مارکس: پول و تضادهای سرمایه داری
ماتیو دفلم ترجمه شایسته مدنی
مارکس در سه اثر آخرش، توجه خاصی به کارکردهای پول در جامعه داشته است. در اولین اثرش به نام "دست نوشته های فلسفی اقتصادی 1844"، مارکس بخشی به نام "قدرت پول در جامعه بورژوا" ارائه کرده است. به نظر او پول بازنمای روابط انتزاعی در مالکیت خصوصی است که از روابط تبادل انسانی تفکیک شده است. پول در راس ازخودبیگانگی انسان است: "به واسطه پول است که می توانم چیزی بخرم، من مالک پول هستم". پول غایت سودمندی است، به محض اینکه مالک آن می شویم قدرت خرید کالا پیدا می کنیم، ولی پول قدرتهای واقعی انسان و طبیعت را به انتزاعات بیگانه شیئی شده در تبادل روابط تبدیل می کند.
رویکرد انسان گرایانه به از خودبیگانگی بیشتر در کار "گروندیسه" مارکس استادانه بیان شده است، در آنجا تحلیل اقتصادی تضادهای درونی سرمایه داری بیان شده است. پول در ارتباط با روابط کار- سرمایه در نظر گرفته شده و تمرکز بیشتر بر دستمزد و رشد سرمایه است تا اینکه بر پول باشد. انباشت معناهای تولید و تبدیل پول به سرمایه باعث شده پول تبدیل به نیروی مستقلی شود که بر روش تولید مسلط است. مارکس تاکید می کند که پول به طور فزاینده ای از روابط اجتماعی تفکیک می شود، در حالیکه پول خود باعث رشد آن روابط بوده است. این عاملی است که مارکس به ویژه در روابط کار- دستمزد تعریف می کند: "به نظر می رسد که سرمایه دار کار کارگران را با پول می خرد". بنابراین پول انعکاس دهنده و شی واره کننده روابط اجتماعی است و این روابط مستقل و بیرون از افرادی هستند که درگیر کار می شوند.
تفکرات مارکس در مورد اقتصاد و سرمایه داری به طور کامل در اثر ماندگارش به نام "سرمایه" بیان شده است. در کارهای اخیر مارکس، هنوز بیان هگلی وجود دارد، مارکس تحلیل اقتصادی جزئی ارائه داده و می گوید که ارزش پول توسط نیروهای تولید و نه توسط شرایط عرضه و تقاضای بازار تعیین شده است. به خصوص در فصلی از کتاب به نام "محصولات و پول"، مارکس به ذکر این نکته می پردازد که برای محصول شدن، یک کالا باید قابل انتقال به شخص بوده و پول است که فاصله این انتقال را ممکن می کند. فصل بعدی کتاب بحث در مورد اهمیت انتقال پول به سرمایه از میان انتقال پول به صورت محصول و برگشت آن به صورت پول است. تغییر از پول به سرمایه در خود پول رخ نمی دهد. در عوض برای اینکه پول به سرمایه تبدیل شود، محصول خاصی باید وجود داشته باشد که در آن مصرف تجسم کار و خالق ارزش است و این می تواند تنها قدرت – کار باشد. این نظریه ارزش کار بر پایه نقد مارکس از بت واره شدن کالا ست و مانند یک باور غیرقابل تردید است که در آن کالاها مانند ارث دارای ارزش هستند.
مارکس می نویسد: "برای یافتن یک تمثیل، باید در نهانی ترین پهنه های جهان دینی منابع خود را بجوئیم. از آن جهان است، تولیدات هوش انسان به صورت اشیائی مستقل، در زندگی ظاهر شده و در روابطی با یکدیگر و نژاد انسانی وارد می شوند. بنابراین چنین جهانی، دنیای با محصولاتی ساخته دستهای انسان است. و این همان چیزی است که من بت وارگی می نامم که خود را به تولیدات کار متصل می کند و به محض اینکه به عنوان محصولات تولید می شوند، از تولید محصولات نیز غیرقابل تفکیک می شوند."
این بت وارگی، آشکارا، از ماتریالیسم تاریخی مارکس پرده برداشت که یک محصول فقط ارزش تبادلی دارد، زیرا بر پایه روابط خاص کار انسانی و تولید ایستاده است.
متناسب با نظریه ارزش مارکس، پول با کار و مفهوم ارزش که برپایه کار و تولیدات آن است پیوند خورده است. برای مارکس، خود پول یک محصول است، محصولی که به شکل انتزاعی بازنمای ارزش دیگر محصولات می باشد. در یک مقیاس جهانی برای ارزش (که کار هم شامل آن است)، پول نماد روش تولید سرمایه دار و روابط اجتماعی سلب مالکیت آن است. برپایه نظریه کار- ارزش است که مارکس نظریه های قدرت- کار و خلق ارزش اضافی و سلب مالکیت کارگر را بنا کرد. نقش محدود ولی خاص که مارکس به پول نسبت می دهد در سلب مالکیت تضادهای سرمایه داری واضح است: تقسیم کار، انباشت سرمایه و تضاد بین بورژوازی و پرولتاریا، و به طور ذاتی روش متناقض تولید سرمایه داری عوامل مرکزی هستند که جامعه صنعتی شده بیان می کند. مطالعه پول برای مارکس تنها مربوط به بخش سرمایه داری است و بیشتر تحلیل به آن برمیگردد.
زیمل و مارکس
یادآوری می کنیم که زیمل در مورد مطالعه اش درباره پول می خواهد ماتریالیسم تاریخی را با نگاهی به روندهای اقتصادی تعدیل کرده و در ضمن مدلی تبیینی که تاثیر زندگی اقتصادی را بر فرهنگ نشان می دهد، حفظ کند. ارتباط زیمل با مارکس در مورد مطالعه پول دارای شباهتها و تفاوتهایی در رویکرد است. از یک طرف برخی از موضوعات کار مارکس دوباره در اشکال دیگر در مطالعه زیمل ظاهر شده است. اول اینکه زمینه ای انقلابی از پول از معاملات ساده پایاپای تا معاملات پیچیده تر و حضور پول به صورت کامل به شکل اسکناس وجود دارد. با اینکه زیمل در دوران حیاتش کار گروندیسه مارکس را ندیده بود، سهوا برخی از موضوعات کلاسیک مارکسیست را مانند چیزوارگی و از خودبیگانگی بازسازی کرده است. پول از نظر زیمل و مارکس خالص ترین شکل شی وارگی دیده شده و به لحاظ فنی، پول عالی ترین واسطه تبادل اقتصادی دنیای مدرن است که همه کیفیت ها را به کمیت تبدیل می کند، افراد را از هستی حقیقی شان بیگانه می کند و شخصیت آنان را به صورت اشکال مالکیت تکه تکه می نماید.
از طرف دیگر، رویکرد زیمل در کتاب "فلسفه پول" در ارجاعات مختلف با تفکر مارکس مغایر است. اصلی ترین تفاوت در رویکرد آنها این است که مارکس روش سرمایه داری را در تولید، مسئول تضادهای دنیای مدرن و صنعتی شدن جامعه می داند در حالیکه برای زیمل اقتصاد پولی باعث غیر شخصی شدن روابط اجتماعی ست. نظریه مارکس با فضای سرمایه داری در تولید و ارتباط آن با پول، کار و سرمایه مرتبط است، در حالیکه زیمل بر توزیع و گردش کالاها متمرکز می شود که در دست ساخت فضای خالق ارزش در تبادل است. کتاب "فلسفه پول" زیمل نقدی اساسی به اقتصاد سیاسی مارکس است، زیرا زیمل در پی گذری عمیق تر از ماتریالیسم تاریخی بوده تا به معناهای متافیزیک و روان شناختی از جلوه های تاریخی متجسم در مورد اشکال اقتصادی برسد. در حالیکه در کار مارکس، پول کارکردهای متفاوتی دارد (سنجش ارزش، واسطه تبادل و معنای انباشت ثروت)، همیشه در مرکز بوده و پول "متضمن کار انتزاعی ست و ارزش پول توسط شرایط تولید تعیین می شود." زیمل با این پول اقتصادی شده بسیار مخالف بوده و پول را در پهنای قلمرو تجربه انسانی قرار می دهد. به نظر زیمل، ارتباط دادن پول تنها به پایه های مادی آن بی ربط بوده و پول بازنمای پدیده اجتماعی به شکل تعاملی انسانی ست. تبادل برای او شکل قاطعی از زیست اجتماعی ست که در آن اقتصاد تنها یکی از اشکال تبادل است. در حالیکه نظریه ارزش مارکس بر پایه روابط تولیدی با موضوع انسان و طبیعت از طریق کار است، زیمل نظریه ای نسبی از ارزش را مطرح می کند و فرض را بر این قرار می دهد که ارزش چیزها براساس قضاوت ذهنی در ارزش گذاری است. بنابراین کالاهایی که بنا بر محدودیت به سختی بدست می آیند برای افراد با ارزش ترند.
تفاوتهای جامعه شناختی فلسفی صوری زیمل که در جستجوی انسانیت جهانی ست و تحلیل تاریخی- اقتصادی متجسم مارکس که در قوانین کلی سرمایه داری قرار دارد، نظریه های ارزش آنها را نمایان می کند. تا آنجا که به بخشهای مسئله ساز پول مربوط می شود (شی وارگی، پاره پارگی) تحیل مارکس خوش بینانه تر است، تحلیل زیمل به جای تاکید بر نقش پول در دنیای خودش، از طبیعت زندگی انسان مشتق شده که نمی تواند منحل شود. همانطور که پول به عنوان یک نماد خالص رشد می کند، از نظر زیمل آزادی در روابط مالکیت پول بوجود آمده و باعث تعهد در تعاملات اجتماعی می شود. برای مارکس این افزایش ظرفیت آزادی و فردگرایی کمتر مسئله ساز است: آزادی برخی می تواند فقط توسط عدم آزادی بسیاری دیگر توجیه شود. با پررنگ کردن این تناقضات رویکردی، نارضایتی زیمل با ایدئولوژی سوسیالیست می تواند قابل تشخیص باشد. برای زیمل سوسیالیسم نمی تواند تمایزات همه افراد را ریشه کن کند بدون اینکه آزادی آنها را از بین ببرد.
منبع:
Deflem, Mathieu,2003, the sociology of the sociology of money, journal of classical sociology
نگاهی به کتاب "فلسفه پول" اثر جورج زیمل
http://www.anthropology.ir/node/12709