شعر طنز : تبعیض
ما به دنیایی پر از تبعیض عادت کرده ایم
فرق دارد زهره با پرویز ، عادت کرده ایم
می رسد ارث از پدر چون بعضی از این چیزها
فی المثل پول و مقام و میز , عادت کرده ایم
گاه سر، گاهی دل و گاهی غرور این روزها
این که دائم بشکند یک چیز، عادت کرده ایم
دور هم باشد اگر تبریز باکی نیست چون
چند باری رفته تا تبریز ، عادت کرده ایم
اسم خواهر زاده ام از بچگی هوشنگ بود
ما به اسم تازه اش چنگیز ، عادت کرده ایم
چون خدادادی ست تقصیری ندارد مادرت
طفلکی دارد زبانی تیز , عادت کرده ایم
این که یارانه همیشه مثل یک رویای خوش
نیمه شب ها می شود واریز ، عادت کرده ایم
افتخار تیم ملی باخت ارزشمند بود
ما به این لحن غرور آمیز عادت کرده ایم
گرچه جز نرخ تورم نیست رشد دیگری
چون که بالا می رود یک ریز ، عادت کرده ایم
می شود هی کاسه ی صبر همه لبریز چون
لاجرم بر کاسه ی لبریز عادت کرده ایم
ما به هر چیزی که دارد قیمت پایین فقط
چون درآمدها شده ناچیز ، عادت کرده ایم
یار با ما نیست اسمش را نیاور این قدر
ما به جای خالی آن نیز عادت کرده ایم
مشکلی دارم زدانشمند مجلس بازپرس
ما چرا بر اینهمه تبعیض عادت کرده ایم ؟!!
ناهید نوری