مدلسازی ساختاری بلندمدت
چهار مدل متفاوت اقتصادی: مدلسازی اقتصاد کلانسنجی درونکشوری و بینکشوری
مقدمه مترجم: آنچه پیش رو دارید، ترجمه خلاصهای از مقدمه و فصل اول کتاب Global and National Macroeconometric Modelling نوشته مشترک پروفسور پسران
و همکارانش گرت، لی و شین است که در آن، نویسندگان ضمن برشمردن مدلهای مختلف اقتصادی نشان میدهند چگونه مدل ساختاری آنان که مدل چهارم در متن زیر است نسبت به دیگر مدلها مزیت دارد.
مدلسازی
اقتصاد کلانسنجی (Macroeconometrics) معیار اصلی برای تصمیمهای دولتها و نهادهای مالی و صنعتی است. مدلها برای سازماندهی و تشریح فهم ما از چگونگی کار کردن اقتصاد ملی و اقتصاد جهان مورد استفاده قرار میگیرند و چارچوبی برای پیشبینی توسعه تحولات اقتصادی آینده ارائه میدهند و میتوانند نتایج سیاستها و تحولات برونزا را پیشبینی کنند. روش مدلسازی ساختاری بلندمدت (long-run structural modelling approach) نیز بر این مبنا عمل میکند. این روش با بهرهگیری از آخرین تحولات در نظریههای اقتصاد کلان و اقتصادسنجی سریهای زمانی چارچوبی شفاف برای پیشبینی و تحلیل سیاستی ارائه میدهد. مدلسازی ساختاری بلندمدت اگرچه بر مدار مدلهای اقتصادسنجی کلان است اما به نااطمینانیها و ابهامهایی هم که این مدلها ایجاد میکند، حساس است. به عبارت دیگر اگر بخواهیم استراتژی این نوع مدلسازی را تشریح کنیم، باید بگوییم که این نوع مدلسازی تفکیکی آشکار بین عناصری که ما میتوانیم با اطمینانی مناسب آنها را از تئوری اقتصادی استخراج کنیم و آنها که نمیتوانیم، ایجاد میکند. عناصری که میتوان آنها را از تئوری اقتصادی بیرون آورد معمولاً مرتبط با خصوصیات بلندمدت اقتصاد هستند و عناصر دیگر در ارتباط با ویژگیهای کوتاهمدت. چنین تمایز و دستهبندی باعث میشود ما بتوانیم پیشبینیهای قابل اعتمادتری را از نتایج سیاستها و واکنش متغیرهای کلان نسبت به تحولات برونزا به دست آوریم زیرا این پیشبینیها متکی به تئوری اقتصادی خواهد بود.
روشهای مختلف مدلسازی
اهداف متفاوت، مدلهای متفاوتی را طلب میکند. یک مدل کاملاً تئوریک ممکن است برای پاسخ به برخی از پرسشها کافی باشد و یک شرح کاملاً آماری و سنجی از دادهها نیز برای اهدافی دیگر مساعد باشد. اما در بیشتر مواقع ما برای پاسخ به پرسشها، نیاز به ترکیب این دو داریم، یعنی هم از تئوری اقتصادی بهره بگیریم و هم از تکنیکهای آماری و سنجی استفاده کنیم. این تلفیق میتواند چهار شکل اصلی داشته باشد.
شکل اول مدلهای کلانسنجی مقیاس بزرگ با تعداد معادلات بسیار زیاد است که مثلاً وزارت دارایی در بریتانیا و فدرال رزرو از آنها استفاده میکنند. این نوع مدلها شامل صدها متغیر و معادله است و برای هر بخش نیز معادلات خاص خود را دارد. به علت قدرت پیشبینی ضعیف این مدلها و همچنین پدیده رکود - تورمی دهه 1970 به همراه انقلاب انتظارات عقلایی، نقد لوکاس در ارزیابی سیاستها و نقد سیمز در مورد مساله شناسایی موجب تغییرات مهمی در این نوع مدلها در دهه 1980 شد. در پاسخ به نقد سیمز، اجماعی شکل گرفت مبنی بر اینکه جنبه مهم مدل ساختاری روابط بلندمدت آن است که باید بدون هیچ محدودیتی بر پویاییهای کوتاهمدت مدل شناسایی شود و بیش از گذشته به تئوری اقتصادی در مدلهای کلانسنجی مقیاس بزرگ توجه شد. بر مبنای این تعدیلات بود که اکنون این نوع مدلها بر روی سه پایه اصلی ساخته شده است: شرایط تعادلی، شکلگیری انتظارات و تعدیلات پویا. با این وجود این مدلها به خصوص در تحلیل سیاستی همچنان ضعیف عمل میکنند. یکی از اصلیترین مشکلات این مدل آن است که واکنش تجمعی اقتصاد کلان به یک شوک یا تغییر خاص در یک متغیر برونزا به سختی قابل تعیین و تفسیر است به خصوص وقتی شما به دنبال آثار بلندمدت متغیرها هستید. شکل دوم مدلهای اتورگرسیو برداری (VAR) ساختاری و غیرمقید است که شکل بیزینی آن نیز به کار گرفته میشود.VAR ساختاری به دنبال ایجاد محتوای ساختاری از طریق تحمیل محدودیت بر ساختار کوواریانس انواع مختلف شوکهاست. مبنای تحلیلی این مدل بر اساس تمایز بین دو دسته شوک موقت و دائمی است و البته با اغماض پدیدآوران این مدل این شوکها را به دو دسته شوکهای تقاضا و عرضه تقسیم میکنند. این روش بر آن نیست تا ساختار اقتصاد را به شکل روابط رفتاری خاص درآورد و در عین حال کاربرد آن برای مدلهای کوچکی است که دو نوع شوک آن برای تشخیص مدل کفایت کند. وقتی مدل بزرگ میشود تعداد محدودیتهایی که باید اعمال شود آنقدر زیاد میشود که معلوم نیست چگونه میتوان این محدودیتها را تشخیص داد؛ مثلاً وقتی شما m متغیر داشته باشید و m شوک ساختاری، نیاز به m(m-1) /2 محدودیت است. از سوی دیگر تحلیل شوکها بر مبنای شوکهای تقاضا و عرضه در مدلی که کاملاً آماری است، منطقی به نظر نمیرسد. شکل سوم، مدلهای تعادل عمومی تصادفی پویا (Dynamic Stochastic General Equilibrium: DSGE) است که ابتدا در ادبیات ادوار تجاری حقیقی مطرح شد. این مدل مبتنی بر تصمیمات بهینه خانوارها و بنگاههاست. در ابتدا این مدلها بر عوامل واقعی تاکید داشت اما اخیراً این مدلها که به شکل «مدلهای DSGE کینزی جدید» درآمده بر عواملی چون قاعده پولی، هزینههای تعدیلی و... نیز تاکید دارد. موافقان این نوع مدل بیان میکنند که DSGE تئوری اقتصاد کلان را به طور جدیتری نسبت به مدلهای دیگر مورد استفاده قرار میدهد و انبارهای از تعادلها را به جای تعادلهای روانه که در روش سنتی اقتصاد کلان وجود داشت به دست میدهد. این مدلها نه تنها شکل ارتباطی بین متغیرهای اقتصادی را در بلندمدت نشان میدهند بلکه تغییرات پویای اقتصاد در پاسخ به شوکها را نیز به تصویر میکشند. اگرچه در مدل DSGE میتوان اختلالها در اقتصاد کلان را بر مبنای شوک در سلیقه، تکنولوژی، سیاست اقتصادی و... تشخیص داد، اما این امر با این هزینه مواجه است که ما فرضهای قوی در مورد تابع مطلوبیت، شکل آن، فرآیند انتظارات و ... باید داشته باشیم و این فروض تا آیندهای نامعلوم ادامه مییابد. شکل چهارم، آن چیزی است که ما در این کتاب ارائه دادهایم و آن روش «VAR همانباشتگی ساختاری» است. این روش مبتنی بر توسعه مدل اقتصادسنجی کلانی است که پایههای تئوریک شفافی داشته و تصویری از روابط رفتاری که اقتصاد کلان بر اساس آن کار میکند، ارائه دهد. در واقع این نوع مدل بر این عقیده ضمنی مبتنی است که تئوری اقتصادی بیشتر میتواند روابط بلندمدت را تبیین کند تا کوتاهمدت. از سوی دیگر چارچوب آماری برای تحلیل کوتاهمدت ارائه میدهد. بنابراین ترکیب چارچوب آماری و تئوری اقتصادی روشی است که در مدلهای پیشین بدین شکل وجود نداشت.