اقتصاددانان نئومارکسیست چه می گویند؟
جریان چپ نو یا نئومارکسیسم محصول نیمهی دوم قرن بیستم است. این جریان در نتیجهی ظهور رویکردهای درونگفتمانی منتقد نسبت به سوسیالیسم و کمونیسم به وجود آمد. کمونیستهای جوانی که به نحوی از به قدرت رسیدن کمونیسم در شوروی سابق به وجد آمده بودند ولی با مشاهدهی اعمال قدرت خشن از سوی این سیستم سرخورده شده بودند و در راستای ارائهی تفسیری نوین (مخصوصاً توجه به دموکراسی) از سوسیالیسم برآمدند. (کلارک، 1389). از این منظر توسعه مسئلهای است که بعد از جنگ جهانی دوم، از سوی کشورهای جهان اول به مسئلهای جهانی بدل شد تا همهی کشورهای در معرض تفکرات رقیب سرمایهداری، در گیرودار برخورد و مواجهه با این مسئلهی حیاتی و جهانی، از فکر افتادن در دامن رقیب تفکر مسلط بر جهان اول یعنی سوسیالیسم برحذر باشند.
چه بسا، اگر این ترفند از سوی کشورهای غربی طرح نمیشد، تاریخ صد سالهی اخیر جهان طوری دیگر رقم میخورد و مظاهر عقبماندگی کشورهای «عقب نگه داشتهشده» مثل بیکاری و فقرِ فراگیر طوری دیگر صورتبندی میشد. گویی انگارهی توسعه «نرمافزاری با امکاناتی وسیع در دست جهانِ سرمایهداری» بود تا ادامهی حیات این نظام مسلط را برای سالیانِ سال تضمین نماید. در چارچوب پارادایم توسعه، جهان سرمایهداری کلیت خود را به مثابه مثالی بیبدیل در تاریخ مطرح میکرد و از این طریق هزینههای عدول از این «نحوهی خاص مواجهه با مسایل» را افزایش میداد. البته این تئوری پس از تأسیس نهادهای جهانی مثل صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی، دیگر به صورت تئوریِ صرف باقی نماند و در قالب دستورالعملهای کاربردی به سوی کشورهای جهان سوم سرازیر گردید و ضمانت اجرای آنها نیز از سوی این سازمانها دریافت گردید. (زاکس، 1377)
در کلیت موضوع این جریان پروژهی توسعه را پروژهای مسألهدار میداند. دموکراسی، کارایی، عدالت و حفظ محیط زیست، چهار ارزش اصلی هستند که از منظر جریان چپ نو، اگر در جامعهای به نحو سیستماتیک به دست آیند، آن جامعه توسعهیافته تلقی خواهد شد.
دموکراسی
این رویکرد که در واقع دنبالهی جریانات قرن نوزدهمی سوسیال دموکراسی است، در واقع معتقد است پیگیری دموکراسی به عنوان ارزشی پایهای برای مدرنیسم از طریق سرمایهداری یا لیبرالیسم بازار ممکن نیست. به عبارت دیگر از منظر این رویکرد این سوسیالیسم است که میتواند دموکراسی را در حد اعلای آن به منصهی ظهور برساند. لازم به ذکر است انتقادات این جریان به لیبرال دموکراسی همان انتقادات سنتی است: دموکراسی اگر تصمیمگیری عمومی بر مبنای رأی عمومی باشد، هنگامی کارآ خواهد بود که عموم مردم بتوانند به نحو یکسانی در این عرصه مشارکت کنند، حال آنکه در لیبرال دموکراسی عملاً زورمندان این توان و امکان را کسب و دیگران را به تبع قدرت مالی خود از حق خود محروم میسازند. همچنین از نظر این طیف دموکراسی فقط دارای شأنی سیاسی نیست و اساساً در حوزههای اجتماعی و اقتصادی نیز معنا مییابد که در نظامهای سرمایهداری به کلی مغفول واقع شده است.
کارایی
از منظر جریان چپ نو در ایران ادعای کارآیی به مثابه مهمترین مزیت نسبی سرمایهداری نسبت به سایر طیفها ادعای گزافی بیش نیست. چه اینکه در سرمایهداری این سیستم قیمتها است که به عنوان تنها شاخص انتقال اطلاعات دربارهی روند هزینهها، درآمد و تولید است. بدین ترتیب حجم عظیمی از هزینهها که از آنها در ادبیات علم اقتصاد به آثار بیرونی اطلاق میشود، از قِبل این سیستم دیده نمیشود. همچنین یکی دیگر از مصادیق عدم کارآیی در این سیستم این است که سرمایهداری گرچه بستری مهیا برای شکوفا ساختن ظرفیتهای بالقوهی انسانها است، ولی این بستر فقط برای افرادی به مثابه یک بستر معنا پیدا می-کند که توانایی عرض اندام در آن را داشته باشند. به عبارت دیگر مفهوم کارآیی در این سیستم نسبت وثیقی با رویکرد داروینیسم دارد؛ کارآیی در این سیستم به کارآیی اقتصادی تقلیل یافته است: کارآیی اقتصادی در سرمایهداری به قیمت ناکارآییهای اجتماعی به دست میآید.
عدالت
سومین ارزش جریان چپ نو که دسترسی مدام به آن را حرکت در جهت توسعه میداند، مسألهی عدالت است. اما عدالت از منظر این رویکرد از طریق توسل به رویکردهای لیبرال مثل رالز، سن و دورکین میسر نمیشود و فیالواقع این رویکردها توانایی برآوردن انتظارات رادیکال جریان چپ نو را ندارند. لیبرالهای میانه یعنی امثال رالز صرفاً به برابری برونزا معتقد هستند به این معنا که برای تحقق عدالت اساساً چرخههای تولید ثروت را دستخوش تغییر و اصلاح نمیکند و فقط به برابری از طریق احکام دولتی ملتزم است. در واقع این جریان به رویکردهای فرآیندی در موضوع عدالت معتقد است و از نظر آن بدون اصلاح چرخههای تولید ثروت نمیتوان عدالت را به معنای صحیح خود محقق ساخت. روشن است که جریان چپ نو متأثر از اعقاب خود معنایی بهغایت برابریطلبانه را برای عدالت ایفاد مینماید.
محیط زیست
از منظر این رویکرد اساساً یکی از خصیصههای نظام سرمایهداری کالایی کردن همهی امور است. بنابراین مخصوصاً در سه پدیدهی بسیار مهم رویکرد کالاانگار سرمایهداری ضربات جدی بر پیکرهی جامعهی انسانی وارد ساخته است. این سه پدیده عبارتند از پول، نیروی کار و محیط زیست. به عبارت دیگر از منظر این رویکرد سرمایهداری دارای وهم کالاانگاری است. در نهایت جریان چپ نو نهادگرایان را به خاطر کمک به بازاری کردن محیط زیست از طریق درونی کردن آثار خارجی مورد ملامت قرار داده و معتقدند نهادگرایی اساساً از فهم ماهیت پرخطای روش تولید سرمایهداری عاجز است و نمیتواند داعیهدار اصلاحات بنیادین در این زمینه باشد.
کالاانگاری
اما اشکال کالاانگاری چیست؟ از نظر ایشان عیب کالایی شدن جوامع این است که وقتی این پدیدهها کالا شوند، به مرور زمان از حیّز انتفاع ساقط شده و اختلالات اساسی ایجاد میکنند. به این اعتبار کالا انگاشتن نیروی کار موجب میشود تا سرمایهداری پرداخت حقالزحمهی وی را در صورتهای حسابداری خود در ذیل هزینهها بگنجاند و بدین ترتیب در مواقع رکود به خود اجازه دهد تا در هزینههایش صرفهجویی نموده و نیروی کار را اخراج نماید. تصور آثار این پروسه به تنهایی میتواند از اختلال موجود در آن پردهبرداری کند. همچنین کالا انگاشتن محیط زیست به خودیِ خود فجایع بیشماری را پدید آورده است. وهم کالاانگاری در مورد پول نیز به بحرانهای پولی و مالی که تقریباً در ذات سرمایهداری و کالاانگاری پول نهفته هستند می-انجامد. گذار از کالاانگاری این سه پدیده در واقع گذار از نظام سرمایهداری به سمت نظامی سوسیالیستی خواهد بود. اما گذار از این وهم با اتکا بر نیروی نهادهای دموکراتیک غیربازاری مثل دولت، اصناف و جامعهی مدنی ممکن خواهد بود. بنابراین پروژهی دموکراتیکسازی مقدم بر تلاش ما برای گذار از نظام سرمایهداری است.
یکی از مبانی این رویکرد که بر طبق آن در حیثیت غیرارزشی و عدم عطف به قدرت اقتصاد رفاه و مفاهیمی نظیر کارآیی تردید میشود، نظریهی ارزش-کار مارکس است. بر مبنای این نظریه اختصاص سهمی از ارزش-افزودهی تولید به سرمایهدار فیالواقع چیزی نیست جز پرداخت به سبب رانتی که در اختیار وی است. از این منظر سرمایه به خودی خود ارزش افزودهای ندارد، چه اینکه سرمایه چیزی نیست جز تجلی انباشت کار نیروی کار در اعصار مختلف. به عبارت دیگر تنها مولد ارزش نیروی کار است و بنابراین نمیتوان به نام سهم سرمایه، مایهی دسترنج وی را از وی ستاند. (داب، 1381)
البته از منظر این رویکرد بین بازار و نظام بازار تفاوت قابل ملاحظهای وجود دارد از این منظر که نظام بازار یک شیوه از سازماندهی اجتماعی است و از این منظر در واقع دارای عمری محدود به 300 سال اخیر است و نمیتوان این نظام را به تاریخ حوالت داد. بنابراین از منظر این رویکرد نیازی به برانداختن مالکیت خصوصی و آزادی بازارها نیست اما باید کنترل اجتماعی بر روی سیر سرمایه وجود داشته باشد تا به طور خودبهخود از تجمع قدرت در دست بخش خصوصی و صاحبان قدرت سیاسی جلوگیری به عمل آید. تنها کار لازم در این زمینه این است که سه پدیدهی فوق را غیربازاری نماییم. (لیندبلوم، 1388)
جمع بندی
تلقی چپ نو از سرمایهداری نقاط منفی تلقی مارکس را نداشته و آن را اصلاح کرده است. برای مثال بر مبنای رویکرد مارکس به سرمایهداری این حکم استخراج میشد که بورژوازی در تاریخ خود و به هنگام براندازی فئودالیسم نیرویی پیرو بوده و همواره از آنان به خوبی یاد میشود، چه اینکه ایشان به تحقق مسیر حتمی تاریخ به سمت سوسیالیسم و کمونیسم در چارچوب گذار از دورهای به دوری دیگر یاری رسانده است. به عبارت دیگر وجود عنصر ماتریالیسم دیالکتیک در اندیشهی مارکس که منبعث از هگل و بر مبنای روایتی خطی از تاریخ ارائه میشد، به نتایج غیرمطلوبی در عرصهی سیاستگذاری توسعه میانجامید. اما جریان چپ نو با حذف این مؤلفهی اندیشهی مارکس از مباحث خود نسبت به حیثیت امکانی سرمایهداری تصریح نموده و در عوض با شناخت سازوکار آن درصدد کنترل آن برمیآیند.
لازم به ذکر است این رویکرد در عرصهی شناخت سرمایهداری نیز نوآوریهای معینی را ارائه نموده است. همانطور که میدانیم در اقتصاد مارکسیستی اقتصاد به عنوان اصل و مبنا مطرح است و همهی حوزههای دیگر به مثابه رونما عمل میکنند. اما چپ نو متأثر از مکتب فرانکفورت اگرچه همچنان اقتصاد را اصل می-پندارد، اما نسبت به نقش بیبدیل فرهنگ در پیش بردن سرمایهداری تأکید و سعی در تئوریزه نمودن این فرآیند دارد. چپ نو با فهم و معرفی عناصری مثل کالایی شدن و پولی شدن به مثابه عناصر اساسی و مقوّم سرمایهداری کمک شایانی برای شناخت مستقل این سیستم کرده است. بنابراین در بحث از نقد و یا بحث سلبی از نظام سرمایهداری این جریان دارای ظرفیتهای بسیاری میباشد.
منابع
1. داب، موریس، (1381)، تئوریهای ارزش و توزیع از زمان آدام اسمیت، حبیباللّه تیموری، نشر نی، تهران
2. زاکس، ولفگانگ، (1377)، نگاهی نو به مفاهیم توسعه، فریده فرهی و وحید بزرگی، نشر مرکز، تهران
3. کلارک، باری، (1389)، اقتصاد سیاسی تطبیقی، عباس حاتمی، انتشارات کویر، تهران
4. لیندبلوم، چارلز، (1388)، نظام بازار، محمد مالجو، نشر نی، تهران