به چه رفتارهای اقتصادی میگویند
چهار دسته رفتار هست که میتوان آنها را رفتار اقتصادی نامید. اینها عبارتند از: تولید، مصرف، مبادله و تخصص.
تولید هرگونه فعالیتی است که مطلوبیت خلق کند، به عبارتی، باعث شود که منبعی در جهت ارضای خواستههای ما به کار بیفتد. وقتی سنگآهن گداخته و تصفیه میشود، با تغییر دادن ماهیت یک ماده باعث میشود که یکی از نیازهای ما را برآورده کند. حالا وقتی همین آهن هم به فولاد و سپس به ریل آهن، یا خردکن و نظایر اینها تبدیل میشود قابلیتهای ارضاکنندگی آن مرتب بیشتر و بیشتر بالا میرود. تولید همینطور میتواند شامل تغییر خصوصیت ماهوی یک کالا نیز باشد. کسی که گاهی واسطه یا عمده فروش نامیده میشود این نقش را مثلا از طریق جابهجایی کالاها ایفا میکند و این امکان را به ساکنان یک منطقه میدهد که از محصولی که در دسترسشان نبوده است، بهرهمند شوند.
مصرف ساده است. مصرف به طور خیلی ساده عبارت است از کاهش دادن قابلیت ارضاکنندگی یک محصول. وقتی همبرگر میخوریم، قابلیت ارضاکنندگی آن را کاهش میدهیم. وقتی ماشینمان را میرانیم، قابلیتهای آن برای برآورده ساختن نیازهای خودمان کاهش میدهیم. حالا اگر تولید بیشتر از مصرف باشد، حاصل آن را پسانداز مینامیم. اگر عکس آن باشد، آن را نوعی قرضگیری میخوانیم.
مبادله کمی پیچیدهتر است. ..
فهم نادرست از این مفهوم دردسرها و آشفتگیهای بسیاری به دنبال میآورد. ماهیت مبادله جابهجا شدن مالک است. من هم وقتی یک بطری شیر میخرم درست همین اتفاق میافتد. من به او میگویم که این سهدلار متعلق به من است و آن بطری شیر متعلق به تو، از طریق مبادله این مالکیتها را جابهجا میکنیم.
هرگاه که مبادله داوطلبانه باشد، تنها نتیجهای که شخص سوم میتواند بگیرد این است که هر دو طرف از این مبادله سود بردهاند؛ زیرا در غیراین صورت حاضر به مبادله نمیشدند. من میتوانستم سه دلارم را نگه دارم و فروشنده نیز بطری شیرش را. اگر به نظرتان سود بردن طرفین از مبادله بدیهی میرسد، لحظهای تامل کنید که پس این همه صحبت از استثمار کارگران برای چیست؟
فرض کنید که شما دستمزد 2دلار به ازای هر ساعت به من پیشنهاد میکنید. من آزادم که این پیشنهاد را بپذیرم یا رد کنم. حالا اگر من حاضر به کارکردن به ازای 2دلار در هر ساعت بشوم چه نتیجهای میتوان گرفت؟ یک نتیجه روشن این است که نسبت به سایر گزینههای موجود حتما از این پیشنهاد سود بردهام که آن را پذیرفتهام. تمام گزینههای دیگر ارزش کمتری داشتهاند، در غیر این صورت چرا باید این پیشنهاد را میپذیرفتم؟ حالا چطور است که وقتی من بهترین پیشنهاد را از جانب شما داشتهام، گفته میشود که شما مرا استثمار کردهاید؟ به جای استثمار بهتر است که بگویید ای کاش گزینههای بهتری میداشتم.
حالا با وجودی که ممکن است مردم 2دلار در هر ساعت را استثمار محسوب کنند، حتما در مورد 50دلار چنین احساسی نخواهند داشت. بنابراین اکثر اوقات وقتی مردم از واژه استثمار درباره مبادله داوطلبانه استفاده میکنند منظورشان این است که از قیمت راضی نیستند. اگر نارضایتی از قیمت را با استثمار معادل کنیم، آن وقت همه جا شاهد این پدیده خواهیم بود. برای مثال من نه تنها حقوقم را قبول ندارم، به هیچ وجه قیمت جتهای اختصاصی را هم نمیپسندم.
البته من به هیچ وجه نمیگویم که دیگر از اصطلاح استثمار یا بهرهکشی استفاده نکنید. این واژه خیلی احساسی است که برای تاثیرگذاشتن بر دیگران خیلی خوب است، اما در فرآیند احساساتی کردن دیگران بهتر است که مراقب باشید خودتان احساساتی نشوید. خاطرم هست که اوایل ازدواجمان همسرم هم مرا استثمارگر میخواند. «تو داری از من استفاده میکنی!» من هم میگفتم: «معلوم است عزیزم. اگر هیچ استفادهای برای هم نداشتیم اصلا چرا ازدواج میکردیم؟» چند نفر از ما حاضر است با کسی که دردی را از او دوا نمیکند ازدواج کند؟ در واقع مشکل کسانی که تنها ماندهاند همین است که نمیتوانند کسی را برای استفاده بیابند.
نگارنده: والتر ویلیامز
برگرداننده: جهانگیر بیباک