اکونومیست پاسخ میدهد: چه شد که ثروتمندترین کشور آمریکای لاتین در 100 سال پیش، رو به انحطاط رفت؟
وقتی که یکی از شهروندان بوئنس آیرس میخواهد پزوهای خود را به ارزهای خارجی تبدیل کند، به مراکز تبدیل پولی میروند که عملا در بازار غیر قانونی اقتصاد آرژانتین فعالیت میکنند و به «کوئوا» مشهور هستند. یکی از این مراکز تبدیل ارز در مرکز بوئنس آیرس واقع شده و وقتی که وارد آن میشوی، دلارهایی را میبینی که روی میزی تلنبار شده و با صندوقهای ایمن مخصوص حمل پول، جا به جا میشوند. این مرکز کوچک عرضه دلار، در روز بین 50 تا 75 هزار دلار گردش مالی دارد. ترس از تورم و نگرانی از رکود بیشتر پزو، واحد پولی آرژانتین، که ارزش آن در ژانویه امسال 20 درصد کاهش یافت، تقاضا برای دلار را در این کشور افزایش داده است.
به گزارش هفته نامه اکونومیست، با گشت و گذار در شهر بوئنس آیرس میتوان آثار و نشانهها و ساختمانهایی را دید مانند «تیِترو کولون»، یک سالن اپرا که در سال 1908 ساخته شده یا ایستگاه راه آهن «رتیرو» که ساختش در سال 1915 تمام شد. همه این آثار، یادگار دورهای از آرژانتین در پیش از جنگ جهانی اول است. برای 43 سال مداوم که تا 1914 ادامه یافت، رشد تولید ناخالص داخلی در آرژانتین 6 درصد بود که بالاترین رکورد را در تمام دنیا به جای گذاشت. این کشور جاذبه بسیار زیادی برای اروپاییان داشت و گسترش کشت مزارع و دامداری در این کشور، بسیاری از ساکنان اروپا را به سوی خود کشیده بود. در سال 1914، نیمی از جمعیت بوئنس آیرس متولد خارج از آرژانتین بودند.
در همان دوره، کشور آرژانتین در جمع ثروتمندترین کشورهای جهان، بعد از استرالیا، انگلستان و ایالات متحده جای گرفت و در رتبهبندی از فرانسه، آلمان و ایتالیا بالاتر بود. درآمد سرانه این کشور حدود 92 درصد میانگین درآمد سرانه 16 کشور ثروتمند جهان بود. آرژانتین در آن موقع، در مقایسه با کشور همسایه خود، برزیل، بسیار جلوتر بود و درآمد سرانه برزیل کمتر از یک چهارم درآمد سرانه در این کشور بود.
بهتر از این نمیشد؛ اما با این که در اوایل قرن بیستم آرژانتین یکی از کشورهای قدرتمند آمریکای لاتین و جهان بود، حالا در ابتدای قرن بیست و یکم، آن روزها به یک خاطرهای خیلی دور تبدیل شده است. درآمد سرانه آرژانتین به 43 درصد درآمد سرانه 16 کشور ثروتمند جهان تبدیل شده و در ردهبندیها، کشورهای شیلی و گواتمالا را پشت سر خود دارد.
برای چنین انحطاطی، نقش مشکلات سیاسی بسیار روشن است. حتی اگر آرژانتین در دوران پیش از جنگهای جهانی هم دارای ساختار سیاسی باثباتی میبود، در سالهای جنگ با یک کودتای نظامی مواجه میشد. اولین سری این کودتاها در سالهای 1930 رخ داد و سپس در پی آن، در سالهای 1943، 1955، 1962، 1966 و 1976 کودتاهای مشابهی اتفاق افتاد. انتخابات سال 1989 اولین بار پس از 60 سال بود که شهروندان قدرت را با یک انتخابات در دست میگرفتند. با این که اکنون 30 سال از آن دوران میگذرد، هنوز هم دموکراسی در آرژانتین به ثبات نرسیده است. آرژانتینیها برای چرخشهای زیادی اقتصادی که در سه دهه گذشته انجام دادهاند، از اصطلاح «پندولوم» استفاده میکنند؛ این کشور در دهه 1980 سیاستهای اقتصادی خود را رها کرد و در دهه 1990 به سوی لیبرالیسم مورد قبول واشنگتن گرایش پیدا کردند و بعد در زمان ریاست جمهوری نسترو کیرشنر به عقب باز گشتند و این سیاست در دوران کنونی که بیوه او، کریستینان فرناندز د کیرشنر، قدرت را به دست دارد، ادامه یافته است. اما دوران پندولوم نسبت به اقتصاد گردن شکسته این کشور به عدالت رفتار نکرده است. در این مدت، اقتصاددانها شاهد رکودهای مکرر اقتصادی در دهه 1970، ابرتورم در سالهای 90-1989، بحران اقتصادی در سال 2001 و اینک بحران دیگری که در راه است، بودهاند. آرژانتین برای رهایی از بحران و آشفتگی اقتصادی سال 2001 تلاش فراوانی کرده است اما امروز ترکیب افزایش قیمتها، فشار کم بودن دستمزدها و بیاعتمادی به پزو، پژواکی نحس از دوران گذشته را در ذهن تداعی میکند.
همچنین از نظر بینالمللی، آرژانتین راه خود را گم کرده است. او درهای خود را به سوی بازارهای بینالمللی بسته است و همچنین مذاکرات برای پرداخت بدهیها به کلوپ پاریس به سرانجامی نرسیده است. سیاستهای برزیل که به سختی به تجارت آزاد نزدیک میشود، به آرژانتین فشار آورده است که مرزهای خود را باز کند.
زوال افسانهای اقتصاد آرژانتین یک معما برای اقتصاددانها از زمانهای خیلی طولانی تا به حال بوده است. این گفته سایمون کوزنتز، برنده جایزه نوبل اقتصاد، بسیار معروف است که میگوید: «کشورهای جهان بر اساس مدل اقتصادی خود به چهار دسته تقسیم میشوند؛ کشورهای توسعه یافته، کشورهای در حال توسعه، ژاپن و آرژانتین.» در طی این سالها، بسیاری از کشورهای جهان تلاش کردهاند که نامزد استفاده از مدل اقتصادی ژاپن باشند اما اقتصادی آرژانتین برای خود تنها مانده است. با این حال، در تعداد نامزدهایی که بشود گفت در زمانی که اقتصاد آرژانتین را اشتباه را شروع کرد، مقصر بودهاند کمبودی مشاهده نمیشود؛ شروع جنگ جهانی اول، رکود برای اقتصاد باز آن دوره آرژانتین، اعلام بیطرفی آرژانتین در جنگ جهانی دوم که فاصله کشور را با ابرقدرت جدید جهان زیاد کرد، از جمله ریشههای شروع مشکلات اقتصادی آرژانتین برشمرده شده است. همچنین ظهور خوان دومینگو پرون که در تمام قرن بیستم سایهاش بر سر آرژانتین دیده میشد و در 1946 قدرت را به دست گرفت، میتواند از ریشههای مشکل باشد. برخی هم گفتهاند که مشکلات اقتصادی واقعی آرژانتین بین سالهای 1975 تا 1990 اتفاق افتاد که همه شاخصهای اقتصادی به بدترین وضعیت خود رسیده بودند.
تا کنون هیچ نظریهای به تنهایی نتوانسته است معمای آرژانتین را حل کند. رافائل دی تلا، نویسنده کتابی درباره زوال اقتصادی آرژانتین، میگوید: «اگر کسی با 700 هزار تیر که به سویش شلیک میشود کشته شود، بسیار سخت است که بگوییم کدام یک از این تیرها او را کشته است.» اما در هر حال، سراشیبی تندی که اقتصاد آرژانتین پیموده، با سه دسته نظریه اصلی قابل تحلیل است. اولین نظریات میگویند که آرژانتین در صد سال پیش کشوری ثروتمند بود اما مدرن نبود. همین باعث شده بود که وقتی شوکهای خارجی به این کشور وارد شد، نتواند تصمیم منطقی بگیرد. دومین دسته از نظریات بر سیاستهای تجاری این کشور تاکید میکنند و سومین دسته هم میگویند که وقتی آرژانتین نیاز به تغییر داشت، نهادهایی در این کشور وجود نداشتند که سیاستهای موفقی را در کشور ارایه کنند.
در سال 1914، آرژانتین به خاطر کالاهایی که داشت، ثروتمند بود در حالی که صنعت در این کشور بسیار کم توسعه یافته بود. یک مطالعه تطبیقی بین بوئنس آیرس و شیکاگو که یکی از مراکز فروش گوشت و گندم در آمریکا بود، نشان میدهد که در سال 1895 حدود 95 درصد ساکنان شیکاگو سواد داشتند در حالی که در بوئنس آیرس کمتر از سه چهارم مردم میتوانستند بخوانند و بنویسند. همچنین ساکنان زمینها در آرژانتین خیلی همت نکردند که نیرو انسانی خود را آموزش دهند بلکه برای آنها، فقط کارگر ارزان اهمیت داشت. بدون این که سیستم آموزشی مطلوبی در آرژانتین به وجود بیاید، طبیعی بود که رقابتهای صنعتی نیز در این کشور زیاد نباشد. همه محصولات کشاورزی آرژانتین به خارج صادر میشد؛ سیستم حمل و نقل ریلی قادر بود که غلات را به خارج ببرد و کشتیهای یخچالدار هم برای صادرات گوشت به کار میرفتند. همین شد که بین سالهای 1900 تا 1916، صادرات گوشت یخ زده از آرژانتین از 26 هزار تن به 411 هزار تن برسد. با این حال، آرژانتین بیشتر فناوری مورد نیازش را از خارج میخرید به جای این که برای آن در داخل سرمایهگذاری کند.
نوآوریهای فناورانه نه تنها به تحصیلات نیاز دارد که برای آن دسترسی به پول نیز احتیاج است. دوران طلایی آرژانتین بسیار به سرمایههای خارجی متکی بود. نیمی از سهام سرمایهای این کشور در سال 1913 در دست خارجیها بود که بعدتر با شوکهای خارجی روبهرو شد. سطح کم پساندازهای داخلی به دلیل تعداد زیادی مهاجرانی بود که با فرزندان متعددی به این کشور آمده بودند و مخارجشان به حدی بود که فرصتی برای پسانداز پیدا نمیکردند.
اقتصاد آرژانتین به دلیل ثروتمند شده بود که میزان بدهی به کشاورزان، بازارهای آزاد و انگلستان که ابرقدرت دوران پیش از جنگهای جهانی به حساب میآمد و بزرگترین شریک تجاری آرژانتین بود، سه برابر شده بود. همین بدهیها باعث شد که وقتی شوکهای خارجی به اقتصاد وارد شد، به اقتصاد فشار بیشتری بیاید. همین ماجراست که ما را به سوی سومین دسته از نظریات برای تحلیل افول اقتصاد آرژانتین هدایت میکند؛ یعنی سیاست تجاری.
جنگ جهانی اول باعث شد که اولین فشار به اقتصاد جهانی وارد شود و میزان تبادلات تجاری و نیز سرمایهگذاری در کل کشورهای جهان کاهش یابد. بعد از این که تا حدی تلاش شد که شکاف در اقتصاد جهانی جبران شود، ماجرای رکود اقتصادی بزرگ در سال 1929 به وجود آمد. این مسئله باعث شکستی در اقتصاد باز و آزاد شد که آرژانتین نیز به آن متکی بود. آرژانتین تعرفه واردات را از میانگین 16.7 درصد در سال 1930 به 28.7 درصد در سال 1933 بالا برد. همین مسئله باعث شد که صادرکنندگان به جای آرژانتین به فکر صادرات به کشورهای دیگری باشند و موجب نوعی انزوا برای این کشور و ناهماهنگی آن با دیگر کشورهای جهان شد. بعد از جنگ دوم جهانی نیز که کشورهای پیروز تلاش کردند بازار آزاد جهانی به وجود بیاورند و در سال 1947 توافقنامه عمومی برای تعرفهها و تجارت را امضا کردند، آرژانتین اقتصاد خود را بیش از گذشته بست.
چنین سیاستهایی برای اقتصاد آرژانتین دارای ریشههای عمیقی بود؛ بسیاری علاقه شدید صادرکنندگان غذا در آرژانتین را میدیدند که فاصلهشان با کارگرانشان بسیار بیشتر میشد. قیمتهای بالای غذا به معنی سودهای کلانتر برای کشاورزان بود اما به معنای شکم خالی برای مردم معمولی آرژانتین نیز بود. مرزهای آزاد باعث شد که صادرات کشاورزان بیشتر شود اما رقابت بین کشاورزان خارجی و داخلی را نیز تیزتر کرد. در این بین، فاصله زیادی نیز بین درآمد کشاورزان و دامداران با طبقه متوسط شهری که در دوره پرون از آنها حمایت میشد، به وجود آمد.
در دوران لیبرالیسم نیز یک شکاف بین طبقات مختلف فعالان اقتصادی وجود داشت؛ یک سوم کشور که شامل صنایع تولید کالاهای مصرفی، مهندسان و مناطق صنعتی و گردشگری بودند آمادگی برای رقابت داشتند اما دوسوم دیگر از فعالان اقتصادی این آمادگی را نداشتند. بنابراین مدام اختلاف بین کشاورزان و کارگران باقی ماند و بیشتر هم شد. این وضعیت را دخالتهای بیشمار دولت نیز بدتر کرد. در دوران کیرشنر هم اوضاع بهبود نیافت و حتی طبق آمار وزارت کشاورزی ایالات متحده آمریکا، رتبه آرژانتین که در سال 2006 در صادرات گندم 4 بود به رتبه 10 در سال 2013 سقوط کرده است. در حال حاضر، آرژانتین همان مدل تولید اقتصادی 100 پیش را اجرا میکند که گفته میشد کشاورزان تا جایی که میتوانند تولید کنند.
برای ارزیابی سومین دسته نظریات تحلیل اقتصاد آرژانتین، میتوان کشور استرالیا را با آن مقایسه کرد. در صد سال پیش، استرالیا نیز همان وضعیت آرژانتین را داشت؛ یعنی کالای زیادی در آن تولید میشد، از مراکز تجاری بزرگ جهان دور بود و تاریخی از مهاجرت به آن سرزمین را پشت سر داشت. این کشور هنوز هم یک اقتصادی مبتنی بر مرزها را اعمال میکند و نسبت به آرژانتین این کار را بهتر انجام داده و رشدش سریعتر بوده است. بین سالهای 1929 تا 1975، درآمد سرانه هر استرالیایی به طور میانگین از سالانه 0.96 درصد رشد داشته که این نرخ در آرژانتین 0.67 درصد بوده است.
استرالیا مزایای بزرگی هم دارد؛ مثلا افزایش نرخ قیمت مواد معدنی در این کشور، بر نرخ غذا برای مصرفکنندگان داخلی استرالیا تاثیر ندارد. با این حال، این کشور نهادهایی را دارد که رقابتهای اقتصادی را کنترل میکند. در استرالیا نوعی دموکراسی میان طبقه کارگر حاکم است، مقررات و قانون کار محکمی وجود دارد و هیاتی مستقل برای تعیین تعرفهها به مدیران تجاری مشاوره میدهد. آرژانتین هیچ وقت چنین سیستم سیاسی را نداشته است علارغم این که این کشور اولین نهضتهای حق رای برای مردان را در سال 1912 شاهد بوده است. بنابراین میتوان به راحتی دید که نهادهای سیاستگذار اقتصادی با طول عمر زیاد برای توسعه این کشور وجود نداشته است.
با همه این احوال، آرژانتین باید از این آشفتگی و سردرگمی بیرون بیاید. دولت برای این کار، تلاشهایی را شروع کرده است. به همین دلیل است که برای پر کردن شکاف بین نرخ رسمی و غیررسمی ارز، دولت اجازه داد که در اولین ماه سال جدید میلادی، قیمت پزو سقوط کند. اما هنوز آثاری از نتایج لیبرالیسم دوره پرون، سیاستهای نئولیبرالی دهه 1990 و سیاستهای اعمال شده کرشنر دیده میشود. در این میان، کوتاه مدت نگری در سیاستها و سردرگمی در اعمال سیاستهای آشفته در تاریخ چند دهه اخیر اقتصاد آرژانتین از مواردی است که دولتهای کنونی تلاش میکنند از آن رهایی یابند.