضیات, مارکس انتظار داشت که حاکمیت بریتانیا در هند ماهیت آسیایى جامعه هندى را منهدم کرده و شرایط را براى رشد سریع سرمایه دارى مهیا سازد.

بعد از مارکس, بحث درباره شیوه تولید آسیایى, از تحلیل هاى مارکسیستى ناپدید شد و این کارل ویتفوگل بود که مباحثه درباره استبداد شرقى را دوباره رایج ساخت. او در اثر جدلى و پرحجمش, ((استبداد شرقى)) (1957), بحث خود را بر خشکى زمین و وجود منابع آبى به عنوان دلیل پیدایش استبداد شرقى قرار داده است. او به جوامع و دولت هاى غیر اروپایى تحت عنوان ((دولت هاى آبى)), ((استبداد آبى)), ((جوامع مبتنى بر مدیریت کشاورزى)) و ((رژیم هاى آبى)) اشاره مى نماید (:1957 60 ـ 125). بحث اصلى او این است که خشکى وسیع زمین, مقتضى یک دولت متمرکز براى کنترل اقتصاد بود. این امر منتج به یک نظام مشروعى شد که در آن, مالکیت خصوصى در معرض توقیف مطلق توسط دولت واقع شد(ص72).


هدف تحقیق حاضر این نیست که خیلى جزئى به بحث اعتبار شیوه تولید آسیایى و استبداد شرقى بپردازد; اما باید توجه نمود که آنچه مارکس و انگلس سعى داشتند ثابت کنند, این بود که اولا, مناسبات مالکیت در جوامع شرقى از اساس, متفاوت از مناسبات مالکیت در غرب است و از این رو, اشکال متفاوتى از توسعه اقتصادى ـ اجتماعى را طى مى کنند; ثانیا, فقدان مالکیت خصوصى مانع اصلى براى رشد سرمایه دارى در این جوامع بود. گرچه مارکس در مورد سرشت متفاوت بنیاد اقتصادى ـ اجتماعى این جوامع محق بود; اما او بیش از اندازه بر عمومیت این صورتبندى اقتصادى ـ اجتماعى تإکید کرد. اسناد فراوانى وجود دارد که وجود مالکیت خصوصى را هم در ایران قدیم و هم در ایران جدید ثابت مى کند (لمبتون :1967 41 ـ ;50 نعمانى :1979 146 ـ 170). از آن گذشته, آثار آب رسانى و خشکى زمین که از سوى مارکس, انگلس و ویتفوگل مورد تإکید واقع شده است, شامل حال همه قسمت هاى ایران نیست. بعضى قسمت هاى ایران, براى مثال قسمت هاى جنوبى, غربى و مرکزى خشک بودند; در حالى که ریزش باران در بخش هاى شمالى به حد کافى وجود داشت. در مناطق ذکر شده بالا, نظامات آب رسانى عمومى کمیاب بودند. علاوه بر آن, نظامات آب رسانى غالب, ذخایر آبى زیر زمینى موسوم به قنات بودند که هم به صورت ملک خصوصى و هم به شکل عمومى موجود بودند.

نظر خود من این است که ایران سیستمى فئودالى نداشت; زیرا مقدم بر صورتبندى اجتماعى ماقبل سرمایه دارى در ایران, نظام برده دارى وجود نداشت; نظام مالکانه موجود نبود و کشاورزان پایبند زمین (سرف) نبودند (حسینى ;1983 کاتوزیان :1981 14ـ15). على رغم این, ساده انگارى خواهد بود که شیوه تولید سرمایه دارى در ایران را آسیایى بنامیم, اولا, همه جنبه هاى شیوه تولید آسیایى در ایران موجود نبود; ثانیا, صورتبندى اجتماعى ما قبل سرمایه دارى ایران متعاقب رسوخ سرمایه خارجى (آن گونه که مارکس پیش بینى کرده بود.) مضمحل نشد; ثانیا, اگر ما فرض کنیم که در ایران شیوه تولید آسیایى وجود داشته است, ما با مسإله دور مواجه خواهیم شد. در آن صورت, ما باید به این سوال پاسخ دهیم که در چه مقطعى از تاریخ, فئودالیسم یا سرمایه دارى جایگزین شیوه تولید آسیایى گشت؟ براى مثال, آیا ما انقلاب مشروطه (1905 ـ 1911) را, که در آن امنیت زندگى و مالکیت توسط قانون تضمین گشت, باید یک انقلاب بورژوازى که به شیوه تولید آسیایى خاتمه داد در نظر بگیریم؟ در این حالت سوال مى شود, چرا یک انقلاب بورژوازى, موقعیت زمین داران را تقویت کرد؟

حتى اگر موافق باشیم که دوره 1911 ـ 1963 (1290 ـ 1341 ش) نوعى از فئودالیسم بوده (به دلیل این که اربابان, طبقه مسلط بودند), حتى با این وجود, مسإله استفاده از قدرت مطلق و مستبدانه توسط شاهان و کنترل اقتصاد توسط دولت, هنوز هم جامعه آسیایى را بیشتر از جامعه فئودالى مطرح خواهد ساخت. گفتنى است که حتى بعد از انتقال به سرمایه دارى در میانه دهه 1960 (1340 ش), دولت نقشى مسلط در سروصورت دادن به اقتصاد سیاسى ایفا نمود. گذشته از این, آنچه که در بحث مارکس درباره جامعه ایرانى یافت نمى شود, اهمیت قبایل و نهادهاى مذهبى در ساخت دولت و طبقات اجتماعى است. همچنین على رغم تحدیدات, مالکیت خصوصى در ایران وجود داشت.

نتیجه بحث حاضر این است که جامعه ایرانى على رغم وجود عناصر قوى شیوه تولید آسیایى در آن, به طور خالص داراى این شیوه تولید نبود. من معتقدم که على رغم کاربرد مستبدانه قدرت توسط رئیس حکومت و کنترل اقتصاد سیاسى توسط دولت, نباید به اشتباه از دولت ایران تحت عنوان آسیایى نام برد. در نتیجه, در این تحقیق به دولت ایران به طور ساده تحت عنوان ما قبل سرمایه دارى و سرمایه دارى اشاره خواهد شد.

بر اساس جنبه هاى نظرى این مقاله, تاریخ اقتصاد سیاسى ایران مى تواند به شکل ذیل خلاصه شود:

اول, دولت اقتصاد سیاسى را کنترل مى کرد.

دوم, توقیف خودسرانه اموال خصوصى توسط دولت مانع رشد طبقات زمین دار و بورژوازى معتبر و متحد شد; حتى در طى دوره ضعف حکومت مرکزى, حکام ایالات با قدرت توزیع زمین را در کنترل داشته و به دل خواه دارایى خصوصى زمین داران و هم بازرگانان را توقیف مى کردند (اشرف :1971 14).

سوم, در نتیجه, دولت قوىتر از جامعه مدنى باقى ماند, و رشد طبقات اجتماعى به سمت واحدهاى متحد و قدرتمند صورت نپذیرفت.

 چهارم, قبایل نقشى برجسته در صورتبندى و ساختار اقتصاد سیاسى و دولت ایران ایفا نمودند. آنها از یک سو, مکررا به شهرها و روستاها حمله مى بردند و زندگى عادى و تولید را به خطر مى انداختند و از سوى دیگر, آنها ستون فقرات سپاه ایران را تشکیل مى دادند. از این رو دولت وابسته به قبایل بود. این وضعیت تا دهه 1920 (1300 ش) و هنگامى که رضا شاه (1304 ـ 1320) قبایل را مطیع( دولت مرکزى) کرد و به نقش قاطعشان در ظهور دولت در ایران پایان داد, ادامه یافت.

پنجم, رسوخ سرمایه خارجى از قرن نوزدهم و رایج شدن کالاهاى ساخت اروپا, صنایع ایران را منهدم نموده و بورژوازى سنتى ایران را ضعیف کرد و به این ترتیب, مانع رشد بورژوازى سنتى ایران به سوى بورژوازى مدرن شد.

ششم, در نتیجه تضعیف بورژوازى سنتى, نقش مرکزى دولت در اقتصاد و نفوذ سرمایه خارجى, توسعه سرمایه دارى تحت توجهات دولت و سرمایه خارجى واقع شد. در نتیجه, اکثر بازرگانان ایرانى از مساعى مربوط به صنعتى شدن خارج شده و فقط قسمتى از بورژوازى تجارى ایران توانست نقش مهمى در نوسازى کشور ایفا کند. اینان مرکب از تجاربزرگى بودند که هم با دولت و هم با سرمایه خارجى ارتباطاتى داشتند. در نتیجه, بورژوازى مدرن ایران (بورژوازى صنعتى) از آغاز ماهیتى وابسته داشت. هفتم, تا پایان قرن نوزدهم, نفوذ سرمایه و تولید صنعتى بیگانه دولت را تضعیف کرد; اما اربابان, تجار و روحانیون ایرانى را قدرتمند ساخت. بالاخره ترکیب همه این عوامل مانع رشد یک سرمایه دارى طبیعى در ایران شد.

اقتصاد سیاسى ایران را مى توان به سه دوره مجزا تقسیم نمود: ما قبل سرمایه دارى (که تا میانه قرن نوزدهم دوام آورد); انتقال به سرمایه دارى از دهه 1850 تا 1963 (1230 ـ 1341ش); پس از آن, دوره سرمایه دارى. در دوره ما قبل سرمایه دارى, ایران به طور غالب یک جامعه کشاورزى و صنایع آن نیز ابتدایى بود. حتى کوشش هاى پادشاهان صفوى در قرن شانزدهم براى صنعتى کردن کشور, ساختار اقتصادى این کشور را تغییر نداد (بنانى :1978 93). فعالیت هاى بازرگانى در بازار واقع مى شد و تسلط دولت بر زمین داران و مداخله آن در فعالیت هاى تجارى, مانع رشد هر دو بخش شد. اشرافیت موروثى وجود نداشت و زمین دارى, ماهیتى دولتى (بوروکراتیک) داشت (لمبتون :1967 41 ـ50).

به طور کلى پنج نوع زمین دارى در ایران موجود بود: اراضى سلطنتى (خالصه), اراضى دولتى محول شده به مقامات دولتى در عوض خدمت یا مواجب (تیول), اراضى متعلق به سازمان هاى خیریه (اوقاف), اراضى خصوصى (مالکیت اربابى) و زمین دارى دهقانى و زمین دارى کوچک (به ترتیب مالکیت دهقانى و خرده مالکى).ولى به هر حال مالکیت تداوم نداشت و معمولا با سقوط یک سلسله یا حتى مرگ یک شاه, یک طبقه مالک جدید ظهور مى کرد. همچنین پادشاه اراضیى را که دوست داشت, بدون توجه به این که به چه کسانى تعلق دارد, ضبط مى کرد. این انواع مالکیت نیز قابل تبدیل بود]...].

 فعالیت هاى بازرگانى

مطالعه شهرها و بازارها براى فهم فعالیت هاى بازرگانى و فقدان بورژوازى قدرتمند در ایران بسیار مهم است. شهرهاى ایران اغلب مرکز فعالیت هاى سیاسى, اقتصادى و اجتماعى بوده است. هر شهر اجزاى سه گانه اى داشت: ارگ (ارگ دولتى), مسجد و بازار. پادشاهان, مقامات دولتى, اربابان, علماى بانفوذ و بعضى از خان هاى ایلى در کنار بازاریان در شهرها زندگى مى کردند. بازاریان, مالیات هاى حقوقى را هم به دولت و هم به شیوخ مذهبى مى پرداختند. روحانیون به دلیل روابط اقتصادى با بازاریان و مخالفت سنتى شان با اقتدار دنیوى, بازاریان را در نزاعشان علیه دولت یارى مى کردند.

بازارها به محله هاى گوناگون تقسیم مى شدند. هر محله به نام صنعت گرانى که در آن جا کار مى کردند, نامیده مى شد; براى مثال, بازار بزازها و بازار صراف ها و بازار طلا فروش ها, مکان هایى بودند که در آن جا نساجان, ربا خواران و طلا سازان اشتغال داشتند(کوزنتسوا(3) :1963 310). تجار, افزارمندان, صنعت گران, دست فروشان و دکان داران, همگى در بازار کار مى کردند; لکن تجارهمچون عمده فروشان نفوذ و قدرت وسیعى در بازار داشتند. پادشاهان ایرانى رهبران اصناف و بازرگانان را انتخاب مى کردند. نماینده بازرگانان, ملک التجار نامیده مى شد و رابط بین دولت و تجاربود. مهم ترین بازارها بازار بزازها (به خاطر ارتباطشان با مصنوعات بافتنى متنوع) و بازار صراف ها (به دلیل این که هم دولت و هم سایر تجاراز این بازار پول وام مى گرفتند) بودند.انتقال به سرمایه دارى (1850 ـ 1963 / 1230 ـ 1341 ش)

بحران فئودالیسم در اروپا, رشد تجارت و نیاز به صادرات, به علاوه ابداعات تکنولوژیکى, منتج به سقوط فئودالیسم و رشد سرمایه دارى شد(داب ;1947 والرشتین(4) 1979). صنعت گران و بازرگانان در شهرها زندگى مى کردند; در حالى که پادشاهان و اربابان در قلعه هاى مستحکمشان در روستاها مى زیستند.

استقلال شهر از روستا و تقسیم کار بین شهر و روستا, نقش مهمى در رشد سرمایه دارى در اروپا ایفا کرد. بر عکس در ایران, حضور اربابان و پادشاهان در شهر, فقدان امنیت براى مالکیت خصوصى و دخالت دایمى دولت در فعالیت هاى بازرگانى, مانع توسعه بورژوازى سنتى ایران به یک بورژوازى مدرن شد.

در اروپاى غربى, شرایط و عوامل داخلى مناسب, به رشد سرمایه دارى منتج شد; ولى در ایران, توسعه سرمایه دارى نتیجه فرعى نیاز بازارهاى اروپایى به کالاهاى ایرانى از یک سو, و واردات کالاهاى تولیدى اروپایى به ایران, از سوى دیگر بود. گر چه سرمایه و کالاهاى اروپایى در ابتدا منتج به رشد بازرگانى, کسب و کار و صنعت شد; اما اینها در نهایت, مانع توسعه سرمایه دارى در ایران شدند: اول, کالاهاى تولیدى اروپایى صنایع و تولیدات ایرانى را منهدم ساخت (کرزن :1966 405 ـ ;406 عیسوى :1971 56); دوم, رقابت تجاراروپایى با یکدیگر و با تجار ایرانى, از رشد سرمایه دارى در ایران جلوگیرى کرد (جمالزاده :1965 20 ـ 85); سوم, هدف شرکت هاى اروپایى, صنعتى شدن ایران نبود. آنچه آنها مى خواستند این بود که ایران, وارد کننده کالاهاى تولیدى و صادر کننده مواد خام شود; چهارم, دو کشور قدرتمند اروپایى, بریتانیا و روسیه, ایران را به عرصه نبرد تبدیل کردند تا سلطه اقتصادى, سیاسى, استراتژیک و فرهنگى شان را تحمیل نمایند. در نتیجه, ایران به دولتى آسیب پذیر با موقعیتى شبه استعمارى بین روسیه و بریتانیا تبدیل شد. بنابراین, توسعه سرمایه دارى در ایران نتیجه نیازهاى سیاسى, اقتصادى و استراتژیک اروپا بود. بازاریان و دولت, دو عامل داخلى بودند که به رشد سرمایه دارى در ایران کمک کردند. به دلیل کنترل اقتصاد سیاسى, دولت در موقعیتى بود تا در برنامه ریزى صنعتى, سرمایه گذارى کند. بازاریان با قیودات تحمیلى از سوى دولت و رقابت سرمایه و کالاهاى تولید خارجى مواجه بودند و به همین دلیل, نتوانستند نقشى برجسته در تجدید سازمان اقتصاد سیاسى ایفا کنند. در نتیجه, توسعه سرمایه دارى تحت توجهات سرمایه خارجى و دولت رخ داد.

بحث بعدى, نقش بازاریان, دولت, سرمایه و قدرت هاى خارجى را در تلاش براى صنعتى شدن و تإثیرشان روى اقتصاد سیاسى ایران, بررسى خواهد کرد. در بخش 2

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی