ابنخلدون، پدر از یادرفته علم اقتصاد؟
مروری بر میراث اقتصادی بر جای مانده از متفکر قرن چهاردهم میلادی
ولیالدین ابو زیاد عبدالرحمان ابن محمد ابن خلدون، ملقب به ابنخلدون، در سواحل شمال دریای مدیترانه یا همان تونس امروزی متولد شد. او در طول زندگیاش نظریه پیچیده قیمت و ارزش، یک نظریه تولید و تحلیلی مدرن از نقش دولت ارائه کرد.
علاوه بر این تئوریها، وی پیش از مالتوس نظریهای درباره جمعیت مطرح کرده است. البته این در حالی است که در درجه اول به عنوان مورخ و جامعهشناس، به دنبال توضیح جهان پیرامونش به زبانی واضح و روشن بود و به دنبال این منظور، مفاهیم اقتصادی را نیز بیان کرد، در حالی که هدف اصلی او از نوشتن، پرداختن به اقتصاد نبود. آرتور لافر از او به عنوان اولین کاشف منحنی لافر یاد میکند. رونالد ریگان در حمایت از سیاست اقتصاد سمت عرضه در کنفرانس مطبوعاتی از ابنخلدون نقل قول کرده است. آرنولد توین بی، مورخ اقتصادی، از کتاب او به نام «مقدمه» اینگونه صحبت میکند: «بدون شک بزرگترین اثر از نوع خود، در هر زمان و هر مکان که توسط یک ذهن میتوانسته نوشته شود.» هدف این مقاله توصیف، ارزیابی و نقد نوشتههای اقتصادی ابنخلدون و مقایسه آنها با اقتصاددانان همعصر و بعد از اوست.
نظریه قیمت
ابنخلدون تحلیلی توسعهیافته از تئوری قیمت ارائه داده است. او تعامل عرضه و تقاضا و مقدار تولیدشده با قیمت کالاها را تحلیل کرده است. البته که او فرزند زمان خود بوده است و بهترین نوع تولید را کشاورزی میدانست؛ هرچند که نوشتههای او به درک مدرن از عملکرد بازار پایبند نبوده است. او کالاها را به دو دسته تقسیمبندی کرد: کالاهای ضروری و تجملی. کالاهای ضروری در عرضه فراوان هستند، چرا که هیچ فردی غذا یا دیگر مایحتاج ضروری خود را برای مدتی طولانی نادیده نمیگیرد و از آنجا که عرضه زیاد میشود قیمت کاهش پیدا میکند. کالاهای تجملی که توسط عموم تقاضا نمیشوند، به طور گسترده نیز تولید نمیشوند. بنابراین برای این نوع کالاها کمبود وجود دارد.
بنابراین قیمت به طور مستقیم با توجه به مورد استفاده کالاها تعیین میشود. اما این تنها عامل تاثیرگذار در تعیین قیمت نیست. به طور مثال غلات و سایر مواد غذایی ارزان هستند. نه فقط به این دلیل که ضروری هستند بلکه به علت تولید فراوان. هرچند این گفته به موجزی پارادوکس «آب و الماس» که ابتدا توسط جان لاو و سپس آدام اسمیت مطرح شد، نیست، اما مانند آن تعامل عرضه و تقاضا را بیان میکند.
تولید
در تئوری تولید ابنخلدون، سازماندهی اجتماعی از ضروریات است. افراد باید با یکدیگر کار کنند تا محصول سازمانیافتهای را تولید کنند؛ حتی برای تولید محصولات کشاورزی. یک نفر نمیتواند غذای کافی برای یک روزش را خودش تولید کند، علاوه بر این کشاورزی نمیتواند بدون ابزاری که توسط آهنگران ساخته میشود، انجام گیرد. انسان نمیتواند به تنهایی زنده بماند، بلکه به کمک دیگران احتیاج دارد. با همکاری نیازهای تعداد بیشتری از افراد برآورده میشود. ابنخلدون در نوشتههایش این طور میگوید: «این همکاری بیش از یک ضرورت است. با تقسیم وظایف فردی و مشاغل در اقتصاد، کار میتواند اثربخشتر انجام گیرد. تخصص یک ضرورت است چرا که ذهن قابلیت یادگیری بیش از یک صنعت یا هنر را به طور کامل ندارد. تقسیم کار با توجه به مهارت، تاثیر عمدهای در تولید دارد. کارگران با در کنار هم کار کردن قادر به تولید مازاد بر معاش خود خواهند بود؛ و از این مازاد تولید میتوانند برای داد و ستد کالاهای تجملی استفاده کنند.»
در نهایت با توجه به تئوری تولید، استدلال کرد که تقاضا، عرضه خود را ایجاد میکند. افزایش تقاضا سبب افزایش تولید و کیفیت کالای تولیدشده میشود و مردم شهر با مشاهده رفتار یکدیگر برای به دست آوردن آن کالا مشتاق میشوند.
نقش دولت
در نظر ابنخلدون وجود دولت برای تضمین حقوق مالکیت همه افراد غیرقابل اجتناب است. وجود دولت شرایط را برای مردم فراهم میکند تا بتوانند جریانات بازار را بدون ترس دنبال کنند. او حمایت از سرمایهداران از طریق ارتباطات شخصی یا به طرق دیگر را امری ضروری میدانست تا فضای کسب و کار برای آنها مهیا شود.
حمله به مالکیت مردم، انگیزه کسب مال را در آنها میکشد. وقتی حمله به مالکیت افراد گسترده و عمومی شود، متقابلاً امرار معاش و کسب و کار نیز تحت تاثیر قرار میگیرد و با مشکل مواجه خواهد شد.
واضح است که تضمین حقوق مالکیت برای عملکرد صحیح دولت ضروری است. علاوه بر این با توجه به تحلیلهای ابنخلدون درباره هزینههای دولت میتوان گفت او یک «ماقبل کینزی» است. او استدلال میکند که حاکم باید همیشه مراقب هزینههای عمومی باشد، چرا که مسائل بیشمار دیگری به ساختار هزینهها بستگی دارد. این نظریه یادآور نظریه «تقاضای کل و هزینه فزاینده دولت» کینز است. دولت قدرت لازم برای تحریک اقتصاد یا فرونشاندن التهاب بازار از طریق سیاستهای مالی را دارد و در تعادل نگه داشتن اقتصاد هم برای مردم و هم برای حاکمان بسیار ضروری و مفید است.
کاهش هزینههای عمومی، کاهش تقاضا برای کالاها و صنایع دستی را به دنبال خواهد داشت و همین موجب کاهش درآمدهای حاصل از زمین خواهد شد. بنابراین ممکن است در صورت عدم حمایت از زمینداران آنها زمینهای خود را از دست بدهند.
مالیات
در «مقدمه» همچنین تجزیه و تحلیل پیچیدهای از اثر مالیات بر اقتصاد بیان شده است. برای بیان بهتر، ابنخلدون با یک رویکرد جامعهشناختی به توضیح دلایل مالیات متفاوت در سطوح مختلف جامعه پرداخته است. برای دولتی که از فرهنگ عشایری بدوی پدیدار شده است، مشخصاً گرفتن مالیات سنگین، مخالف قوانین مذهبی و آیینهای مرسوم است. اما با توسعه تمدن، تقاضا برای صنایع دستی افزایش مییابد و رهبران جامعه بار مالیاتی را افزایش خواهند داد. در نهایت ابنخلدون استدلال میکند، دولت با وجود مالیات، خود را از ورطه سقوط نجات میدهد.
جمعیت
تولید توسط مردم انجام میگیرد. همانطور که در قسمت تقسیم کار و تخصص بحث شد، یک شهر پرجمعیت میتواند مازاد بیشتری از یک شهر کمجمعیت تولید کند. با افزایش جمعیت، علاوه بر تامین کالاهای ضروری، کالاهای تجملی نیز تولید خواهند شد. از جمعیت به عنوان سوخت موتور تولید تعبیر شده است.
با این حال یک محدودیت فیزیکی در اندازه شهرها وجود دارد و از آن نقطه محدود به بعد، مشکلات شروع به افزایش میکند. از جمله این مشکلات، روش زندگی در شهرهاست که رو به سکون و بیحرکتی شهرنشینان میرود و شرایط برای هجوم بیماری و عفونت به شهر مهیا میشود. علاوه بر این رشد جمعیت، تقاضا برای غذا و محصولات کشاورزی را افزایش میدهد؛ در حالی که همزمان کاهش عرضه و نیروی کار در روستا اتفاق میافتد.
ابنخلدون بر خلاف بسیاری از همعصرانش تمرکز چندانی روی مباحث اسلامی نکرد و بهرغم اعتقاد شخصیاش به اسلام، جز برخی اشارات وی، کارهایش را میتوان در زمره سکولارها دستهبندی کرد. نتیجه کارها و نظریات او قابل رقابت با کسانی است که امروز پدرهای علم اقتصاد نامیده میشوند. بدون شک ابنخلدون را میتوان از بزرگترین اقتصاددانان ماقبل اسمیت دانست.