سرمایهداری
اسلاوُی ژیژک ترجمه پرویز صداقت
میتوان تصور کرد بحرانی که سرمایهداریِ درندهخو و تنظیمناشده به بار آورد اذهانی را در مورد سرشت بنیادی اقتصاد جهانی تغییر داده است. میتوان اشتباه کرد. درست است، احساس ضدّ سرمایهداری در دنیای امروز غایب نیست، بهویژه وقتی وخیمترین افراطگریهای سیستم که اقتصاد جهانی همچنان صحنهی تاختوتازش است موجب بحران شده است. در هر حال، شاهد انبوه انتقادات از مصایب سرمایهداری هستیم: کتابها، تحقیقات روزنامهها و گزارشهای تلویزیونی بهوفور از شرکتهایی میگویند که بیرحمانه محیط زیست را آلوده میکنند، بانکداران فاسدی که همچنان پاداشهای هنگفت میگیرند در حالی که با پول مالیاتدهندگان بانکهایشان نجات یافته و کارگاههایی که در آن کودکان به اضافهکار مشغولاند.
با این حال، صرف نظر از این که این سوءاستفاده چهقدر دردناک است و چهقدر نشانهی شکستی بزرگتر، شکستی سیستمیتر است، محدودیتی در دامنهی حرکت این انتقادها وجود دارد. هدفْ همواره دموکراتیزه کردن سرمایهداری تحت عنوان مبارزه با افراطها و گسترش کنترل دموکراتیک بر اقتصاد از طریق فشار در جهت موشکافی رسانهها، تفحصهای مجلس، قوانین سختگیرانهتر و تحقیقات صادقانهی پلیس است. آنچه هیچگاه مورد تردید واقع نمیشود نظم بورژوایی است که سرمایهداری مدرن منوط به آن است. اینْ تابویی است که حتی رادیکالترین منتقدان از میان هواداران «تسخیر وال استریت» و «مجمع اجتماع جهانی» جرأت نزدیک شدن به آن را ندارند.
پس جای تعجب نیست که معلوم شد انتظارات خوش بینانه ی چپگرایانه که بحران جاری لحظهای خطیر خواهد شد ـ لحظهی برخاستن از خواب ـ به شکلی خطرناک کوتهبینانه است. سال 2011 واقعاً رویاپردازی خطرناکی از احیای سیاست رهاییبخش رادیکال در سرتاسر جهان بود. یک سال بعد، هر روز نشانهای تازهای سربرآورد از این که این بیداری چهقدر شکننده و چهقدر متناقض بود. هیجان بهار عربی در سازشها و بنیادگراییِ خطرناک غرقه شد، پاکسازی پارک زاکوتی چنان تعبیر شد که گویی عدو شود سبب خیر. در سرتاسر جهان همین داستان جریان دارد: به نظر میرسد نیروهای ارتجاعیِ سلطنتطلبْ مائویستهای نپالی را به عقب راندند؛ تجربهی «بولیواری» ونزوئلا هرچه بیشتر به پوپولیسمی تحت هدایت یک فرمانده واپس مینشیند؛ و حتی امیدوارکنندهترین نشانه، یعنی جنبش ضدّ ریاضتی یونان، بعد از شکست انتخاباتی حزب چپگرای سیریزا توانش را از دست داده است.
اکنون چنین پیداست که تأثیر سیاسی اولیهی بحران اقتصادی رشد چپ رادیکال نبود بلکه پوپولیسم نژادپرست، جنگهای بیشتر، فقر بیشتر در فقیرترین کشورهای جهان سوم و گسترش شکاف بین ثروتمندان و فقرا بود. از آنجا که همهی بحرانها خشنودی مردم را از میان برمیدارد و آنان را وامیدارد که بنیادهای حیاتشان را در معرض خطر ببینند، نخستین واکنش خودبهخودی انقلاب نیست، بلکه هراسی است که به بازگشت به نیازهای اولیه میانجامد: خوراک و سرپناه. مفروضات اصلی ایدئولوژی حاکم مورد تردید واقع نمیشود. حتی خشمگینانهتر بر آن تأکید میکنند.
واقعاً میتوانستیم پیشبینی کنیم شاهد رادیکالتر شدن سرمایهداری میشویم؟ پیتر اسلاتردایک Peter Sloterdijk، فیلسوف آلمانی، زمانی به من گفت که اگر قرار باشد 100 سال دیگر برای کسی از امروز که زنده است بنای یادبود ساخته شود، لی کوان یو Lee Kuan Yew، رهبر سنگاپور است که بیش از هر کس دیگر وصلت سرمایهداری و اقتدارگرایی را ترویج و اجرا کرد ـ نظمی که کوان یو با اشاره به «ارزشهای آسیایی» از آن حسن تعبیر میکرد. ویروسِ این سرمایهداری اقتدارگرا بهآهستگی اما قاطعانه در سرتاسر جهان گسترش مییابد، و از همه بیشتر در چین.
در برابر انفجار امروز سرمایهداری در چین، تحلیلگران اغلب میپرسند کِی دموکراسی سیاسی به عنوان مکمل سیاسیِ «طبیعی» سرمایهداری خود را تحمیل خواهد کرد. اما اگر دموکراتیزه شدنِ وعده شده هیچگاه از راه نرسد چی؟ اگر
سرمایهداری اقتدارگرایانهی چین ایستگاهی در مسیر دمکراتیزه شدن بیشتر نباشد، بلکه ایستگاه پایانی باشد که باقی جهان به سمت آن روانهاند چی؟
لئون تروتسکی زمانی تزار روسیه را «آمیزهای تبهکار از تازیانهی آسیایی و بازار اوراق بهادار اروپایی» خواند، اما این توصیف بیشتر در چین امروز کاربرد دارد. در تکرار چینی، شاید این آمیزه نشان دهد که باثبات تر از الگوی دموکراتیک سرمایهداری است که ما آن را طبیعی تلقی کردهایم.
پس قربانی اصلیِ بحران جاریْ سرمایهداری نیست که به نظر میرسد به شکل هرچه خطرناکتر و فراگیرتری پدیدار میشود، بلکه دموکراسی است ـ بگذریم از چپ که ناتوانیاش در ارائهی بدیلِ قابلاتکای جهانی در برابر سرمایهداری بار دیگر بر همگان عیان شد. این چپ بود که در عمل نشان داد چهقدر بیبرنامه و بیدستوپا است. کموبیش گویی بحرانْ صحنهی نمایشی بود که نشان داد تنها راهحلْ در برابر شکست سرمایهداری، سرمایهداریِ بیشتر است.