شعر طنز : مدیریت جمعی
یک عده دوانند پی چیز گرفتن
عنوان دهان پُر کنی و میز گرفتن
البته فقط دغدغهی خویش نبوده
پُستی که طرف از نفر قبل ربوده
هشدار که در ظاهر آنان نشوی گم
در باطنشان نیست بجز خدمت مردم
گنجی که رسیده است به یکباره به ایشان
تقسیم شده بین عزیزان و رفیقان
با حفظ سمت، حضرت منزل شده آنجا
مسئول امورات خصوصی و خفایا
مادر زن و خواهر زن و دیگر نسَب زن
هیات اُمنایند بلاشک همه حتماً
مسئول حراست پسر هیکلی اوست
از قُطر، همین بس که به اندازهی سیلوست
مسئول اداری و همه کارهی دفتر
یا خواهر ایشان شده یا اینکه برادر
بعد از همه در مرحلهی آخر آخر
مادر/ پدرش را بدهد پست مشاور
پیداست که او اهل مدیریت جمعی است
در مسلک ایشان ابداً کار، تکی نیست
شرمندهی اینگونه مدیران عزیزید
باید همگی هی عرق شرم بریزید
چون سوءتفاهم شد و بیهوده و بیجا
کردید قضاوت همه در مورد آنها
المنت لله که مدیران همه عالی،
هستند و بگردند الهی متعالی
تا رتبهی کشور بشود تک رقمیتر!
هم در وسط خاور و هم اینور و آنور
رضا احسانپور