نقشآفرینی مدیران امور مالی(CFOS) در فرآیندهای تصمیمگیری راهبردی
مدیریت دو وظیفه کلیدی بر عهده دارد: انجام کارِ درست و صحیح و اطمینان از درست انجام شدن کارهای درست. تا قبل از بحران مالی سال 2008 برای مدیران امور مالی(CFO) تنها در وظیفه دوم (یعنی اطمینان از درست انجام شدن کارها) قائل به نقش و مسئولیت بودند و در این راستا مدیران امور مالی در درون شرکتها دو نقش اصلی را عهده دار بودند: رئیس حسابداری و مسئول کنترل. اما پس از بحران مالی سال 2008، نقش جدیدی به مسئولیتهای مدیران امور مالی اضافه شد و آن همانا نقشآفرینی بیشتر در فرایندهای تصمیمگیری راهبردی در درون شرکت یا به عبارتی نقش آفرینی فعالانه در زمینه انتخاب کارهایِ درست و صحیح است. در واقع مدیران امور مالی در دنیای کسب وکار جدید باید علاوه بر انجام مسئولیتهای سنتی و متعارف مدیر مالی بودن که تا پیش از این نیز انجام میدادند؛ یک نقش جدید را نیز ایفا نمایند و آن نقش آفرینی بیشتر در فرایندهای تصمیم گیری استراتژیک و فشار به اعضای تیم تصمیمگیری استراتژیک به منظور ترجمان چشم اندازهای مبهم و نامعلوم و تبدیل آنها به اهداف مشخص و عینی قابل فهم است؛ به نحوی که روشن شود آیا این تصمیم راهبردی میتواند منجر به خلق ارزش برای بنگاه گردد یا خیر. به عبارت دیگر مدیران امور مالی مقدار مناسبی از عملگرایی را به فرایندهای تصمیم گیری راهبردی تزریق مینمایند.
برای مدتها نقش مدیر امور مالی(CFO) یک شرکت تنها منحصر به انجام فعالیتها و وظایف سنتی مالی و حسابداری مانند گزارشگری مالی، حسابرسی و افشا، برنامه ریزی مالی، خزانه داری و تعیین ساختار سرمایه و ... بود. اما به دنبال بحران مالی سال 2008، آهنگ تغییرات تکنولوژیک و انتقال فعالیتهای اقتصاد جهانی از اقتصادهای توسعه یافته به اقتصادهای نوظهور، نقشهای جدیدی به مسئولیتهای مدیران امور مالی اضافه شد که برای نمونه میتوان به نقش آفرینی فعال مدیران امور مالی در مدیریت سبد کسب وکارهای بنگاه، شناسایی فرصتهای نوظهور سرمایهگذاری، تخصیص سرمایه به هر یک از کسب وکارها و تعیین جهتگیریهای راهبردی آنها اشاره نمود. در این نوشتار نگاهی خواهیم داشت به بررسیهای صورت گرفته توسط دو شرکت مشاوره معروف دنیا در خصوص این پدیده جدید: شرکت مشاوره مدیریت مک کینزی (یکی از سه شرکت بزرگ خدمات مشاوره دنیا) و شرکت دیلویت (یکی از 4 شرکت بزرگ ارائه خدمات حرفه ای مالی در دنیا).
1. بررسیهای صورت گرفته توسط مک کینزی
شرکت مک کینزی در سال 2009 برای ارزیابی روند نوظهور نقشهای جدید مدیران امور مالی، یک پیمایش از 591 مدیر ارشد در آمریکا صورت داد که نتایج این پیمایش نشان میدهد 43 درصد از مدیران معتقدند مدیران مالی در شرکتهای آنها نقشی فعالانه در فرآیندهای تصمیمگیری راهبردی، شناسایی فرصتها، تعیین و تغییر استراتژیها ایفا مینمایند و تنها 15 درصد معتقد بودند که مدیران مالی کماکان وظایف سنتی حسابداری و مالی را ایفا مینمایند.
در بررسی دیگری که توسط شرکت مک کینزی در سال 2013 از 100 شرکت برتر دنیا از نظر میزان سرمایه صورت گرفته است، این نتیجه به دست آمد که میتوان بر مبنای نقشها و وظایف مختلف انجام شده توسط مدیران امور مالی، آنها را در 4 نوع کلی دسته بندی نمود:
1. مدیر مالی به عنوان یک متخصص مالی
2. مدیر مالی به عنوان یک همه چیزدان
3. مدیر مالی به عنوان رهبر عملکردی
4. مدیر مالی به عنوان قهرمان رشد
در واقع نتایج این بررسی نشان میدهد که یک پروفایل واحد از مشخصات مدیر امور مالی وجود ندارد که قادر باشد همه انواع نیازهای مختلف شرکتها را پاسخگو باشد و بسته به استراتژی شرکت، مشخصات و ترکیب دیگر اعضای تیم ارشد مدیریت شرکت و قابلیتهای مالی موجود، مدیر امور مالی پروفایل متفاوتی را انتخاب مینماید.
مدیران مالی نوع اول معمولاً از داخل سازمان برای این پست استخدام شدهاند و دارای کوله باری از تجربه در وظایف و پستهای مختلف واحد مالی در سازمان (کنترل کننده، خزانه دار، حسابرس، تحلیلگر و برنامه ریز مالی یا مسئول مالی یک واحد کسب وکاری) هستند. آنها دارای دانش تخصصی و پیچیدهای از مسائل مالی و حسابداری سازمان مانند قوانین و مقررات مالی، حسابداری بین المللی، ساختار سرمایه و ... هستند و اغلب یا دارای مدرک بالایی در حسابداری هستند و یا تجربه کاری خوبی در شرکتهای حسابرسی دارند.
این نوع مدیر مالی برای شرکتهای غیر متمرکزِ دارای کسب وکارهای مستقل و یا شرکتهای نوپایی که تازه در حال تخصصی نمودن واحد مالی خود هستند، بیشترین مناسبت را دارد. دانش تخصصی مالی این نوع مدیر مالی در مورد طیف وسیعی از فعالیتهای مالی، عاملی کلیدی برای استانداردسازی فرایندها و رعایت اثربخش اصول پذیرفته شده حسابداری میباشد. این نوع مدیر مالی همچنین برای شرکتهایی که در تیم ارشد مدیریت فاقد قابلیتهای مناسبی در زمینه رهبری مالی هستند نیز میتواند اثربخشی خوبی داشته باشد یا حتی برای شرکتهایی که بخش مالی ضعیف و یا ناکارآمدی دارند.
مدیران مالی نوع دوم یا «همه چیزدان» بیشتر در شرکتهایی که در صنایع با سرمایهبری بالا (مانند مواد اولیه، نفت و گاز، ارتباطات از راه دور و ...) فعالیت میکنند و همچنین تمرکز زیادی بر قابلیتهای عملیاتی صورت میدهند؛ مشاهده میشوند. در واقع چنین شرکتهایی به دنبال مدیران مالیای هستند که دارای دانش و تجربه بسیار در طیف وسیعی از فعالیتها علاوه بر وظایف و فعالیتهای مالی (مانند مدیریت تولید و عملیات، استراتژی، بازاریابی، مدیریت عمومیو ...) باشند. بر مبنای پیمایش صورت گرفته توسط مک کینزی از 51 مدیر امور مالی که از سال 2009 به بعد در 100 شرکت برتر جهان استخدام شدهاند 31 نفر دارای چنین ویژگیهایی بودهاند. از میان 100 مدیر امور مالی مورد بررسی در این پیمایش 62 نفر دارای مدرک MBA(فوق لیسانس مدیریت بازرگانی) و یا DBA(دکترای مدیریت بازرگانی) بوده اند در حالیکه تنها 28 نفر دارای مدرک فوق لیسانس و یا بالاتر در حسابداری بوده اند و این خود نشان دهنده اولویت دادن به مهارتهای مدیریتی و استراتژی سازی نسبت به مهارتهای فنی مالی میباشد.
مدیران مالی با چنین پروفایلی، مهارت خود را به نحو زیادی درگیر مباحث کسب وکار و استراتژی مینمایند و بینشهای قوی در خصوص نحوه رقابت و روندهای صنعت و ... ارائه مینمایند. آنها را اغلب میتوان در شرکتهای فعال در بخشهای به بلوغ رسیده مانند موسسات مالی مشاهده کرد چرا که به دلیل مشابهت میان حوزههای کسب وکاری میتوان به راحتی با استفاده از استراتژی گردش شغلی آنها را میان این واحدهای کسب وکاری توزیع نمود و در نهایت این امر، زمینه مناسبی برای تبدیل آنها به رهبر ارشد در سطح هلدینگ فراهم آورد. اکثر آنها به صورت درونی استخدام میشوند و اغلب کاندیداهای بالقوه برای پستهای مدیر عاملی هستند.
مک کینزی دسته سوم از مدیران مالی که دارای عملکرد درخشانی در ایجاد تحول (چه در واحد مالی و چه در سرتاسر سازمان) بوده اند را با عنوان «رهبر عملکرد» نامگذاری میکند. آنها اکثراً بر مدیریت هزینه متمرکز میشوند، استفاده از شاخصهای متوازن عملکرد را توسعه میدهند و به سختی کار میکنند تا سیستمها، فرایندها و دادهها را استاندارد نمایند. آنها اغلب به صورت بیرونی استخدام شدهاند ولی اکثراً دارای تجربه کاری به عنوان مدیر امور مالی بودهاند و بیشتر آنها دارای تجربه کار بین المللی نیز هستند (از 51 مدیر مالی استخدام شده از سال 2009 به بعد در 100 شرکت برتر دنیا از نظر سرمایه، 30 مدیر تجربه کار بین المللی داشته اند).
شرکتهایی که از این نوع مدیران مالی استفاده میکنند به شدت متنوع شدهاند و در نتیجه برای مقایسه عملکرد واحدهای متنوع کسب وکار، نیاز به تحلیلگری بسیار قوی دارند. علاوه بر شرکتهای پیرو استراتژی متنوع سازی، شرکتهای دارای استراتژی رشد تهاجمی، شرکتهای متمرکز بر کاهش هزینه در یک بازه زمانی نزدیک و همچنین شرکتهای دارای کمبود منابع که نیاز به دقت زیاد در تخصیص منابع دارند، از این نوع مدیران مالی استفاده میکنند.
مدیران مالی نوع چهارم کمتر در شرکتها مورد استفاده قرار گرفته¬اند. اما اخیرا همانگونه که پیمایش مک کینزی نشان میدهد از میان مدیران مالی جدیدی که پس از سال 2009 استخدام شده اند 25 درصد از این نوع بوده اند. این دسته از مدیران مالی اکثراً از بیرون استخدام میشوند و بیشتر در صنایعی مورد استفاده قرار میگیرند که عدم اطمینان در آنها بالا بوده و تغییرات گسسته و یکباره به صورت مرتب اتفاق میافتد و در نتیجه به تغییر اساسی خط مشیهای تخصیص منابع نیاز دارند. همچنین شرکتهایی که برنامه خاصی برای رشد قابل ملاحظه داشته و یا برنامهای برای ساختاردهی مجدد پورتفوی کسب وکارهای خود از طریق استراتژیهای ادغام و اکتساب و یا فروش برخی کسب وکارها دارند، نیاز به چنین مدیران مالی دارند. در واقع در فرایند ادغام و اکتساب نیاز به یک مدیر از بیرون برای پست مدیریت مالی داریم چرا که وی به دلیل تجربه بیرونی، تفکر مستقل، شبکههای بیرونی و بینش استراتژیک جدید میتواند به نحوی بهتر از یک مدیر مالی داخلی این فرایند را مدیریت نماید. امروزه تقریباً یک سوم مدیران مالی جدیدی که استخدام میشوند از این نوع هستند در حالی که قبل از سال 2009 تقریبا یک پنجم مدیران مالی استخدام شده از این نوع بودند. این نوع مدیران مالی بخش قابل توجهی از سابقه شغلی خود را در بانکهای سرمایهگذاری، شرکتهای مشاوره مدیریت یا شرکتهای سهامیخصوصی صرف کردهاند.
2. بررسیهای صورت گرفته توسط دیلویت
بر مبنای مشاهدات در عمل، مصاحبههای صورت گرفته با مدیران امور مالی و دانش حاصل شده در نتیجه برگزاری 500 دوره تخصصی مدیریت امور مالی در شرکت دیلویت، میتوان 4 نقش یا وظیفه کلیدی برای مدیران امور مالی شناسایی نمود:
1. مدیر امور مالی به عنوان عامل
وظایف مدیر امور مالی بر مبنای این نقش انجام فعالیتهایی مانند انجام کارآ و اثربخش فعالیتهای مالی و ارائه طیف متنوعی از خدمات مالی به بخش کسب وکار شامل تجزیه و تحلیلها و برنامه ریزیهای مالی، خزانه داری و مالیات و حقوق و دستمزد و ... میباشد.
2. مدیر امور مالی به عنوان ناظر
وظایف مدیر امور مالی بر مبنای این نقش عبارتست از: حفاظت از داراییهای کلیدی شرکت، اطمینان از انطباق فعالیتهای مالی با مقررات و قواعد مالی، تنظیم حسابها به نحوی صحیح و انتقال اطلاعات مربوط به مسائل ریسک و بازده و ارزش به سهامداران و هیئت مدیره.
3. مدیر امور مالی به عنوان تسهیلگر
بر مبنای این نقش، مدیر امور مالی در فعالیتهای مرتبط با تغییر کارکردهای واحد مالی و یا تغییر در کل موسسه، همچون در تصمیم گیریهای کلیدی مربوط به کاهش هزینه، تصمیمات تامین منابع، تصمیمات قیمت گذاری، بهبود و مهندسی مجدد فرآیندها و فرآیندهای نوآوری و ... نقش آفرینی مینماید.
4. مدیر امور مالی به عنوان استراتژیست
بر مبنای این نقش، مدیر امور مالی در جلسات تصمیم گیریهای راهبردی شرکت کرده و در تعیین جهت گیریهای آینده شرکت نقش آفرینی مینماید. این نقش آفرینی منجر به همراستایی استراتژیهای مالی با کسب وکار شده و در نهایت مبنای بهتری برای استراتژیهای رشد شرکت فراهم میشود.
نتایج بررسیهای شرکت دیلویت نشان میدهد که مدیران امور مالی به صورت سنتی تنها درگیر ایفای دو نقش اول (یعنی عاملیت مالی و ناظر و کنترل کردن) اما دنیای کسب وکاری امروزه با پیچیدگیها و تلاطمهای فزایندهاش از مدیران امور مالی انتظار دارد که علاوه بر دو نقش سنتی که تاکنون انجام میدادند، دو نقش جدید را نیز در شرکتها ایفا نمایند: نقش تسهیلگری و نقش استراتژیست.
بررسیهای بیشتر شرکت دیلویت نشان میدهد که مدیران امور مالی به 4 شکل میتوانند نقش استراتژیست را در شرکتها پیاده نمایند:
1. مدیر مالی استراتژیست به عنوان پاسخگو
2. مدیر مالی استراتژیست به عنوان چالشگر
3. مدیر مالی استراتژیست به عنوان معمار
4. مدیر مالی استراتژیست به عنوان تحولساز
1. مدیر مالی استراتژیک از نوع پاسخگو: این نوع مدیر مالی به درخواست تیم برنامهریزی راهبردی در خصوص تجزیه و تحلیل مالیِ گزینههای استراتژیک و ارائه دادههای کمی در خصوص نتایج مالی هر کدام از این گزینهها کمک مینماید. این نوع از مدیران مالی معمولاً در شرکتهای غیر متمرکزی که مدیر عامل، مسئولیت پاسخگویی در خصوص عملکرد و استراتژی را به مدیران کسب وکاری واگذار نموده است، مشاهده میشوند. همچنین در شرکتهایی که مدیر عامل قصد محدود کردن نقش مدیر مالی در فرایندهای استراتژی را دارد نیز مدیران مالی این چنینی پدیدار میشوند.
2. مدیر مالی استراتژیک از نوع چالشگر: این نوع مدیر مالی نقش نظارتی بر ارزش آتی را در فرایند استراتژی ایفا مینماید و برای این منظور ریسکها و بازدههای مورد انتظار برای هر کدام از گزینههای استراتژیک را به صورت انتقادی مورد ارزیابی قرار میدهد. به این گونه از مدیران مالی به دلیل ایفای چنین نقش ارزیابی انتقادی انتخابهای استراتژیک، اصطلاحا «دکتر نه» میگویند. در واقع این مدیران از آنجا که به دنبال کمینه سازی ریسکها و اطمینان از بازده کافی به منظور تخصیص وجوه مالی و سرمایه گذاریها هستند دقت شدیدی به خرج میدهند و به همین دلیل در سازمان به عنوان مخالف شهرت دارند. البته لازمه ایفای چنین نقشی این است که مدیر عامل اجازه چنین ارزیابی انتقادی را به مدیر مالی داده و همچنین امکان دسترسی به اطلاعات مرتبط با مدلها و پیش فرضهای تصمیمات سرمایهگذاری استراتژیک بخش کسبوکاری برقرار باشد.
3. مدیر مالی استراتژیک به عنوان معمار: در این حالت، مدیر مالی و بخش مالی به همراه مدیران بخش کسبوکاری به صورت مشترک با یکدیگر کار کرده و انتخابها و جهتگیریهای استراتژیک را صورت میدهند. در واقع در این حالت استراتژیهای مالی با استراتژیهای کسب وکاری و استراتژیهای رشد همراستا میشوند. در واقع در این حالت مدیر مالی در یک تلاش مشترک با سایر مدیران بخش کسب وکاری در جستجوی راههای بله گفتن به تصمیمات کلیدی سرمایه گذاری هستند. برای اینکه این حالت در سازمانی پیاده شود باید اعتماد متقابل میان بخش مالی و بخش کسب وکار در شرکت وجود داشته و به علاوه یک تیم مالی قوی در شرکت حضور داشته باشد.
4. مدیر مالی استراتژیک به عنوان یک متحول کننده: به عنوان یک موتور ایجاد تحول، مدیر امور مالی تبدیل به اصلیترین بازوی مشورتی مدیر عامل در شکلدهی و اجرای استراتژی آینده میشود. نقش مدیر مالی در پیاده سازی و اجرای انتخابهای مالی و عملیاتی واقعی به منظور ایجاد تحول در بازار محصول، ارائه ارزش و خلق قابلیتهای متمایز بسیار کلیدی است. به عبارت دیگر در این حالت مدیر مالی به صورت اساسی در فرایند تصمیمگیری استراتژیک دخالت کرده و به سوالات اساسی فرایند استراتژی سازی پاسخ میدهد و این کار را از منظر منابع و قابلیتهای مالی شرکت انجام میدهد و سعی مینماید انتخابهای استراتژیک، توسعه یافته و حتی الامکان پیاده شوند تا اثربخش و کارا باشند.