سرمایه گذاری و سوالهای کلیدی قبل از آن
سرمایه گذاری چیزی نیست که مختص میلیاردرها و ثروتمندان بزرگ باشد. هر کسی که هزینه ی زندگی خود و اطرافیانش را تامین می کند، طبیعتاً به فکر سرمایه گذاری هم هست. به امید اینکه بتواند بهترین استفاده را از دارایی و سرمایه و خلاصه دستاوردهای زحماتش داشته باشد.
در فضاهای اقتصادی مثل فضای اقتصادی حاکم بر کشور ما که نوسانات اقتصادی زیاد است، دغدغه ی سرمایه گذاری هم برای ما جدی تر است. تغییر ناگهانی نرخ طلا یا ارز یا مسکن یا هر پارامتر اقتصادی دیگر، ممکن است به سرعت میزان دارایی های ما را کاهش دهد. همچنانکه کسانی هستند که با همین تغییرات، برای خود سرمایه های بزرگی دست و پا کرده اند.
زمانی که نرخ تورم و میزان نوسانات شاخص های اقتصادی بالاست، عموم مردم احساس خوبی به نگهداری پول نقد ندارند و به دنبال گزینه هایی برای سرمایه گذاری هستند تا بتوانند پول ها و دارایی های خود را به شکلی مولد تر و ماندگارتر، تبدیل کنند.
امروز در کشور ما، مردم پول خود را به شکل های مختلف سرمایه گذاری می کنند. از خرید ملک و ارز و سهام تا پس انداز در حسابهای بلندمدت و خرید کالاهای مصرفی با دوام. گزینه های سرمایه گذاری بسیار متعدد هستند و نگرانی های اقتصادی هم ما را به تصمیم گیری سریع در این زمینه ترغیب می کنند.
اگر چه بحث سرمایه و سرمایه گذاری، بسیار گسترده و پیچیده است، اما در اینجا چند سوال را به عنوان سوالهای کلیدی قبل از هر سرمایه گذاری مطرح می شود و امیدوار هستیم که شما هم، بتوانید قبل از تصمیم های مهم در مورد سرمایه گذاری های کلیدی، مروری بر این پرسش ها داشته باشید.
هدف من از سرمایه گذاری چیست؟
هدف همه ی ما از سرمایه گذاریهای اقتصادی یکسان نیست. برخی ممکن است با استفاده از سرمایه گذاری در پی حفظ ارزش پول خود باشند. کارمند یا مدیری که به تازگی سنوات خود را از شرکت دریافت کرده، ممکن است در حال حاضر گزینه ی خاصی برای هزینه کردن آن پول یا سرمایه گذاری بلندمدت توسط آن نداشته باشد. اما می داند که اگر این پول را به همین شکل رها کند، ارزش آن کاسته می شود و به همین دلیل به دنبال گزینه ای برای سرمایه گذاری است.
برخی دیگر ممکن است در پی کسب سود قابل توجه باشند. شاید کسی را دیده باشید که خانه یا ماشین خود را می فروشد به امید اینکه طی یک یا دو سال، آن را چند برابر کند. سفته بازان که قبلاً درباره آنها حرف زدیم، نمونه هایی از این گروه محسوب می شوند.
فرد دیگری ممکن است با هدف کاهش ریسک، به دنبال فرصتهای دیگر سرمایه گذاری باشد. ممکن است شما کارمند یک شرکت بزرگ و موفق با درآمد خوب باشید یا مالک کارخانه ای که سود قابل توجهی دارد. اما همیشه این نگرانی وجود دارد که اگر در رابطه با شرکت مشکلی پیش آمد یا اگر کسب و کار دچار رکود شد، چه راهکاری پیش روی من قرار خواهد داشت؟ به همین دلیل ممکن است مالک یک کارخانه بخشی از درآمد خود را به املاک تبدیل کند یا کارمند یک شرکت، با بخشی از حقوق خود وارد بورس شود و سهم شرکتهای مختلف را خریداری کند. همان ماجرای قدیمی که هر کسی ترجیح می دهد تمام تخم مرغ هایش در یک سبد نباشد.
کسی که در پی حفظ ارزش پول خویش است، سرمایه گذاری های مطمئن و کم سود را ترجیح می دهد. کسی که می خواهد پله های ترقی را سه تا یکی طی کند، احتمالاً به دنبال فرصت های سفته بازی می رود و کسی که به دنبال کاهش ریسک است، منطقی است که در پی سرمایه گذاری هایی باشد که بیشترین استقلال را از کسب و کار فعلی اش داشته باشد (فقط تصور کنید که یک نفر در صنعت خودرو کار کند و برای توزیع تخم مرغ هایش در سبدهای مختلف، سهام چند شرکت خودروساز را هم خریداری کند! اگر شرکت او دچار رکود و مشکل شود، احتمالاً ارزش سبد سهام او هم دیر یا زود، سقوط خواهد کرد).
جایگاه این سرمایه گذاری در کل سبد سرمایه گذاری من کجاست؟
چه حجمی از سرمایه من ، قرار است به یک سرمایه گذاری خاص اختصاص پیدا کند؟ آیا قرار است ۹۰٪ کل اندوخته ی زندگی خودم را صرف یک فعالیت اقتصادی یا سرمایه گذاری کنم؟ یا می خواهم با بیست درصد پس انداز ماهیانه ام، یک بازی سرگرم کننده اقتصادی (البته به امید سود مطلوب) داشته باشم؟
بدیهی است که هر چه سهم بیشتری از سبد خود را به یک سرمایه گذاری اختصاص می دهیم، منطقی است که ریسک کمتری را در مورد آن پذیرا باشیم (البته ریسک کم و ریسک زیاد، خود بر اساس ویژگی های شخصیتی افراد، میزان متفاوتی خواهد داشت).
آیا فضایی را که می خواهم در آن سرمایه گذاری کنم می شناسم؟
لازم نیست که همه ی ما متخصص یک حوزه باشیم تا بتوانیم در آن سرمایه گذاری کنیم. اما منطقی است که بکوشیم تا حد امکان در آن حوزه مطلع باشیم. یکی از بدترین شکل های سرمایه گذاری، زمانی است که ما به توصیه یک دوست یا همکار یا خویشاوند یا یک کارشناس خبره، به سرمایه گذاری در حوزه ای ترغیب می شویم که در آن حوزه هیچ تخصصی نداریم.
ما انسانها، در لحظات پرتنش، عموماً نمی توانیم منطقی باشیم و مغزمان به سمت تصمیم های احساسی می رود. فرض کنید گروهی واحدی برای مشاوره سرمایه گذاری در بورس دارد. تا زمانی که اوضاع خوب است، دوستی ما هم حفظ می شود. اگر شاخص ها کمی سقوط کنند، باز هم شما ما را تحمل خواهید کرد. اما فرض کنید که ببینید ظرف مدت سه ماه، سرمایه شما ۴۰٪ کاهش یافته است.
اینجا هر چه که «شاخص کل بورس الان ۵۰٪ کاهش یافته و هنوز سبد سرمایه گذاری شما در موقعیت مناسبی است و از لحاظ منطقی و با توجه به اخبار و اطلاعات در دسترس، بهتر است حداقل دو هفته صبر کنیم و سپس در مورد فروش سهام تصمیم بگیریم»، بعید است شما به این استدلال ها گوش دهید. به احتمال زیاد شما از همکاری با آن گروه سرمایه گذاری پشیمان شده و تصمیم به فروش خواهید گرفت!
به مین دلیل است که خوب است خودتان با مفاهیم اولیه آشنا باشید. شاخص ها را بشناسید. اوج و فرود آنها را ببینید و ارزیابی کنید. مفاهیم اولیه مانند EPS و DPS و تعدیل و گزارش مجموع و افزایش سرمایه ها و را بدانید تا هم زبان مشترکی شکل بگیرد و هم گفتگوهای شما از جنس «دریافت اطلاعات» باشد و نه «دیکته شدن تصمیم».
نمونه های دیگری هم از سرمایه گذاری در حوزه های ناشناخته وجود دارد که به شکست جدی منجر می شود. یکی از دوستان ما که سالها در یک کارخانه بزرگ صنعتی کار کرده بود تصمیم به سرمایه گذاری جدی و گسترده در یک شرکت نرم افزاری گرفت. او شنیده بود که سود در حوزه ی اپلیکیشن های موبایل خیلی خوب است و شرکت جوانی هم که در این زمینه کار می کرد، هیجان زده از پیشنهاد سرمایه گذاری بزرگ او استقبال کرد.
اما تفاوت های کوچک فرهنگی، آغازگر تنش ها شد. سرمایه گذار که دفتری هم برای خودش در ساختمان شرکت در نظر گرفته بود و هر روز به شرکت سر می زد، به شدت معتقد بود که باید ساعت حضور و غیاب کنار درب ورودی نصب شود و هر یک ربع تاخیر معادل یک ساعت مرخصی در نظر گرفته شود. او معتقد بود که سرمایه گذاری سنگینش، این حق را به او می دهد که مراقب سلامت شرکت باشد و نمی شد توجیه اش کرد که برنامه نویسان، گاهی تا نزدیک صبح کار می کنند و بعد هم می خواهند بخوابند و سر کار نیایند!
مثالهای فردی و سازمانی از سرمایه گذاری در حوزه های نامربوط کم نیست. احتمالاً شما مثال های بیشتری از این دست در ذهن دارید.
افق زمانی من در این سرمایه گذاری چقدر است؟
هر کسی از هر راه حل و هر پیشنهادی حرف زد، بلافاصله باید بپرسیم: در کدام افق زمانی؟ همین بحث را در درس چهارم تحلیل تکنیکال هم به شکل دیگری مطرح کردیم. آیا می خواهم هر ماه سودی به دست بیاورم؟ آیا حاضر هستم که تا یک سال دست به اصل پول و سود پولم نزنم؟ آیا امروز این سرمایه گذاری را انجام می دهم که ده سال دیگر، سرمایه ای برای خودم یا فرزندانم داشته باشم؟ قطعاً پاسخ به این سوال می تواند اولویت گزینه های سرمایه گذاری را به کلی تغییر دهد.
چقدر حاضر به پذیرش ریسک هستم؟
risk reward نخستین قانون کلی در بحث سرمایه و سرمایه گذاری این است که سود بیشتر با ریسک بیشتر همراه است. اگر قرار باشد سود یک سرمایه گذاری برای من کمتر از سود سپرده گذاری بلندمدت در بانک باشد، منطقی نیست هم ریسک سرمایه گذاری را بپذیرم و هم از بخشی از سود ساده و سهل الوصول صرف نظر کنم.
از سوی دیگر، اگر کسی معتقد است فرصتی وجود دارد که سود بسیار بالا دارد و ریسک خاصی ندارد، باید به پیشنهاد او به دیده ی تردید نگاه کنم. کمتر کسی چنین فرصتی را به دیگران پیشنهاد می دهد!
به عبارت دیگر، وقتی می پرسند که در این بازار چه میزان می توان سود کسب کرد، بلافاصله این سوال مطرح می شود که شما چقدر می خواهید ریسک کنید؟ این مسئله فقط به بحث مالی و سرمایه گذاری مطرح نیست. در همه ی حوزه های زندگی می توان مصداق هایش را دید.
اگر حاضر باشیم که ریسک اعدام و مرگ را بپذیریم، بهترین گزینه برای کسب درآمد، این است که همین امروز قاچاق مواد مخدر را آغاز کنیم!
وضعیت گذشته آن سرمایه گذاری چه چیزی را نشان می دهد؟
همیشه خوب است که نگاهی هم به گذشته آن حوزه داشته باشیم.
مروری به زندگی فعالان بازی ارز در کشور نشان می دهد که طی دهه های گذشته، بخشی از بیشترین سود اقتصادی برای این افراد حاصل شده است. اما فسادهای این حوزه را هم دیده ایم. سکته ها و باختن ها و پول های سوخته شده را هم دیده ایم. جرم ها و زندان ها را هم دیده ایم.
مرور به بازار مسکن، حقایق دیگری را برای ما آشکار می کند. این بازار با رونق و رکودهای دوره ای همراه بوده و احتمالاً به دلیل ساختار بازار، همواره همراه خواهد ماند. کسانی که نقدینگی خوبی در اختیار داشتند و توانسته اند رکود این بازارها را تحمل کنند، به بیشترین سود دست یافته اند. اما آنها که نقدینگی کافی نداشته اند و با پیش فروش و وام و شیوه های مختلف، تامین مالی انجام داده اند یا سود کمی برده اند یا ورشکست و متضرر شده اند.
وارن بافت می گوید: هر بازاری، همچنانکه آینده ای دارد، گذشته ای هم دارد و نگاه محدود و خوش بینانه به آینده، ممکن است فرصت ها را در چشم ما بزرگ و تهدید ها را کوچک کند.
چقدر راحت می توان از این بازی بیرون آمد؟
یکی از سوال های مهم در هر سرمایه گذاری، امکان خروج از آن است. مایکل پورتر، همیشه از واژه دیوارهای خروج برای این منظور استفاده می کند. برخی از سرمایه گذاری ها دیوارهای کوتاهی دارند و به سادگی می توان از آنها خارج شد (کسی که سکه می خرد). برخی از سرمایه گذاری ها دیوارهای بلندی دارند و به سادگی نمی توان از آنها خارج شد. شاید داستان ۳M را که در سلسله درس های کسب و کار گفتیم به خاطر داشته باشید که یکی از سرمایه گذاران، مجبور شد بیش از ده سال، در شرکت بماند و به رونق شرکت کمک کند تا اصل سرمایه اش قابل بازگشت باشد. مثال هایی از این دست در اطراف خودمان هم کم نیستند.
اگر وارد سرمایه گذاری در حوزه هایی می شویم که دیوارهای خروج آنها بلند است و پول ما به سرعت دوباره نقد نمی شود، باید دلایل و انگیزه های دیگری بیابیم که چنین تصمیمی را توجیه کند. این انگیزه ها ممکن است سود بیشتر، علاقه به یک حوزه ی اخلاقی و ارزشی یا هر انگیزه ی دیگری است که حتی شکست خوردن یا زندگی در حصار دیوارهای آن سرمایه گذاری را برای ما قابل تحمل کند.