«زانی مینتون بدوز» دبیر بخش تجارت اکونومیست، سالی بیثبات را برای کسب و کار جهانی پیشبینی میکند.
انقلاب دیجیتال تقریباً همه شرکتها در همه صنایع را دستخوش تحول کرده یا در حال دگرگونی آن است. هیچ مدیر اجرایی نمیتواند تهاجم محاسبات سیار (mobile computation)، دادههای حجیم، هوش مصنوعی و فناوریهای مشابه آن را نادیده بگیرد. این فناوریهای نو قول بهرهوریهای عظیم را میدهند اما در عین حال تهدیدی از سوی نوکیسگان و تازهواردان «سیلیکون وَلی» برای شرکتها به وجود میآورند.
تا اینجا، این تلاطم و آشفتگی در پسزمینهای که به طور غیرمعمول آرام بوده صورت گرفته است. اقتصاد جهانی کساد، اما نسبتاً باثبات بوده است: GDP جهانی تقریباً همان نرخ (پایین) حدوداً سه درصد رشد در سال را از سال ۲۰۱۲ داشته است. نوسانات بازار مالی کم بوده و قیمتهای سهام تقریباً سیر صعودی داشتهاند.
رشد کند معمولاً خبر خوبی برای بنگاههای کسب و کار نیست، اما ثبات اقتصادی فراگیر به شرکتها جهت رویارویی با تنشهای ناشی از فناوری کمک کرده است. به جای گرفتن تصمیمات دشواری در ارتباط با صرف سرمایه در صنایعی که در حال تغییرات پرسرعتاند، مدیران اجرایی سودشان را جهت بازخرید سهام خودشان سرمایهگذاری کردهاند. در آمریکا، سرعت چنین بازخریدهایی رکورد نرخ سالانه ۵۰۰ میلیارددلاری را در اواسط ۲۰۱۴ شکست. سودهای شناور نیز باعث افزایش ادغام و تصاحب (Mergers and Acquisitions) شرکتها شده است. محتمل است که ارزش این معاملات از سه تریلیون دلار در سال ۲۰۱۴ رد شود، چرا که شرکتها از شرکتهای رسانهای تا شرکتهای مراقبت بهداشتی سعی میکنند با خرید یکدیگر موقعیت خود را در این دوره پرتلاطم فناوری حفظ کنند (یا اینکه در مورد شرکتهای آمریکایی مالیات بر درآمد خود را کاهش دهند).
در ویژهنامه سپتامبر 2014 مجله مالی و توسعه 1(F&D) پنج استاد برتر و برنده جایزة نوبل اقتصاد رابرت سولو (1987)، جرج آکرلوف (2001)، مایکل اسپنس (2001)، ژوزف استیگلیتز (2001) و پل کروگمن (2008)، در رابطه با آینده اقتصاد جهان و مشکلات و معضلات پیشرو نظر دادهاند. این اقتصاددانان برجسته پنج معضل و مشکل پیشرو را برای اقتصاد جهان مطرح کردند که عبارتند از: کمبود تقاضای واقعی، رکود پایدار، قدرت پول در سیاستگذاریها، عدم همگرایی رشد اقتصادی کشورها، و گرم شدن زمین. در این مقاله به جمعبندی دیدگاه آنها پرداخته میشود.
1- کمبود تقاضای واقعی2
در نیمه دوم قرن بیست ویکم، بزرگترین مشکل اقتصاد جهان یا حداقل برای کشورهای ثروتمند، مشکلی است که بسیاری از اقتصاددانان تصورش را هم نمی کردند که به این زودی با آن مواجه شویم. برای نخستین بار از دهة 1930 تاکنون، جهان با کمبود مداوم تقاضا مواجه شده است. امروزه، مردم به اندازة کافی خرج نمی کنند و همین موضوع اجازه رسیدن به ظرفیت بهره ور را نمیدهد.
اگر نگاهی به آمار چشمانداز اقتصادی جهان (WEO)، مربوط به بانک جهانی داشته باشیم، میبینیم که تولید ناخالص داخلی ترکیبی و تجمعی اقتصادهای پیشرفته بین سالهای 2000 تا 2007 درحدود 18 درصد رشد داشته است. پیش بینی آن زمان برای دورة مشابه 2007 تا 2014 حکایت از تداوم رشد در همین حدود، داشت. اما با گذشت زمان اکنون مشخص شده که اقتصادهای جهان در این مدت تنها 6 درصد رشد را تجربه کردهاند که 12 درصد از آنچیزی که پیشبینی میشد، کمتر است.
برآوردهای پایگاه دادههای چشم انداز اقتصادی جهان، شکاف تولید کشورهای پیشرفته را تنها 2.2 درصد تخمین زده بود. با اینهمه، تخمین کم را نباید به مثابه این بدانیم که سیاستهای اقتصادی در این مدت، به همان اندازه بد بودهاند.