اقتصاددان : اسکار لانگه Oskar Lange
اسکار لانگه (Oskar Lange) شهرت خود را مدیون کار بر روی برنامهریزی اقتصادی و اقتصاد سوسیالیستی است. کار وی توضیح داده که چگونه اقتصادهای سوسیالیستی در شرایطی که قیمتها توسط دولت و نه بازار تعیین میشوند، میتوانند منابع رابه صورت بهینه تخصیص دهند. کار لانگه همچنین توضیح داده که چگونه کشورهای کمتر توسعهیافته میتوانند از ابزارهای برنامهریزی اقتصادی برای رشد سریع و بهینهتر استفاده کنند. یکی از کارهای کمتر شناخته شده لانگه، در مورد اقتصاد سرمایهداری است. این کار توضیح داده که چرا اقتصادهای مبتنی بر بازار به صورت منظم وارد چرخههای تجاری شده و چرا سیاستهای استاندارد برای مبارزه با بیکاری بالا کافی نبودند.
آشنایی با زندگی اسکار لانگه
لانگه در سال ۱۹۰۴ در غرب لهستان به دنیا آمد. پدر وی یک تولیدکننده نساجی آلمانی بود که کالاهایی جهت فروش به شرق اروپا تولید میکرد. درآمدهای حاصل از این کسب و کار به لانگه اجازه داد تا پیش از جنگ جهانی اول، در حد طبقه متوسط زندگی کند. اما در زمان جنگ، پدرش ورشکسته شد و شرایط اقتصادی خانواده لانگه دشوار گردید.
لانگه در ابتدا به ایدئولوژی، ریاضیات و علوم اجتماعی علاقمند بود. لکن هنگامی که نوبت به انتخاب رشته تحصیلی رسید، تصمیمگیری برای انتخاب میان علوم ایدئولوژیک و علوم اجتماعی برای وی دشوار بود. او در نهایت در دانشگاه کارکوف ثبتنام کرد تا به مطالعه ریاضیات، آمار، حقوق و اقتصاد بپردازد. لانگه در سال ۱۹۲۸ مدرک دکترای خود به دلیل مطالعه روی چرخههای تجاری دریافت نمود، سپس کرسی تدریس آمار را در دانشگاه به دست آورد.
لانگه طی دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ با دریافت بورسیهای توانست به انگلستان و ایالات متحده سفر کند. وی در دانشگاه هارواد توانست کارهای مطالعاتی خود را با ژوزف شومپیتر پیش ببرد. او در ادامه توانست در دانشگاههای میشیگا، استنفورد و شیکاگو به تدریس بپردازد. در سالهای آخر جنگ، لانگه تلاش کرد دولت جدیدی در لهستان به قدرت برسد. پس از پایان جنگ جهانی دوم، وی به عنوان سفر لهستان در ایالات متحده، نماینده این کشور در شورای امنیت سازمان ملل، نماینده پارلمان و عضو کمیته مرکزی حزب کارگر لهستان خدمت کرد. در سال ۱۹۴۸، لانگه به دنیای آکادمیک بازگشت و در دانشگاه ورشو به تدریس مشغول شد (Pressman, 1999, pp. 141-142).
نظریات اقتصادی اسکار لانگه
کارهای اقتصادی لانگه عمدتاً به مسائل نظری و عملی یک اقتصاد برنامهریزی شده یا سوسیالیستی مربوط میشد. وی به مطالعه سؤالاتی از این قبیل پرداخت: آیا میتوان اقتصادهای برنامهریزی مرکزی را همچون اقتصادهای بازار به صورت بهینه مدیریت کرد؟ چگونه میتوان به مدیران در یک اقتصاد سوسیالیستی انگیزهای کافی داد؟ چگونه میتوان به توازن مناسبی میان تمرکزگرایی و تمرکززدایی دست یافت؟ لانگه در همه کارهای خود تلاش کرد برای حل مسائل برنامهریزی از تحلیل ریاضی و آماری استفاده کند.
• تخصیص کارآمد منابع؛ یکی از مسائل اصلی پیشروی اقتصادهای سوسیالیستی، چگونگی تخصیص کارآمد منابع است. در یک اقتصاد سرمایهداری، این کار به عهده بازارهاست. کالاهایی که متقاضی بیشتری داشته باشند، قیمتشان بالاتر میرود و این مسئله به تولیدکنندگان این کالاها علامت میدهد که تولید خود را افزایش دهند. در مقابل، کالاهایی که متقاضی کمتری داشته باشند، در انبارها انباشته میشوند. لذا صاحبان کسبوکار تولید آنها را متوقف کرده و به سمت تولید کالاهای با تقاضی بیشتر حرکت میکند. به این ترتیب لانگه نتیجه گرفت که تنها نبود بازار به این معنا نیست که سوسیالیزم باعث تخصیص ناکارآمد کالاها خواهد شد، بلکه تولید کالا بیش از نیاز و خواسته مشتریان نیز به تخصیص ناکارآمد کالاها منجر میشود.
• مشکلات اقتصاد سرمایهداری؛ دومین سهم لانگه در علم اقتصاد، به تحلیل وی از مسائل و مشکلات اقتصادی سرمایهداری بازمیگردد. به اعتقاد لانگه، در اقتصادهای سرمایهداری، بازار نقشی را که نظریة اقتصادی برای آن تعریف کرده، ایفا نمیکند زیرا انحصارها بازار و رقابت آزاد را از بین بردهاند (Pressman, 1999, pp. 141-143).
انحصارها توانستهاند قیمتها را کنترل کرده، رقبا را از میدان به در کنند و مصرفکنندگان و سیاستمداران را تحت تأثیر خود قرار دهند. لانگه چنین نتیجه میگیرد که سوسیالیزم راهی برای بازسازی کارایی قیمتگذاری بازار و رقابت و نیز ابزاری برای تصمیمگیری اقتصادی به شکل دموکراتیکتر است. مدیریت اقتصادی در سیستم سوسیالیستی به دست مقامات دولتی که به صورت دموکراتیک و توسط عموم مردم انتخاب میشوند، قرار دارد، نه رؤسای شرکتهای بزرگ و قدرتمند که اصلاً تحت کنترل نیستند.
از نگاه لانگه، دومین مشکل سرمایهداری این است که اقتصادهای سرمایهداری به سمت سطوح بالای بیکاری گرایش پیدا میکنند. این نگاه در نقطه مقابل نظر جان مینارد کینز است. لانگه دو مورد را به عنوان نتایج دوران رکود ذکر کرده که تنها یکی از آنها به رشد بیکاری منتهی میشود.
نخست، رکود میتواند باعث کاهش قیمتها شده، اما اثر اندکی روی حجم پول در گردش دارد. با کاهش قیمتها، عرضة موجود پول به مصرفکنندگان اجازه میدهد کالا و خدمات بیشتری خریداری نموده و صاحبان کسب و کار نیز میتوانند کارخانهها و تجهیزات بیشتری خریداری کنند. در نتیجه قیمتهای انعطافپذیر میتوانند به حرکت اقتصاد به سمت اشتغال کامل کمک کنند. این تحلیل، یک تحلیل سنتی از چگونگی واکنش اقتصادها در زمان بالا بودن نرخ بیکاری است.
اما لانگه استدلال کرد که عرضه پول نیز میتواند به میزان بیشتری از کاهش قیمتها تنزل پیدا کند. برای درک علت این اتفاق باید بدانیم که در اقتصادهای بالغ، خلق پول زمانی ایجاد میشود که بانکها وام میدهند. در دوران رکود، بانکها بیم آن دارند که بازپرداخت وامهای داده شده را دریافت کنند. این مسئله باعث کاهش عرضة پول و بالا رفتن نرخ بهره میشود. در این شرایط، سرمایهگذاری کاهش و بیکاری افزایش مییابد.
در عمل هیچ یک از این دو سناریو اتفاق نمیافتند. یک اقتصاد پولی دارای مکانیسمهای خودکار، نظیر قیمتهای انعطافپذیر نیست و به همین خاطر نمیتواند نسبت به حرکت به سمت تعادل اشتغال کامل تضمین دهد. به علاوه، لانگه استدلال کرد که ظهور عناصر انحصاری در سیستم سرمایهداری، احتمال جود قیمتهای انعطافپذیر را کاهش داده و درنتیجه احتمال سناریوی دوم (یعنی افزایش بیکاری) بیشتر خواهد بود.
همچنین، لانگه در سیاستهای اقتصادی کلان مورد حمایت کینز برای حل مشکل بیکاری نیز تردید کرد. از نگاه وی، انحصارها در واکنش به افزایش تقاضا، به جای افزایش تولید و استخدام نیروی کار بیشتر، قیمتها را بالا میبرند. این مسئله امکان افزایش تقاضا و ایجاد اشتغال بیشتر را محدود میکند. تنها راهحل بیکاری، محدود کردن قدرت انحصارها ازطریق واگذاری آنها به دولت است. دولت میبایست نظارت داخلی روی کل اقتصاد داشته باشد. لذا از نگاه لانگه، سرمایهداری انحصاری به مسیر عبوری برای رسیدن به سوسیالیزم دموکراتیک تبدیل میشود (Lange, 1944a).
• سوسیالیزام بازار؛ از نظر لانگه، سوسیالیزم در تضاد با سرمایهداری نبوده بلکه مکمل آن است. وی معتقد بود رشد انحصارها باعث تخریب بازار و رقابت آزاد شده و سوسیالیزم بازار راهی برای بازسازی رقابت و حفظ دموکراسی است.
لانگه نهتنها منتقد سرمایهداری، بلکه منتقد اقتصاد اتحاد جماهیر شوروی نیز بود. وی معتقد بود این اقتصاد یک اقتصاد سوسیالیستی نبوده بلکه اقتصادی استبدادی است که توسط اهداف سیاسی هدایت میشود. یکی از اهداف سیاسی اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شدن یکی از کشورهای صنعتی پیشرو در جهان و تأمین بودجة بیشتر برای دفاع ملی بود. لذا شوروی به دنبال سوسیالیزم بازاری دموکراتیک نبود. درواقع، شوروی کاهش سهم سایر بخشها، افزایش توان دفاعی و گسترش صنایع بزرگ خود را دنبال میکرد. لذا مصرفکنندگان با کمبود مواجه بودند و برای تأمین مایحتاج خود، ساعتهای زیادی را در صفوف طویل سپری میکردند. بخش کشاورزی نیز دچار مشکل شده بود. به همین ترتیب، تمرکز اقتصاد شوروی بر کمیت (به جای مکانیسم تصفیه بازار توسط قیمتها)، به کیفیت نیز آسیب زده بود. بنگاهها برای رسیدن به کیفیت تعیین شده توسط برنامهریزان، ارزانترین کالاهای ممکن را تولید میکردند. از آنجاییکه همواره در بازار کمبود عرضه وجود داشت، کالاهای موجود هر اندازه که بیکیفیت بودند، توسط مردم خریداری میشدند (Lange, 1944b).
کارهای لانگه را میبایست ترکیب بهترین جنبههای سوسیالیزم (دموکراسی در تصمیمگیری اقتصادی) با بهترین جنبههای سرمایهداری (کارایی) دانست. وی از مالکیت بنگاههای بزرگ و انحصاری توسط دولت و نیز استفاده از مکانیسم قیمت جهت علامتدهی به اقتصاد برای تولید کالاهای مورد نیاز مصرفکنندگان حمایت کرد. وی به دنبال ترکیب برنامهریزی مرکزی با مدیریت غیرمتمرکز و کارآمدتر کردن برنامهریزان از طریق آموزش ابزارهای مدرن تحلیلی و پیشبینی به آنان بود. اگر کشوری به دنبال انتخاب راهی میانه از بین سرمایهداری و سوسیالیزم باشد، تفکرات اقتصادی اسکار لانگه در این میان از اهمیت زیادی برخوردار هستند (Pressman, 1999, pp. 141-143).
آثار اسکار لانگه
• “Say’s Law: A Restatement and Criticism,” in Studies in Mathematical Economics and Econometrics-in Memory of Henry Schultz, Chicago, University of Chicago Press, 1942, pp. 49–68
• “The Theory of the Multiplier,” Econometrica, 11 (July-October 1943), pp. 227–45
• Price Flexibility and Employment, Bloomington, Indiana, Principia Press, 1944a
• Working Principles of the Soviet Economy, New York, Research Bureau for Postwar Economics, 1944b
• “Economic Controls After the War,” Political Science Quarterly, 60 (1945), pp. 1–13
• Some Problems Relating to the Polish Road to Socialism, Warsaw, Polonia Publishing House, 1957
• Economic Development, Planning and International Cooperation, New York, Monthly Review Press, 1963
• On The Economic Theory of Socialism, New York, McGraw Hill, 1964, with Fred M.Taylor
• Economic Theory and Market Socialism: Selected Essays of Oskar Lange, ed. Tadeusz Kowalik, Hants, Edward Elgar, 1994
آثاری درباره اسکار لانگه
• Feiwel, George R., “On the Economic Theory of Socialism: Some Reflection on Lange’s Contributions,” Kyklos 25, 3 (1972), pp. 601– 18
• Fisher, Walter D., “Oskar Ryszard Lange, 1904– 1965,” Econometrica 34, 4 (October 1966, pp. 733–8)
• Rider, Christine, “Oskar Lange’s Dissent from Market Capitalism and State Socialism,” in Economics and its Discontents, ed. Richard P.F. Holt and Steven Pressman, Cheltenham, UK & Northampton, Massachusetts, Edward Elgar, 1998, pp. 165–82
• Kowalik, Tadeusz, “Oskar Lange’s Market Socialism,” Dissent, 38, 1 (Winter 1991), pp. 86–95