در طول چند دهه گذشته، هر جا سخن از سیاستگذاری در سطح کلان به میان آمده، نام اقتصاددانها نیز در کنار سیاستگذاران دیده شده است. هرچند ممکن است سیاستمداران همواره توجه بیشتری را به خود جلب کرده باشند، اما اقتصاددانانی که به مناصب و پستهای مشورتی یا مدیریتی دست یافتهاند نیز مورد توجه بودهاند. از روسای بانکهای مرکزی به ویژه فدرالرزرو گرفته تا مشاوران روسای جمهور همه به نحوی مستقیم یا غیرمستقیم در بهروزی یا عدم بهروزی مردم کشورشان، نقشی تعیینکننده داشتهاند. از همین رو هفتهنامه اکونومیست در کنار دیگر منابع مهم خبری مانند والاستریت ژورنال، نیویورکتایمز و واشنگتنپست فهرستی از تاثیرگذارترین یا بانفوذترین اقتصاددانان سال را منتشر کرده است که در آن شاخصها و معیارهای مختلفی را در نظر میگیرد. این ردهبندی سالانه تهیه نمیشود و تنها یک تجربه است. مهمترین شاخصه فهرست منتشرشده از سوی این هفتهنامه این است که اکونومیست بر مبنای نظرات علمی و نه لزوماً پستهای سیاسی و بازخورد رسانهها و میزان شهرت و محبوبیت، اسامی پرنفوذترین اقتصاددانان جهان را معرفی میکند. افراد منتخب از میان یک لیست اولیه 450نفره از اقتصاددانانی که عمدتاً نویسنده کتاب، برنده جایزه نوبل و استاد اقتصاد هستند، اعلام شدهاند. منبع اکونومیست برای دسترسی به این فهرست، سایت معتبر آیدیاز است که از روش طبقهبندی «ریپک» یا همان مقالات پژوهشی اقتصاد بهره میبرد. در واقع این هفتهنامه با رجوع به سایت آیدیاز و بررسی معیارهایی چون تعداد مقالات آکادمیک و اظهارنظرهای مهم و تاثیرگذار و همچنین مشورتهای مهمی که احیاناً هر کدام از این اقتصاددانان به مقامات سیاسی مربوطه ارائه دادهاند، به این فهرست رسیده است. اما نکته مهم در مورد این فهرست آن است که این هفتهنامه تعمداً افرادی را که در منصبهای سیاسی قرار دارند کنار گذاشته است. حال آنکه اگر کمی با دنیای اقتصاد و سیاست ارتباط داشته باشیم، با خود خواهیم گفت بدون شک قدرتمندترین اقتصاددان در عرصه سیاست، جانت یلن، رئیس بانک مرکزی آمریکاست که سیاستگذاری پولی بزرگترین اقتصاد جهان را در دست دارد. اما چرا اسامی روسای بانک مرکزی در این لیست وجود ندارد، در حالی که باقی مقامات فدرالرزرو، بانک مرکزی اروپا و بانک انگلستان در این لیست حضور دارند؟
در ویژهنامه سپتامبر 2014 مجله مالی و توسعه 1(F&D) پنج استاد برتر و برنده جایزة نوبل اقتصاد رابرت سولو (1987)، جرج آکرلوف (2001)، مایکل اسپنس (2001)، ژوزف استیگلیتز (2001) و پل کروگمن (2008)، در رابطه با آینده اقتصاد جهان و مشکلات و معضلات پیشرو نظر دادهاند. این اقتصاددانان برجسته پنج معضل و مشکل پیشرو را برای اقتصاد جهان مطرح کردند که عبارتند از: کمبود تقاضای واقعی، رکود پایدار، قدرت پول در سیاستگذاریها، عدم همگرایی رشد اقتصادی کشورها، و گرم شدن زمین. در این مقاله به جمعبندی دیدگاه آنها پرداخته میشود.
1- کمبود تقاضای واقعی2
در نیمه دوم قرن بیست ویکم، بزرگترین مشکل اقتصاد جهان یا حداقل برای کشورهای ثروتمند، مشکلی است که بسیاری از اقتصاددانان تصورش را هم نمی کردند که به این زودی با آن مواجه شویم. برای نخستین بار از دهة 1930 تاکنون، جهان با کمبود مداوم تقاضا مواجه شده است. امروزه، مردم به اندازة کافی خرج نمی کنند و همین موضوع اجازه رسیدن به ظرفیت بهره ور را نمیدهد.
اگر نگاهی به آمار چشمانداز اقتصادی جهان (WEO)، مربوط به بانک جهانی داشته باشیم، میبینیم که تولید ناخالص داخلی ترکیبی و تجمعی اقتصادهای پیشرفته بین سالهای 2000 تا 2007 درحدود 18 درصد رشد داشته است. پیش بینی آن زمان برای دورة مشابه 2007 تا 2014 حکایت از تداوم رشد در همین حدود، داشت. اما با گذشت زمان اکنون مشخص شده که اقتصادهای جهان در این مدت تنها 6 درصد رشد را تجربه کردهاند که 12 درصد از آنچیزی که پیشبینی میشد، کمتر است.
برآوردهای پایگاه دادههای چشم انداز اقتصادی جهان، شکاف تولید کشورهای پیشرفته را تنها 2.2 درصد تخمین زده بود. با اینهمه، تخمین کم را نباید به مثابه این بدانیم که سیاستهای اقتصادی در این مدت، به همان اندازه بد بودهاند.