لشکر «بیکاران تحصیلکرده کمکیفیت» در راه است
دوشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۳، ۱۲:۴۰ ب.ظ
تحلیل داود سوری از «ایجاد اشتغال» به عنوان چالش دولت یازدهم
اعلام نرخ بیکاری 5/9درصدی برای تابستان امسال، واکنشهای متفاوتی را در بین کارشناسان و صاحبنظران در پی داشت و سبب شد برخی این شاخص را که از سوی مرکز آمار ایران منتشر شده دارای ابهامهای زیادی بدانند. این موضوع سبب شد با داود سوری، استادیار دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف گفتوگو کنیم و تحلیل او را در خصوص آمارهای منتشرشده بشنویم. از نظر این اقتصاددان در سالهای آینده با لشکری از تحصیلکردگانی روبهرو هستیم که در مقاطع ارشد و دکترا فارغالتحصیل شدهاند و با اینکه فاقد کیفیت لازم هستند به دنبال شغلهای «یقهسفید» میگردند.
■■■
به تازگی مرکز آمار گزارش جدید بیکاری را منتشر کرده که نشان میدهد این شاخص بعد از سالها مجدداً تکرقمی شده است. آماری که مورد انتقاد جریانهای همسو و منتقد دولت قرار گرفته است. از گزارشهای اخیر نیروی کار، چه نتایجی میتوان از وضعیت فعلی بازار کار گرفت؟ آیا بهبودی در وضعیت اشتغال در ایران صورت گرفته است؟
اعلام نرخ رشد اقتصادی توسط بانک مرکزی برای بهار سال جاری که نسبت به فصل مشابه سال پیش، بیش از چهار درصد رشد کرده است و به دنبال آن اعلام نرخ بیکاری توسط مرکز آمار ایران که موید کاهش نرخ بیکاری به زیر 10 درصد است، هرچند مایه امیدواری است اما با تردید روبهرو شده است. این آمار نشان میدهد بالاخره روند نزول اقتصاد کشور در حال تغییر جهت دادن است و این مایه سرور و خوشحالی است. اما از سوی دیگر تجربه ارائه آمار در سالهای گذشته و ساختار نهادهای متولی تولید آمار اجازه نمیدهند که این ارقام، به راحتی مورد پذیرش قرار بگیرند. هنوز از یادمان نرفته که رئیسجمهور سابق در انتهای دوره ریاست خود و در گزارش به مردم تصویری آماری از اقتصاد کشور ارائه کرد که مایه غرور و مباهات بود و رئیس مرکز آمار ایران نیز صحت آن تصویر را تایید کرد، اما به فاصله صد روز، رئیسجمهور جدید تصویر آماری دیگری را از اقتصاد کشور ارائه کرد که مایه تاسف بود و البته باز هم رئیس مرکز آمار ایران صحت آن را تایید کرد!. این تجربه، که زمان زیادی نیز از آن نمیگذرد، مانع پذیرش بیچون و چرای آمار ارائهشده است. در مورد آمارهای اعلامشده اخیر نیز بسیار خوب میبود که ابتدا آمارها اعلام میشد و سپس رئیسجمهور در سخنرانی خود از آنها استفاده میکرد چرا که پس از اعلام رئیسجمهور دیگر انتظار نمیرود آماری متناقض با رشد اقتصادی اعلام شود.
ساختار نهادهای متولی تولید آمار و نحوه انتشار اطلاعات از سوی این نهادها نیز بهگونهای نیست که بتوان به صورت مستقل صحت یا عدم صحت اطلاعات ارائهشده را بررسی کرد. توجه داریم که نهادهای متولی تولید آمار زیرمجموعه دولت هستند و مسوولان این نهادها غالباً از خارج از بدنه نهاد انتخاب میشوند و بدون تعصب کافی نسبت به بدنه کارشناسی آن نهاد، سعی در همراهی با دولت دارند. علاوه بر این بخش قابل توجهی از اطلاعات منتشره توسط این نهادها گزارش عملکرد ارگانها و وزارتخانههای زیرمجموعه دولت است که توسط خود آن ارگان یا وزارتخانه تهیه شده است و مراکز آماری آنها را تنها از حیث سازگاری با دیگر ارقام ارائهشده مورد بررسی قرار میدهند. از اینرو همواره این انگیزه وجود دارد که در فعالیتهای انجامگرفته غلو و زیادهنمایی شود. اطلاعاتی نیز که توسط این نهادها منتشر میشود غالباً بسیار کلی و تجمیعشده و در قالب خلاصه معیارهای آماری است. هرچند انتشار اطلاعات به صورت تجمیعشده و در قالب نمودارها و جداول مناسب گزارشگری است اما محققان به اطلاعات خام، راهنماها و پرسشنامهها، روشها و طرحهای نمونهگیری نیاز دارند که غالباً در اختیار آنها قرار نمیگیرد. از اینرو شاید تنها باید منتظر بود و امید داشت تا نتایج حاصل از رشد و کاهش بیکاری اعلامشده قبل از صد روز اول دولت آتی در جامعه ملموس شود!.
اما به طور کلی نهادهای تولیدکننده آمار میبایست مستقل و تنها به تولید و توزیع آمار بپردازند و از تفسیر اطلاعات بپرهیزند. تلاش آنها میبایست در افزایش کمیت و بهبود کیفیت تولید آمار باشد و تا حد ممکن دسترسی محققان به آمار تولیدی را تسهیل کنند. در این صورت است که توان کارشناسی کشور در جهت استفاده از آمارهای تولیدی و رشد کیفی آنها به کار گرفته میشود و میتوان همواره مطمئن بود که اطلاعاتی قابل اتکا در اختیار سیاستگذاران و مردم قرار میگیرد.
با توجه به اینکه دولت توانست تورم را به نوعی مهار کند و اقتصاد را از شرایط رکود خارج کند، به نظر میرسد اشتغال که پاشنه آشیل دولت است هنوز حل نشده است. پیشبینی شما از وضعیت کار در ایران چیست؟ دولت این مساله را چگونه میتواند حل کند؟ با توجه به اینکه در حال نزدیک شدن به انتخابات مجلس هم هستیم و ممکن است بحث اشتغال در سالهای آینده به لحاظ سیاسی ضربه زیادی به دولت بزند و برخی رقبا این موضوع را علم کنند، نظر شما در این رابطه چیست؟
برای حل مشکل بیکاری و بهبود وضعیت آن باید شغل ایجاد شود تا افراد هم بتوانند شاغل شوند. ایجاد کار هم تنها نیازمند این است که رشد اقتصادی داشته باشیم و رشد اقتصادیمان در بخشهایی معطوف شود که نیروی انسانی داشته باشد نه در بخشهایی که این نیاز وجود نداشته باشد. با آمارهایی که اعلام میشود و صحبتهایی که در این خصوص مطرح میشود، به نظر میرسد رشد اقتصادیای که رخ داده، در بخشی بوده که عمدتاً اشتغال ایجاد نکرده است. بیشتر مربوط به بخش خودرو بوده که این بخش کارمندان خودش را داشته و الان با افزایش تولید، نیروی جدیدی را استخدام نکرده است. آن بیکاری پنهانی هم که در این بنگاهها وجود داشته است، تعدیل و حال یک مقدار کم شده یا رشدی که در بخش نفت بوده، این بخش هم اشتغالزایی چندانی نداشته که بتواند نیروی انسانی زیادی را جذب کند. از اینرو ما برای از بین بردن بیکاری نیازمند رشد هستیم و این رشد هم باید معطوف به بخشهایی شود که نیازمند نیروی انسانی هستند، نه بخشهای سرمایهطلب.
در همین نسخه خروج از رکود، پیشرانهایی که معرفی شده است، آنچنان نیروبر هم نیستند. مثل صنایع پتروشیمی یا صنایع دیگری که به آن اشاره شده است. به طور مشخص کدام صنایع مد نظرتان است؟
عمدهترین بخشی که نیروی انسانی زیادی را به کار میبرد، بخش خدمات است. البته کشاورزی را هم به عنوان بخشی که نیروی انسانی زیادی را به خود جذب میکند، میتوان در نظر گرفت اما این بخش، فصلی است. ساختمان و نیروی انسانی آن بخش مهمی است. بخش خدمات بخش مهمی است که نیازمند توجه زیادی است. این بخش وقتی قرار باشد کار کند، روند مشخصی دارد بدین معنی که باید بخشهای دیگر فعالیت کنند که بخش خدمات هم فعال باشد. درست است که بخش پتروشیمی در نسخه خروج از رکود مطرح شده است و این بخش زیاد نیروبر نیست اما اگر این بخشها بتوانند بخش خدمات و بخش بازرگانی کشور را راه بیندازند، در حقیقت ما میتوانیم بسیاری از مشکلات بیکاری را حل کنیم. بخش دیگری که میتواند نیروی انسانی بسیاری را در خود جذب کند، صنعت توریسم است. اگر رشد بخش گردشگری تحقق یابد و موانعی که مقابل آن است برداشته شود، بسیاری از این نیروی کاری که الان تحت عنوان بیکار داریم، مشغول به کار خواهند شد.
در حال حاضر یکی از مشخصههای بیکاری بزرگ یا همان بیکاری پنهانی که شما گفتید، بحث افراد تحصیلکرده است. آمار دانشجویانی که امسال دانشگاه آزاد در مقاطع ارشد و دکترا گرفته، نشان میدهد ظرفیتها در دانشگاهها چندین برابر شده است. حتی در بعضی از رشتهها که سال اول بوده، چیزی حدود 6 نفر دانشجوی دکترا گرفته شده است. بسیاری از این قضیه به عنوان بیکاری بزرگی یاد میکنند که این فارغالتحصیلان فعلاً جویای کار نیستند و در دانشگاهها در حال تحصیل هستند اما چند سال دیگر وارد بازار کار میشوند و ارتش بیکاران به راه میافتد. شما این قضیه را قبول دارید؟
به هر حال الان هم ارتش بیکاران وجود دارد ولی این ارتش، ارتش بیکاران تحصیلکرده است. متاسفانه دولتها میخواهند ورود این ارتش و سیل بیکاری را که وجود دارد به تعویق بیندازند و خود پاسخگو نباشند. هر دولتی این قضیه را به دولت بعدی ارجاع میدهد؛ این قضیه هم با مقوله تحصیل و در باز دانشگاهها به وقوع میپیوندد. سوق دادن این افراد به دانشگاهها زمان میبرد و دانشجو چهار سال وقت خود را در دانشگاه میگذراند و بعد به بازار کار ورود پیدا میکند. این موضوع هم یک کارکرد و زمان مشخصی دارد که بعد از طی شدن این زمان دیگر این کارکرد از بین میرود. با این وجود دو مشکل بزرگ برای جامعه به وجود میآید. در وهله اول همان موضوعی که شما به آن اشاره کردید، یعنی افرادی که در حال حاضر با تحصیلات کم بیکار هستند تبدیل به بیکارانی میشوند که تحصیلات بالا دارند اما شغلی ندارند. این هم به این دلیل است که این افراد انتظار شغلهای به اصطلاح یقهسفید را دارند و دیگر حاضر نیستند به هر شغلی تن دهند. دوم اینکه آموزش دادن افراد مهم است، ما در آینده یک نیروی انسانی بیکیفیت را خواهیم داشت. نیروهایی که بیکیفیت هستند و به پشتوانه تحصیلاتشان توقع شغلهای آنچنانی را دارند و این خود یک مشکل بسیار اساسی را برای ما به وجود خواهد آورد. در واقع هم نیروی انسانی نداریم هم نیروی انسانی داریم. مدرک به دست دارند اما بیکار هستند و به همان دلایلی که گفتم مناسب کار نیستند. این موضوع همین الان هم وجود دارد. در صورتی که اگر با بسیاری از صنعتگران و بیزینسمنها صحبت کنیم، نیازمند نیروی انسانی هستند ولی نیروی انسانی باکیفیت میخواهند و پیدا نمیکنند.
برخلاف اینکه ما بیکاران زیادی داریم و برای هر آگهی استخدامی شاید هزاران نفر متقاضی باشند، اما واقعاً انتخاب کردن از بین آنها دشوار است. به این دلیل که کیفیتها بسیار پایین است و متاسفانه این مشکل را خواهیم داشت. اما دولتها معمولاً سعی میکنند این قضیه را بر دوش دولت بعدی بیندازند.
یعنی دولت یازدهم هم قصد دارد این مشکل را بر دوش دولت بعدی بیندازد؟
وقتی ظرفیت دانشگاههای آزاد بالا میرود، خود این موضوع نشاندهنده موکول کردن حل معضل بیکاری به سالهای آینده و درنتیجه دولت بعدی است چرا که با فرستادن جوانان و نیروی کار به دانشگاه حداقل چهار سال آنها برای ورود به بازار کار تاخیر دارند. حالا اگر دولت بعدی هم همین مسوولان باشند یایک دولت دیگر، فرقی نمیکند بالاخره باید به نیاز نیروی کار کشور که الان در بیکاری به سر میبرند به نوعی پاسخ داد.
با توجه به محدودیت دستمزدی که هم ما داریم، این احتمال وجود دارد که دستمزدها این نیروی کار را راضی نکند. این هم به نوعی یک مشکل است.
بله، این یک مشکل کلی است که الان هم در کشورمان وجود دارد و آن هم مربوط به رابطه بازار کار و تحصیلات است. بازار کار باید بازاری باشد که بتواند علائم خوبی را به بازار تحصیلات بدهد تا افراد بتوانند در آنجا به خوبی تصمیمگیری کنند. متاسفانه سیستم کارمان این سیستم علامتدهی را از بین برده است و افراد نمیتوانند تصمیمگیریهای موثری داشته باشند و در مورد تحصیلاتشان فکر کنند. از این دسته افراد در جامعه زیاد هستند و همه ما میدانیم که به طور مثال اگر فردی در رشته مهندسی برق تحصیل کند، احتمال پیدا کردن شغل برای او پایین است. در حالی که اگر فردی حسابداری بخواند، احتمال پیدا کردن شغل برایش بیشتر است. اما با نگاهی به تقاضاها میتوان متوجه شد که بیشتر افراد متقاضی این هستند که در دانشگاه برق یا رشتههای دیگر بخوانند یا رشتهای مثل داروسازی که با سختی و مشقت همراه است اما بازار کار مناسبی ندارد.
چرا؟ نکته جالبی را گفتید. رشتههایی که زمانی جوانان مملکت آرزوی تحصیل در آن را داشتند و پدر و مادرها علاقهمند بودند بچههایشان مهندس، داروساز و پزشک شوند اما الان همین رشتههای تحصیلی بازار کاری برایشان نیست. ولی رشتهای مانند حسابداری که در گذشته شاید کمتر متقاضی برای آن وجود داشت و به آن زیاد توجه نمیشد، الان به راحتی میتواند متقاضی جذب کند. این پدیدهای که رخ داده، از چه زمانی شروع شده و تا کی ادامه خواهد داشت؟
این را نمیتوان مشکلی دانست چرا که بالاخره بازار کار و اقتصاد چرخش دارد و در طول زمان به مشاغل مختلفی نیاز است. از طرفی سیستم باید به گونهای تعریف شود که بازار کار سیگنال را به افراد بدهد و افراد متوجه شوند که بازار کار طرفدار چه رشتههای تحصیلی است تا افراد خودشان را با آن تعدیل کنند. وقتی در کشور سیستم پرداختهای یکسان برای همه تعریف میشود دیگر فرق نمیکند که شما لیسانس برق یا فرضاً خانهداری بگیرید. زیرا وقتی که شما وارد بازار کار میشوید، به شما میگویند لیسانسه. فرق نمیکند که شما از کدام دانشگاه در چه رشتهای تحصیل کردهاید. دانشگاه شریف یا یک دانشگاه گمنام در یک شهرستان کوچک. اصلاً فرق نمیکند که چه نمره و چه تلاشی در حین تحصیل کردهاید. تمام اینها سیگنالهایی است که در حال ورود به بازار کار است و به افراد علامت میدهد.
در واقع در کشورهای پیشرفته، این سیگنالها از بازار کار فرستاده میشود و افراد خودشان را با آن سیگنالها تطبیق میدهند. این است که به طور مثال شما میبینید در دانشکدههای تحصیلات تکمیلی آمریکا افراد آمریکایی را کم میبینید. چون بازار کار به آنها نشان داده که نیازمند تحصیلات آکادمیک نیستند و باید به دنبال بازار و کسب درآمد بروند. بسیاری از رشتههایی که در کشور از نظر ما فانتزی هستند مانند دکوراسیون و MBA رشتههای پرطرفداری هستند که بازار کار بسیار خوبی هم دارد. الان میبینید که همه میخواهند بروند PHD بگیرند. اصلاً نیازی به آن نیست و درآمدی به وجود نمیآورد. بالاخره اینها سیگنالهایی است که بازار کار باید به افراد بدهد تا بازار خود را با تحصیلات تطبیق دهد. متاسفانه این سیستمها در بازار کار ما از بین رفته است.
چرا این سیگنالدهی مختل شده است؟
تنها به علت تمرکزگرایی. وقتی همه مسائل تحت کنترل دولت باشد عملاً باعث میشود بسیاری از این مکانیسمها مانند تعیین قیمت از بین برود. وقتی که دستمزد افراد را تعیین کنید که چقدر است، فارغ از اینکه آن فرد چه قابلیت و توانایی دارد، به طور قطع این سیستم را از بین بردهاید.
آقای دکتر در رابطه با این بحث دانشگاه که اشاره کردید، فکر نمیکنید این موضوع در طی زمان منجر به تغییر ترکیبهای تحصیلاتی شود؟ یعنی آن کسانی که روزی دوست داشتند دکتر و مهندس شوند دنبال رشتههای علوم انسانی بروند یا جذب رشتههایی مانند دکوراسیون شوند.
این اتفاق افتاده است. با نگاهی میتوان متوجه شد در کدام رشتهها پذیرش دانشجوی PHD بیشتر است. در آن رشتههایی که نیاز است اتفاق افتاده. اصلاً رشتههای PHD به چه کاری میآیند؟ آنهایی که فارغالتحصیل شدهاند کجا کار میکنند؟ در واقع اگر خوششانس باشند در همان دانشگاه استخدام میشوند و همان چیزهایی که خواندهاند فرضاً به دانشجویان یاد بدهند.
اگر نگاهی به کاری که یکی از شرکتهای خصوصی به نام «ایران تلنت» در مورد دستمزد مقاطع تحصیلی انجام داده است داشته باشید، متوجه میشوید سطح دستمزدها بین PHD و فوقلیسانس چقدر کم است یا همین طور بین فوقلیسانس و لیسانس. این سطح تفاوتهای کم در واقع نشان میدهد بازدهی نسبت به تحصیلات پایین است. ولی این بازدهی پایین علامت شفافی به افراد منتقل نمیکند و افراد به خاطر اینکه شغل نیست، باز تصمیم میگیرند که وارد دانشگاه شوند. آن انگیزه و اشتیاق خود را برای کار به نوعی از خودشان دور کنند. این شرایطی است که پیش آمده و در کشور وجود دارد.
چند روز گذشته هم بانک جهانی اعلام کرده جوانان ایران چون نمیتوانند شغل مورد نظر خود را پیدا کنند، سالانه چیزی حدود 150 هزار نفر از تحصیلکردههای ایرانی از کشور مهاجرت میکنند. موضوع را میتوان گفت به نوعی صادرات نیروی کار است. فکر نمیکنید که ما هم نیروهای کیفی خودمان را مثل افغانستان، فیلیپین و هند از دست بدهیم و این اتفاق بیفتد؟
بالاخره دانشجویانی که ما در کشور داریم، در این نظام آموزشی، آموزش دیدهاند و در این نظام برای آنها هزینه شده و با این سیستم آموزشی که عمدتاً رایگان است بعداً وارد دانشگاه خواهند شد. با وجود اینکه بر روی آنها هزینه میشود، اما نمیتوانیم آنها را جذب کنیم و این افراد از کشور خارج میشوند. البته یک انتخابی هم در این جریان صورت میگیرد یعنی خارجیها هم افرادی را انتخاب میکنند که قابلیتهای بیشتری دارند. قصد تعمیم دادن نداریم ولی افرادی که قابلیت دارند میتوانند در خارج از کشور موفق باشند و افراد کمقابلیت خروج از کشور برایشان ریسک است. شفافتر بگویم، افرادی که توانمندیاش را ندارند داخل کشور میمانند. ما در آینده نهتنها با نیروی انسانی بیکار تحصیلکرده فراوان روبهرو هستیم، با کمبود نیروی کیفی هم روبهرو خواهیم شد.
ایجاد اشتغال نیاز به ایجاد ظرفیت تولید دارد و این ایجاد ظرفیت تولید هم سرمایه جدیدی را میطلبد. به نظرتان اقتصاد ایران در شرایطی است که بتواند سرمایه جدیدی را با توجه به تحریمها و مسائلی که وجود دارد، جذب کند و ما بتوانیم ظرفیت تولیدمان را بالا ببریم و اشتغال جدیدی را ایجاد کنیم؟
بحث سرمایه بسیار مهم است. ما در شرایطی که هستیم، جذب سرمایه کار بسیار دشواری است. یعنی ما باید در وهله اول بتوانیم مشکل تحریمها را برطرف کنیم و بتوانیم پای سرمایههای خارجی را به کشور باز کنیم. بدون گشایش گره تحریم واقعاً بسیار کار دشواری است جذب سرمایه در کشور. به این خاطر که بحث نفت مطرح است و هزینههایی که داریم. این هزینهها واقعاً کفاف کشور را نمیدهد. ما به نوعی محتاج ورود سرمایه هستیم. البته این ورود سرمایه میتواند سرمایههای داخلی باشد که به آن سمتی که نیاز دارد باید هدایت شود یا ممکن است سرمایه ایرانیهای خارج از کشور باشد که حتماً باید تسهیل کرد. اما فقط سرمایه مهم نیست. آن قفل و بندهایی را هم که سیستم دولتی ما بر فعالیتهای اقتصادیمان حاکم کرده باید برداشته شود. اگر این قفل و بندها برداشته شود، انحصارات برداشته شده و شفافیتها افزایش مییابند. همین طور دولت این قابلیت را پیدا خواهد کرد که بتواند اشتغال بیشتری را ایجاد کند و رشد بیافریند. متاسفانه این بحث تمرکزگرایی که در هر بخشی از اقتصاد ایران غالب و حاکم است، مانع رشد شده است که بهتر است برداشته شود. در واقع نگاهمان نسبت به یک رشد اقتصادی از دیدگاه کلان بحث سرمایه است، این موضوع در دولت هم مطرح است که به بحث خرد تبدیل میشود و آن بحث خرد به این برمیگردد که چطور بتوانیم برای بنگاهها شرایط یکسان و مناسبی را فراهم کنیم که افراد بتوانند وارد بازار کار شوند.