باورهای نادرست اقتصادی - کسبوکارها محیط زیستی
کسبوکارها محیط زیستی را که همه ما باید از آن لذت ببریم صرفا به خاطر منافع ثروتمندان، آلوده میسازند اغلب مردم محیط زیست را آلوده میکنند.
برخی با فاضلاب و برخی دیگر با دود ناشی از آتش یا سوخت موتورهای بنزینی و دیزلی این کار را میکنند. هر کسبوکاری که انرژی مصرف میکند باعث آلودگی میشود و صنایع کارخانهای معمولا بیشتر از فعالیتهای خدماتی باعث آلودگی میشوند. به خاطر همین موضوع، صنایع قدیمیتر بیشتر از صنایع امروزی با فنآوری پیشرفته آلودگی دارند. چنین وضعیتی به نفع ثروتمندان نیست، بلکه به خاطر تولید ارزانتر محصولات است که حاضر میشویم میزان معینی از آلودگی را تحمل کنیم.
محصولات را میتوان کاملا پاک تولید کرد؛ اما این کار باعث میشود کالاها بسیارگرانتر شود؛ اگر هزینههای پاک بودن را به تولید اضافه کنیم. ثروتمندان در این ارتباط لطمه اندکی خواهند خورد و فقرا به مراتب متحمل آسیب بیشتری میشوند. جامعه باید هزینه محیط زیستی را که اصلا آلوده نمیشود، در برابر هزینه تولید کالاهای ضروری بسنجد.
حتی طبیعت هم آلودهساز است؛ مانند آتشسوزی جنگلها یا آلودگی طبیعی هوا و آب. با توجه به ظرفیت باززایندگی طبیعت، این آلودگیها را تا حد معینی میتوان قابلتحمل دانست. هر چه جامعه در نتیجه وجود شرکتهایی که ثروت خلق میکنند ثروتمندتر میشود، بیشتر قادر میشود تا محیط زیست پاکتر را که کالای لوکس است، ارائه دهد و قادر به پافشاری بر روشهای پاکتر تولید میشود. یک دلیل اینکه چرا کشورهای کمتر توسعه یافته، سهم بیشتری از تولیدات کارخانهای را به عهده میگیرند، نشاندهنده سنگینی مزایای رونق اقتصادی و رفاه بر هزینههای آلودگی است.
طبیعت پاک چیزی نیست که ثروتمندان پول آن را بپردازند؛ محیط زیست تمیز، هزینه فرآیندهای صنعتی را بالا میبرد و بر دوش هر کسی میافتد که قیمتهای بالاتر باید بابت آن کالاها پرداخت کند. هر چه کشورها، ثروتمندتر میشوند توان بیشتری برای پرداخت قیمت بالاتر و تولید پاکیزهتر پیدا میکنند. گر چه برخی پافشاری میکنند که بهتر است برای داشتن محیط زیستی پاکیزه از رشد اقتصادی بکاهیم؛ اما فقط با ثروتمندتر شدن کشور است که مردم بیشتری قادر خواهند شد تا استطاعت مالی برای محیط زیست پاکتر داشته باشند.
منابع کمیاب باید بر اساس نیاز اختصاص یابند به جای آنکه نصیب بالاترین پیشنهاد قیمتی شوند
اگر منابع کمیاب بر اساس نیاز تخصیص داده شوند، منابع همچنان کمیاب باقی میمانند. وقتی تخصیص کالاهایی که موجودی اندکی دارند بر اساس معیاری غیر از قیمت باشد هیچ کاری برای تخفیف و کاستن از کمیابی صورت نگرفته است. وقتی تخصیص بر اساس قیمت باشد از شدت و وخامت کمیابی منابع خواهد کاست.
در حالت نظام بازار، کالایی که موجودی بسیار محدودی دارد، قیمت بالاتری پیدا میکند. این یعنی تولیدکنندهها و فروشندگان سود خوبی میبرند و سایرین را جذب و تشویق میکند تا به این کار روی آورند. قیمتهای بالا، منابع و امکانات جدید را به سمت بازار کالای گران شده میآورد و همان طور که از کمیابی آن کاسته میشود قیمتها به تدریج پایین میآیند. وقتی تخصیص بر اساس نیاز باشد، دیگر قیمتهای بالا و سود زیاد وجود ندارد تا منابع جدید را جذب کند؛ به طوری که کمبودها ادامه مییابد. به عنوان مثال یک رایانه یا DVD را در نظر بگیرید. در ابتدا این کالاها برای افراد بسیار ثروتمند تولید شدند، اما وجود سودهای بالا باعث جذب رقبا شد و با افزایش تولید، امکان دسترسی اقشار ضعیفتر به آنها فراهم شد.
مثالی روشنگرانهتر از دو دهکده را در نظر بگیرید که گرفتار قحطی هستند. دهکده بالادستی مواد غذایی کمیاب را بر اساس نیاز به ساکنان خود اختصاص میدهد و همگی با هم گرسنگی میکشند. دهکده پایین دستی اجازه میدهد قیمت مواد غذایی بالا رود. قیمتهای بالاتر باعث تولید و جذب مواد غذایی از اطراف و اکناف میشود. مردم برای تهیه مواد غذایی مجبور به فروش مال و اموال خود میشوند و زیر قرض میروند و بسیاری از بازرگانان ثروتمند میشوند؛ اما دهکده پایین دستی قادر به ادامه حیات میشود.
به مردم فقیر میتوان کمک کرد؛ اما نه با سهمیه بندی بلکه با منابع را در اختیار آنها قراردادن تا مایحتاج ضروری خود را خریداری کنند. نهایتا آنها از زندگی در جامعهای که ثروت خلق میکند و عرضه را میتوان با تقاضا هماهنگ کرد بهره بیشتری میبرند و در چنین نظامی، بازار به شرایط دائما متغیر واکنش نشان میدهد. چنین جامعهای استانداردهای زندگی را بهبود داده و منابع خویش را سریعتر هدایت و سازماندهی خواهد کرد، نسبت به هر جامعهای که سعی میکند منابع را طبق نیازهای تصوری و خیالی تخصیص دهد و مانع کارکرد نظام قیمتها در ارسال علایم و تحریک به واکنش افراد میگردد.
اگر مردم سیاستهای اتحادیه کارگری، دانشآموزی و شورای محلی را دوست ندارند، آنها بابت بیتفاوت بودن فقط باید خود را سرزنش کنند. آنها باید فعالتر عمل کرده و اوضاع را تغییر دهند.
چرا مردم باید اینکار را کنند؟ چرا مردم باید به خاطر پیگیری علایق و خواستههای قانونی خود مجازات شوند؟ چرا باید سیستمی بر آنها تحمیل شود که حقوق آنها را از آنان میگیرد؛ مگر آنکه در سازمانهایی فعال شوند که علاقهای به آنها ندارند؟
اغلب مردمی که حائز شرایط شرکت در اتحادیههای تجاری یا دانشآموزی و بیشتر انجمنهای محلی هستند، شاید وقت آزاد برای شرکت در آنها را دارند. مشغولیتها و علایق بیشماری وجود دارد تا ذهن فعال یا بدن پرانرژی درگیر آن شود؛ برای مثال، دانشآموزان اغلب به ورزش، سرگرمی، فعالیتهای اجتماعی و حتی بعضا به مطالعه علاقه نشان میدهند. این قبیل امور مشغلههای معمولی است. آنهایی که احساس میکنند وادار به شرکت در فعالیتهای تمام وقت سیاسی شدهاند آدمهای غیرمعمولی هستند. بقیه گروه را نباید به خاطر معمولی بودنشان نکوهش و مجازات کرد و نباید به نام آنها کاری انجام داد که مخالف انجام دادنش هستند. همین قضیه در مورد اعضای اتحادیههای کارگری یا منتخبان دولتهای محلی نیز متصور است. آنها نباید ملزم به درگیر شدن در مشغلههای نامطلوب و وقتگیری شوند که مورد حمایت ایشان نیست. این بیتفاوتی نیست که آنان را از این نوع فعالیتها دور نگه میدارد. این طبیعی است و آنها به خاطر آن نه باید نکوهش شوند و نه مورد آزار و اذیت قرار گیرند. آنانی که سعی کردهاند در «درون سیستم» فعالیتی انجام دهند میدانند که این کار چقدر کسلکننده، زمانبر و فساد برانگیز میتواند باشد، با وجود تندروهای سیاسی که متکی بر نشستهای دیرهنگام شبانه و نقطه نظرات پیچیده و سنگینی که مردم عادی را فراری میدهد، باید آزادی انجمنها وجود داشته باشد نه عضوگیری اجباری برای سازمانهایی که مدعی نمایندگی قدرتها را دارند و نه مجبور ساختن مردم به شرکت در اتحادیههای کارگری یا دانشآموزی. آنهایی که دوست دارند به این مجامع بپیوندند آزادند و میتوانند چنین کنند؛ اما دیگرانی که نمیخواهند نباید از حقوق خود محروم شوند، آن هم به خاطر صرف عدم شرکت. آنهایی که شرکت نکردهاند نباید به عنوان افراد «بیتفاوت» مورد سرزنش قرار گیرند، بلکه تصمیم آزادانه آنها مورد احترام است.
نویسنده: ماسن پیری
مترجم: جعفرخیرخواهان