سرمایه فکری راهی به سوی توسعه اقتصادی افغانستان
هر زمان که صحبت از توسعه اقتصادی در افغانستان می شود فکرمان بدنبال مباحث اقتصادی از جمله معادن، شرایط زراعت و مالداری و... می رود یا بهتر بگوییم چگونه منابع مشهود را به بهترین وجه به مصرف برساینم. اما به راستی این بهترین راه حل می باشد؟
امروزه بسیاری از کشورهای پیشرفته با بکارگیری سرمایه فکری در سازمان ها گامی بلند در رشد اقتصادی خویش برداشتند.سرمایهی فکری، موضوع جدیدی است که به لحاظ تئوریکی در چندسالهی اخیر در سطح جهانی مطرح شدهاست. به تعبیری ساده شاید بتوان سرمایهی فکری را بستهای دانشی متشکل از مجموعه منابعی نامشهود و پنهان، اصول، فرهنگ، الگوهای رفتاری، قابلیت، شایستگیها، ساختارها، ارتباطات، پراسس های منجر به دانش، بهحساب آورد. اساس دانش برپایهی برداشتهای ذهنی استوار است. اما از آنجاییکه منبعی پر ارزش برای کشورها و سازمانها بهحساب میآید، میزان رشد و توسعهی آن به سرعت در حال تبدیلشدن به ایندکسی در توسعهیافتگی کشورها است. بدین ترتیب این منبع نامشهود بهعنوان یکی از ارزشافزاترین منابع شرکتها و سرمایهای کلیدی در رشد کارآفرینی بیان شدهاست. از اینرو، امروزه ضرورت توسعه و مدیریت سرمایهی فکری، به یک ضرورت جدی در سطح کلان ملی و در عرصهی تجارت تبدیل شده است. طوری که میتواند باعث اقتصادی مبتنی اطلاعات و دانش بود، که اساس و بنیان آن بر محور سرمایهی فکری استوار است.پیتر دراکر در - جامعه پساسرمایه دار - می نویسد که دانش جانشین ابزار، سرمایه، مواد اولیه، و نیروی کار جسمانی در فعالیت های تجاری خواهد شد. به کلام دیگر، مزیت نسبی یک بنگاه اقتصادی دیگر وابسته به حجم سرمایه های فیزیکی مانند زمین، تجهیزات یا امکانات تولیدی بنگاه نخواهد داشت و ایجاد ارزش در بنگاه ها از طریق دارائی های ناملموس که به آن سرمایه فکری می گوئیم حاصل می شود.
مطالعات نشان میدهد که ضعف مدیریت و سنجش سرمایهی فکری منجر به از دستدادن پنجاه و گاه هفتاد فیصدِ پتانسیل حقیقی ارزش شرکتها میگردد.همان چیزی که ما به روشنی در سازمان های کشورمان می بینیم.از سوی دیگر، مدیریت و سنجش سرمایهی فکری بهعنوان ضرورتی درون سازمانی نیز از اهمیت زیادی برخوردار است. روزگاری تنها داشتن داراییهای فیزیکی، و بعدترها کارکنانی حرفهای و سپس بهرهمندی از فنآوریهای نو و روزآمد بهعنوان ملاکی برای ارزش شرکتها به حساب میآمد. اما امروزه به وضوح میتوان گفت که داراییهای فزیکی مستهلک میشوند، کارکنان حرفهای سازمانها را ترک میکنند و تکنالوژی همواره نسبت به تکنالوژی آینده ناکارآمدتر و عقبمانده بهحساب میآیند. از اینرو، هنر مدیریت و سنجش سرمایهی فکری، هنر توسعهی داراییهای نامشهود و فکری غیر قابل استهلاک و پر ارزشتر، توسعهی ظرفیت ارزشافزایی داراییهای مالی فیزیکی، انتقال قابلیتهای و دانش کارکنان حرفهای و تبدیل آن به دانش سازمانی و یا داراییهای تحت مالکیت فکری سازمان یا توسعهی قابلیتهای بهکارگیریتکنالوژی های خریداریشده و روزآمدسازی درونی آنها است. و در نهایت ایجاد ارزشافزودهی بیشتر و پایدارتر برای سازمان و ذینفعان آن، و ترغیب سرمایهگذاران به سرمایهگذاری در سازمان و بهبود اعتماد و اطمینان مارکت های مالی و سرمایهای است.
بناعا جوامع دانشمحور در حال شکل گیری و تکوین هستند، و هژمونی این جوامع غیرقابل انکار و قطعی است. شاید بتوان گفت که پیشبینی دراکر به واقعیت نزدیک میشود. از اینرو تحول بهسوی اقتصاد دانشپایه تاثیرات بسیار گستردهتری را در پی خواهد داشت. به همین سبب، ارزش مارکت شرکت، بیش از پیش معطوف به سرمایهی فکری آن است و همانگونه که کارآفرینان و مدیران ارشد اجرایی به داراییهای فزیکی توجه میکنند، بایستی به مدیریت داراییهای نامشهود و سرمایهی فکری بهعنوان یک ضرورت توجه کنند.
با توجه به این که امروزه شرکت ها تلاش زیادی در خلق مستمر دارائی های ناملموس دارند، ارزش واقعی یک بنگاه دیگر از طریق ارزیابی های متداول حسابداری ممکن نیست. برای مثال، نسبت ارزش مارکت به ارزش دفتری اغلب شرکت های امریکائی که سهامشان در بورس مبادله می شود، در بیش از 40% از موارد منعکس کننده ارزش واقعی آنها نمی باشد. برای بنگاه هائی که وابستگی شدیدی به دانش دارند، نسبت دارائی های ناملموس گاه حتی بیش از 100% است.
همین رویکرد، مشکلات اجرائی جدی در محاسبه های حسابداری، ارزیابی و تحلیل ارزش بنگاه ها ایجاد کرده است. علیرغم این همه، به دلیل ناملموس بودن سرمایه فکری، در حالی که فهم منظور از آن بسیار ساده است، در عمل با مشکلات فراوانی روبرو شده است. به همین دلیل هم بسیاری از محققان خود را وقف مطالعه دارائی های ناملموس از این دست کرده اند.
اما آنچه که باید در پایان اشاره نمود اینکه کشف و مدیریت سرمایه فکری در افغانستان ضرورتی بر ایجاد نظامی مبتنی بر عوامل متغیر است که به آشکارسازی و شناسائی سرمایه های ناملموس کمک کند. از همه مهمتر این است که تاکید بر سرمایه بشری منجر به درک بهتر ارزش های نهفته، افراد، بنگاه ها، نهادها و جوامع در حال حاضر و حتی در آینده برای بهره گیری بهتر از سرمایه فکری می شود. آنچه در جهان آینده خالق ارزش اقتصادی است نه نفت و گاز و مواردی مانند آنها بلکه افراد فاضل، دانشمند و دانش دوست است.با توجه به نوپا بودن اقتصاد کشور و شروع برگی تازه در سازوکار اقتصادی،توجه همزمان به موارد غیر ملموس در سازمان های کشور چه در سطح کلان و خرد می تواند عاملی مهم در توسعه اقتصادی کشور عزیزمان افغانستان باشد.