رشد اقتصادی چگونه حاصل میشود
رشد درآمد سرانه
شما میتوانید با تقسیم نرخ رشد بر عدد 72 بفهمید چه مدت طول میکشد تا چیزی دو برابر شود. در 25 سال بین سالهای 1950 تا 1975 درآمد سرانه هند با نرخ سالانه 8/1 درصد رشد کرد. پس در این نرخ، درآمد هر 40 سال یک بار دوبرابر میشود چون حاصل تقسیم عدد 72 بر 8/1 میشود40. در سالهای 1975 تا 2000 درآمد سرانه چین سالانه شش درصد رشد کرده است که با این حساب درآمد این کشور هر 12 سال یک بار دو برابر میشود. در واقع تفاوت میان دفعات افزایش، اثر زیادی بر یک کشور دارد، درست مانند مثال سرمایهگذار. در همان 40 سالی که طول میکشد تا در آمد هند دو برابر شود، درآمد سرانه چین به دلیل نرخ رشد بالاتر، سه تا هشت برابر خواهد شد. در نیمه دوم قرن بیستم رشد درآمد سرانه آمریکا بهطور متوسط سالانه 3/2 درصد بوده است. ولی در فاصله سالهای 1975 تا 2000 که درآمد سرانه هند در ابتدا، کمتر از هفت درصد همتای آمریکاییاش بود حتی کاهش بیشتری را هم تجربه کرد. در همین حال چین که در دوره مشابه با درآمد سرانه پایینتری روند خود را شروع کرده بود، به سرعت پیشرفت کرد.
چین خیلی سریع رشد کرد چون بسیار بنیادیتر عمل کرد. رشد سریع تا حد زیادی از طریق اجازه دادن به بنگاهها برای نحوه ایجاد ارزش حاصل میشود. ارزشهایی که پیش از این در بقیه کشورها مورد استفاده بودهاند. سوال جالب اینجاست که چرا هند در بازه زمانی 25ساله خود نتوانست به چنین رشدی دست یابد. به نظر میرسد پاسخ این سوال را باید در دستورالعملهای رشد جستوجو کرد.
دستور تهیه رشد
رشد اقتصادی زمانی اتفاق میافتد که افراد منابع را در اختیار گرفته و با ایجاد تغییراتی در آنها، نوعی ارزش افزوده ایجاد کنند. میتوان اقتصاد را به یک آشپزخانه تشبیه کرد که در آن ما برای تولید محصولات نهایی باارزش، مواد اولیه نهچندان گرانقیمت را بر اساس دستور تهیه مخلوط میکنیم. میزان تولید یک فرد به عرضه مواد اولیهای که در اختیارش است، بستگی دارد و بیشتر محصولات ساختهشده در اقتصاد، عوارض جانبی نامطلوب ایجاد میکنند. اگر رشد اقتصادی از طریق تولید بیشتر و بیشتر یک نوع کالا به دست میآمد، نهایتاً با کمبود مواد خام مواجه میشدیم و از سطوح بالای آلودگی رنج میبردیم.
تاریخ بشر به ما یاد میدهد که رشد اقتصادی از دستورالعملهای بهتر نشات میگیرد و نه صرفاً تولید بیشتر. دستورالعملهای جدید عموماً عوارض ناخوشایند کمتری ایجاد میکنند و نیز ارزش اقتصادی بیشتری به ازای هر واحد از مواد خام به همراه میآورند. به این مثال توجه کنید: در بیشتر کافیشاپها میتوانید از درپوشی یکسان برای فنجانهای کوچک، متوسط و بزرگ قهوه استفاده کنید. ولی این امر تا قبل از سال 1995 امکانپذیر نبود. تغییری کوچک در شکل فنجانهای قهوه در این سال موجب شد تا کافیشاپ پول کمتری برای خدمترسانی به مشتری هزینه کند. از طرفی مغازهداران هم میتوانند در انبار خود، تنها یک نوع درپوش داشته باشند. کارمندان قادر خواهند بود عرضه را در طول روز سرعت ببخشند. مشتریان میتوانند قهوه خود را سریعتر دریافت کنند. اگرچه کشفهای بزرگ از قبیل ترانزیستور، آنتیبیوتیک و موتور الکترونیک توجه زیادی جلب میکند ولی میلیونها ابتکار کوچک مانند طراحی جدید فنجان و درپوش باید صورت بگیرد تا درآمد متوسط یک کشور دوبرابر شود. همه نسلها محدودیتهای مربوط به رشد را که منابع رو به اتمام و عوارض نامطلوب، در صورت عدم کشف دستورالعملها و ایدههای جدید، میتوانند تحمیل کنند، درک کردهاند و تمامی آنها هم توانایی بالقوهشان را برای یافتن این ایدههای جدید دست کم گرفتهاند. ما هیچ وقت به درستی متوجه نمیشویم که چقدر ایده جدید برای کشف شدن هنوز وجود دارند. سختی این کار مشابه چیزی است که در مثال رشد مرکب اتفاق میافتد. امکانات ما صرفاً با یکدیگر جمع نمیشوند بلکه در صورت استفاده با الگوی ضرب رشد میکنند. در شاخهای از علم شیمی-فیزیک که به سنتز اکتشافی شهرت دارد، شیمیدانها سعی میکنند عناصر مشخصی را در دما و فشارهای مختلف با هم ترکیب کنند تا ببینند چه چیز جدیدی حاصل میشود. حدود یک دهه قبل، یکی از صدها ترکیبی که بدین شیوه کشف شد و مخلوطی از مس، یوتریم، باریم و اکسیژن بود، رسانایی فوقالعادهای در دماهای بسیار بالاتر از آنچه تصور میشد، نشان داد. این کشف میتواند نهایتاً در ذخیره و انتقال انرژی الکتریکی کاربردهای زیادی داشته باشد.
برای اینکه بهتر بفهمیم چه مقیاسی برای اینگونه اکتشافات وجود دارد، به صورت زیر عمل میکنیم: جدول تناوبی از بیش از صد عنصر مختلف تشکیل شده و این بدین معنی است که تعداد ترکیبات ممکن از این عناصر به بیش از 94 میلیون میرسد. تعدادی شماره مانند 6 و 2 و 1 و 7 میتوانند معرف نسبتهای مورد استفاده از چهار ماده از یک دستور تهیه باشند. برای سادگی فرض کنید مقادیر این چهار ماده از بین اعداد صحیح یک تا 10 انتخاب شوند و کوچکترین مقدار هم یک خواهد بود. در این صورت بیشتر از 3500 مجموعه از نسبت ترکیبات مختلف برای هر یک از چهار ماده وجود خواهد داشت که با در نظر گرفتن تعداد ترکیبات ممکن در جدول تناوبی (یعنی 94 میلیون) ما در مجموع بیش از 330 میلیارد دستور تهیه خواهیم داشت. اگر تمامی آزمایشگاهها در سراسر دنیا روزانه هزار دستورالعمل را بررسی کنند، میلیونها سال طول خواهد کشید تا تمامی آنها آزمایش شوند. اگر به اینگونه محاسبات علاقه دارید، حساب کنید چند نوع قهوه مختلف را میتوان در کافیشاپ محله شما سفارش داد. در واقع محاسبات قبلی به طرز قابل توجهی میزان ایدههای ناشناخته و کشفنشده را کمتر از حد تخمین میزند چرا که ترکیبات میتوانند از بیش از چهار نوع عنصر و با دارا بودن هر نوع مقداری اعم از صحیح و اعشاری ساخته شوند. در ضمن دما و فشارهای مختلف میتواند نتیجه کار را تغییر دهد و به تعداد این ترکیبات بیفزاید. حتی اگر محاسبات خود را درست انجام دهیم، اینگونه شمارشها تنها میزان احتمالات ممکن را نشان میدهند. به جای ترکیب کردن عناصر با یکدیگر، میتوان از واکنشهای شیمیایی برای ترکیب عناصری مانند هیدروژن و کربن به منظور تولید ساختارهایی از قبیل پلیمر و پروتئین استفاده کرد. برای اینکه ببینید این کار تا چه حد موثر است، یک پالایشگاه شیمیایی را تصور کنید که میتواند مقادیر بسیار زیادی از منابع تجدیدپذیر را به محصولاتی تبدیل کند که برای انسان باارزش هستند. این پالایشگاه کوچکتر از یک ماشین و متحرک است که بتواند مواد مورد نیازش را پیدا کند و همچنین قادر است دما و فشار مورد نیاز برای انجام واکنشهای شیمیایی را تامین کند. اگر مشکل و نقصی نیز در سیستم این پالایشگاه پدید آید، میتواند خودش را تعمیر کند. حتی میتواند نسخههایی از خودش را تولید کند تا بعد از ازکارافتادگی همچنان دیگر همتایانش به فعالیت ادامه دهند. این دستگاه تمامی این کارها را با نظارت اندک بشر انجام میدهد. تمام کاری که ما باید انجام دهیم این است که آن را برقرار نگه داشته تا با اتصال لولههایی به آن، محصول نهایی را تخلیه کنیم. تعجب خواهید کرد اگر بگویم چنین پالایشگاهی واقعاً وجود دارد و نامش هم گاو است که محصول نهاییاش شیر گاو است. اگر طبیعت واقعاً قادر است چنین ساختاری از هیدروژن، کربن و دیگر اتمها را با استفاده از راه پرپیچ و خم سعی و خطا تولید کند، حتی اگر تولید آن میلیونها سال به طول بینجامد، پس حتماً ترکیبات و ایدههای باارزش دیگری وجود دارند که هنوز کشف نشدهاند.
ایدهها
فکر کردن به ایدهها و دستورالعملها، نحوه نگرش به سیاستهای اقتصادی را تغییر میدهد. یک توضیح سنتی برای فقر مستمر و فراگیر در بسیاری از کشورهای کمتر توسعهیافته این است که آنها با کمبود منابع طبیعی یا کالاهای سرمایهای روبهرو هستند. ولی تایوان با مقدار کمی از این دو نهاده کارش را آغاز کرد و هنوز هم به سرعت در حال رشد است. بنابراین چیز دیگری باید در اینجا وجود داشته باشد. در سالیان اخیر بهطور فزایندهای بر این موضوع تاکید شده که کشورهای کمتر توسعهیافته کمبود ایده دارند و مشکلشان کمبود منابع نیست. علم به چنین چیزی میتواند مردم فقیرترین کشورها را به بالاترین استانداردهای زندگی یعنی مشابه چیزی که در کشورهای پیشرفته وجود دارد، برساند. اگر یک کشور فقیر در آموزش سرمایهگذاری کند و انگیزه شهروندانش را برای کسب ایده از دیگر کشورها از بین نبرد، میتواند به سرعت منابع حاصل از انباشتگی دانش جهانی را از آن خود کند. البته در کنار اینها، مشوقهای دیگری از جمله حقوق مالکیت مادی و معنوی به خصوص برای بنگاههای خارجی و همچنین مقرراتزدایی و سیاستهای بهینه مالیاتی میتواند بسیار موثر باشد و موجب شود مردم آن کشور هرچه زودتر در فعالیتهای مولد و خلاقانه مشغول به کار شوند.
برخی نظرات مانند لزوم ارتقای سلامت همگانی از سوی کشورهای کمتر توسعهیافته پذیرفته شدهاند در نتیجه امید به زندگی در این کشورها سریعتر از درآمد سرانه در حال رشد است. البته هنوز هم دولتها در کشورهای فقیر از جریان یافتن بسیاری از ایدهها به ویژه ایدههایی که ارزش تجاری خلق میکنند، جلوگیری به عمل میآورند. تولیدکنندگان خودرو در آمریکای شمالی به وضوح دریافتهاند که میتوانند از تجارب دیگر کشورها در این زمینه، چیزهای زیادی بیاموزند ولی کارخانههای خودروسازی در هند دهههاست که در یک محیط دولتمحور مشغول به کار هستند. یک کشور فقیر مانند هند میتواند تنها با ورود ایدههایی که در کشورهای صنعتی ایجاد شدهاند، به سطح بالایی از استانداردهای زندگی دست یابد. کشور هند با اصلاحات اقتصادی که در دهه 1980 آغاز شد و در دهه 1990 افزایش یافت، آغوش خود را به روی این فرصتها باز کرده است. این بهبودها برای برخی از هندیها از جمله طراحان نرمافزار که در شرکتهای بزرگ دیگر کشورها کار میکنند، به یک واقعیت تبدیل شده است. همین موضوع باعث تغییر بسیار زیاد سبک زندگی در چین هم شده است. در 25 سال پایانی قرن بیستم، رشد چین به شدت متاثر از سرمایهگذاری خارجی از سوی شرکتهای چندملیتی بوده است. کشورهای پیشرو مانند ایالات متحده، کانادا و اعضای اتحادیه اروپا نمیتوانند تنها به پذیرش ایدههایی که در نقاط دیگر شکل گرفتهاند اکتفا کنند. بلکه باید مشوقهای قویای را به منظور کشف ایدههای نو در کشور خودشان فراهم کنند. البته این کار چندان ساده نیست. چرا که همان ویژگیای که موجب میشود یک ایده باارزش به نظر آید، باعث خواهد شد هر کسی بخواهد از آن استفاده کند و این مساله بازده سرمایهگذاری در این زمینه را کاهش میدهد. بنابراین بسیاری از افراد به سادگی میتوانند با رفتار سواری مجانی، از ایده دیگران منتفع شوند.
برای ایجاد پیشرفت و رشد افرادی به غیر از دانشمندان هم باید فعالیت کنند. مطمئناً کشفها و اختراعات دانشمندان در زمینههای مختلف مهندسی و توسعه مدلهای تجاری میتواند بسیار مفید باشد و کل جامعه را در نهایت منتفع سازد ولی قطعاً منافعی هم برای بنگاههایی که این کشفها را انجام میدهند، خواهد داشت، البته این منفعتها به اندازهای نیست که نوآوری را در سطحی مطلوب ایجاد کند. اگر حق استفاده و بهرهبرداری از ایدهها را به خود بنگاهها واگذار کنیم میتوان گفت انگیزه آنها برای ایدهپردازی افزایش پیدا خواهد کرد ولی این موضوع بهکارگیری ایدههای قبلی را برای انجام نوآوریهای بیشتر محدود میکند. به همین دلیل قوانین مالکیت معنوی سختگیرانه میتواند تا اندازهای سرعت رشد را کاهش دهد.
یکی از اقدامات موثر دولتها برای افزایش این مزیتها، یارانه دادن به بخش آموزش به منظور افزایش عرضه دانشمندان و مهندسان جوان و مستعد بوده است. این افراد در واقع نهاده اولیه فرآیند اکتشاف هستند و به عنوان سوختی که موتور نوآوری را به حرکت درمیآورد عمل میکنند. هیچ کس نمیداند که نهایت کار این دانشآموختگان جوان چه خواهد بود اما کشورهایی که مایلند این افراد را هرچه بیشتر و بیشتر پرورش دهند، میتوانند مطمئن باشند که بالاخره به هدفشان که انجام کارهای فوقالعاده است، خواهند رسید.
فراایدهها
شاید مهمترین نوع ایده، فراایدهها هستند، یعنی ایدههایی که به نحوه حمایت از تولید و انتقال ایدهها مربوط میشوند و یک قدم بالاتر از خود ایدهپردازی قرار دارند. در قرن هفدهم، بریتانیاییها مفهوم جدیدی از حق اختراع را ابداع کردند که از یک نوآوری محافظت میکرد. کشورهای آمریکای شمالی هم دانشگاههای تحقیقاتی مدرن و خدمات گسترده کشاورزی را در قرن نوزدهم و نیز کمک هزینههای تحقیقاتی رقابتی را در قرن بیستم ایجاد کردند. این چالش در حال حاضر برای تمامی کشورهای صنعتی وجود دارد تا موسساتی را بسازند که مشوق سطح بالاتری از تحقیقات و توسعه مرتبط تجاری و کاربردی در بخش خصوصی باشند.
یک بازار ملی برای استعدادها و آموزش میتواند با بازارهای جهانی ادغام شده و فرصتهای ارزشمندی را برای نوآوریهای سیاستگذاری به وجود آورد. در تحقیقات اولیه، ایالات متحده همچنان رهبر بلامنازع این زمینه است. اما در برخی زمینههای کلیدی آموزش، دیگر کشورها نیز پیشرفتهایی داشتهاند. بسیاری از آنها تاکنون دریافتهاند که چگونه تعداد بیشتری از جوانان خود را برای تبدیل شدن به دانشمندان و مهندسان آینده تربیت کنند.
البته ما نمیدانیم ایده مهم بعدی درمورد نحوه حفظ و حمایت از ایدهها چه خواهد بود. حتی نمیدانیم این ایده در کجا ظهور خواهد کرد. ولی پیشبینیهایی در این باره وجود دارد. اول اینکه کشوری که در قرن بیست و یکم پیشتاز است، همانی خواهد بود که نوآوریهای بیشتری را به منظور پشتیبانی از ایدههای پرورشیافته در بخش خصوصی ارائه خواهد کرد. دوماً چنین ایدههایی میتوانند در گذر زمان یافت شوند. فقط یک تصور غلط ما را بر آن میدارد تا باور کنیم همه نهادهای لازم برای این منظور ایجاد شده و تمامی سیاستهای لازم نیز اتخاذ شدهاند. این تصور دقیقاً مشابه چیزی است که فکر میکنیم قبلاً همه کارهای لازم صورت گرفته است و دیگر نیازی به نوآوریهای بیشتر وجود ندارد. در حالی که به هیچ وجه چنین نیست. برای دانشمندان علوم اجتماعی، دقیقاً مانند فیزیکدانان، هر ذره، مکانی است بسیار وسیع برای کشف چیزهای شگفتانگیز و فوقالعاده. بنابراین هنوز راه بسیار زیادی در پیش داریم.
منبع :
www.econlib.org/library/Enc/EconomicGrowth