جادوی اقتصاد

منشور خبری تحلیلی اقتصاد ایران و جهان

جادوی اقتصاد

منشور خبری تحلیلی اقتصاد ایران و جهان

زندگی بر پایه اقتصاد

۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر طنز» ثبت شده است

از مرحمــت جناب عالـــی
من مانده ام و دو جیب خالی

از پل که خرت گذشت ، حتی
چرخی نزدی دریــن حوالی

از موهبت اجــاره مسکن
انـدام همه شده خـلالـی !

یک عده برای خوردن نان
هر جا بکنند “مایه خالی! ”

دریای خزر به ما چه مربوط
شاعر تو چقدر خوش خیالی!

نفتی سر سفره ها نیامد
این بود طریق ماست مالی!؟

گر کل جهان به ما کند پشت
خوش باش! چرا که هست عالی

پوتین ِ گلم ، سرت سلامت
با تو نرسد به ما ملالی!

از بیت نهم به بعد بگذار
قدری بکنیم عشق و حالی!

من سوخت هسته ای نخواهم
ای دوست ! تو لااقل زغالی ،

در منقل خالی ام بریزان
تا نشئه شوم درین لیالی!

پرواز کنم در اوج رویا
آسوده ! بدون قیل و قالی

سیراب شوم زجام عرفان
سرخوشتر از “احمد غزالی”(۱)

یک لحظه به جای “شیخ اشراق” (۲)
پاسخ بدهم به بی سوالی

در منطق کشک و کشک سابی
تحقیق کنم یکی ، دوسالی!

“عریان ” که شدم شبیه “طاهر”
خود را بزنم به بی خیالی

درسایه ی بید و شرشر آب
دامانی و دامی و غزالی…!

این مرد ِ مجرد جنوبـی
سیم اش بنموده اتصالی!

سرسبز شود جنوب ، ای کاش
ما را برسد زنی شمالـی!
…..
بانو به جنوب خواهی آمد؟
یا بنده بگیرم انتقالی؟!

 

سروده: راشدانصاری

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۲:۵۱
مهدی اشرفی وند

یکنفر وقتِ کار، می خندید
از غم روزگار می خندید

گریه می کرد مَرد بی مایه
مرد سرمایه دار می خندید

خواب دیدم که بعدِ تدفینم
همسرم بر مزار می خندید!

آن زمانی که « ریزعلی » شد لخت
یکنفر در قطار می خندید!

داخل مترو جمعه شب دیدم
آدمی در فشار می خندید

یکنفر کرد اختلاس و سپس
در زمان فرار می خندید!

توی آلودگی زنی جان داد
خانم « ابتکار » می خندید!

افتخارم سرودن است و زنم
هی به این افتخار می خندید!

امیرحسین خوش حال

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۳۰
مهدی اشرفی وند

دو سالی می گذشت از ازدواجم
که دیدم مثل سابق هاج و واجم!

و دخلم اندک و خرجم زیاد است
و جیبم تنگ و سوراخش گشاد است

شبی پیش عیال خود نشستم
به او گفتم: « به فکر پول هستم!

کشیدم نقشه ی خیلی دقیقی
و می گویم به تو، زیرا رفیقی!

در این دوران که می باشد گرانی
برای کسب پول آنچنانی

کشیدم نقشه ای تا با مُد روز
کنم کسب درآمد عید نوروز

به این صورت که قبل از سال تازه
بگیرم یک عروسک از مغازه

شما آن را بپیچان در لباسی
لباس شیک و خیلی باکلاسی

و او را می بریم ایام نوروز
به مهمانیِ قومِ خویش هر روز

اگر آن را بپوشی خوب، بی شک
نمی فهمند این باشد عروسک!

سپس گوییم: « این فرزند خوشگل
بوَد فرزند ما و میوه ی دل »

برایش این چنین عیدی بگیریم
که شاید توی این بحران نمیریم!»

زنم در ابتدا ترسید و بعدن!
موافق گشت با اندیشه ی من!

خلاصه با تمرکز، با اراده
دقیقن نقشه را کردم پیاده

و ما با این روش در عرض شش روز
فراوان سود کردیم عید نوروز

و من از طرح نقشه شاد بودم
ز رنج غصه ها آزاد بودم

زنم با من حسابی مهربان بود
نگاهش با محبت توأمان بود

خلاصه عشق و حالم بود کامل
پس از شیر انبه می خوردم کارامل!

و می خوردم بلال و موز و کیوی
و فندق می شکستم پای TV

پس از این ماجرا شش روز دوم
تمام قوم ما از مشهد و قم

همه مهمان شدن! در منزل ما
زدند آتش به جان و بر دل ما

به هنگام ورود این اراذل!
بلایی بر سر من گشت نازل

که دیدم بنده در آغوش هر زن
دوتا بچه شبیه بچه ی من!!

امیرحسین خوش حال

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۰۱
مهدی اشرفی وند

ورد و ذکرت روز و شب‌ها تا شود "یا پارتی"!
شک ندارم مشکلت حل می‌شود با پارتی

کار نیکو کردن از پُر کردن است امّا چرا،
کار باید کرد پیدا می‌شود تا پارتی؟

عدّه‌ای دائم پیِ پرتاب و بالا رفتن‌ند
هست لابد غیر دانش، در ثریّا، پارتی

بی‌خیالِ خاکیان؛ افلاکیان واجب‌ترند
ما ز پایینیم و کلاً هست بالا پارتی

یک نفر را می‌شناسم ناامیدِ ناامید
حل نمی‌شد مشکلش یک عمر، امّا پارتی...

با همین چشمان خود، من دیده‌ام جان شما
مرده‌ها را می‌کند فی‌الفور احیا، پارتی

گفت: “یعنی می‌شود؟!" گفتم: "چرا نه؟!" گفت: "خب!"
مشکلش تا اینکه حل شد، گفت: "بابا! پارتی!"

در کنار علّت و معلول یا برهان نظم
می‌شود گاهی اساس کار دنیا پارتی

ما برای او و ایشان می‌شویم امروز و او،
می‌شود همراه ایشان بعد ما را پارتی

آن جهان هم عدّه‌ای پادرمیانی می‌کنند
می‌خورد حتّی به درد آدم آنجا، پارتی

ما ولی شایسته‌سالاریم ها، هرچند هی،
عدّه‌ای بدخواه می‌گویند: گویا پارتی...

چون که خدمت جز عبادت نیست، هرگز عیب نیست
می‌شود گاهی اگر که مجلس‌آرا، پارتی

شاخه‌های اقتصادی یا سیاسی جای خود
داخل فرهنگ دارد نیز جا پا، پارتی

اهل فرهنگ و هنر کشکند لابد! نیستند؟!
می‌کند وقتی نشان را مفت، اعطا، پارتی

پیش‌بینی‌های ما را گاه بر هم می‌زند
فی المثل در چاپ‌های چندم «دا»، پارتی

یا فلان شخصی که اصلاً حبس و زندانی نشد
لابد ایشان نیز دارد چون زلیخا، پارتی

یا فلان مجری که رفت آن‌ور به ماها چیز گفت
باز ایشان می‌شود مجریِ "سیماپارتی"!

بگذریم! القصّه برکت می‌رسد؛ حرکت کنید!
باخدایان! نگذرید از نقش خرما! (پارتی!)

رضا احسان‌پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۴ ، ۲۱:۴۴
مهدی اشرفی وند

یک عده دوانند پی چیز گرفتن
عنوان دهان پُر کنی و میز گرفتن

البته فقط دغدغه‌ی خویش نبوده
پُستی که طرف از نفر قبل ربوده

هشدار که در ظاهر آنان نشوی گم
در باطنشان نیست بجز خدمت مردم

گنجی که رسیده است به یکباره به ایشان
تقسیم شده بین عزیزان و رفیقان

با حفظ سمت، حضرت منزل شده آنجا
مسئول امورات خصوصی و خفایا

مادر زن و خواهر زن و دیگر نسَب زن
هیات اُمنایند بلاشک همه حتماً

مسئول حراست پسر هیکلی اوست
از قُطر، همین بس که به اندازه‌ی سیلوست

مسئول اداری و همه کاره‌ی دفتر
یا خواهر ایشان شده یا اینکه برادر

بعد از همه در مرحله‌ی آخر آخر
مادر/ پدرش را بدهد پست مشاور

پیداست که او اهل مدیریت جمعی است
در مسلک ایشان ابداً کار، تکی نیست

شرمنده‌ی این‌گونه مدیران عزیزید
باید همگی هی عرق شرم بریزید

چون سوءتفاهم شد و بیهوده و بیجا
کردید قضاوت همه در مورد آنها

المنت لله که مدیران همه عالی،
هستند و بگردند الهی متعالی

تا رتبه‌ی کشور بشود تک رقمی‌تر!
هم در وسط خاور و هم این‌ور و آن‌ور

رضا احسان‌پور

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۰۶
مهدی اشرفی وند

دل می‌رود ز دستم دلواپسان؛ خدا را

دردا که این توافق خواهد شد آشکارا

دلواپسان جدایند از کاسبان تحریم

فرق است بین تاشکند با حومه بخارا

از کاسبان تحریم در محفلی شنیدم

اینطور می‌سرودند با اتفاق آرا:

«از کسب و کار تحریم در حال انفصالیم

ای باد شرطه نو کن آن قطعنامه‌ها را»

در روزگار محمود بردیم ره به مقصود

عباس(1)، جان مسعود، ضایع نکن تو ما را

ای صاحب وزارت، ول کن تو این حقارت

بگذار توی تحریم این خلق خودکفا را

ده روز دور گردون، «موگرینی» است و «اشتون»

پس، از ادامه بحث معذور دار ما را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با روسیه توافق، با دیگران مدارا

مغشوش از این هیاهو، ما و نتانیاهو

پوشیده زار و مغموم، پیراهن عزا را

محمود جان کجایی، این عده را (سه نقطه)!

گلواژه‌ای سرایی، برهم زنی فضا را

گویا که سخت و مشکل، شد پیشرفت حاصل

این آخرین پیام است: ول کن تو ماجرا را

" مسعود مرعشی و علی هدیه‌لو"

 

1 عباس عراقچی 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۴ ، ۱۶:۵۶
مهدی اشرفی وند

افزوده فشارم شده با شیب ملایم
از دست قرارم شده با شیب ملایم

از بس که ز بی پولی خود ناله نمودم
افسرده نگارم شده با شیب ملایم

از دست تورم چه بگویم که دلیلِ
احوال نزارم شده با شیب ملایم

نان هم که گران شد وَ همانند فسنجان
خارج ز نهارم شده با شیب ملایم

من مرغ سبک بالم و این دیو گرانی
انگار سوارم شده با شیب ملایم

با این همه قسط و بدهی سکته ی ناقص
سرگرم شکارم شده با شیب ملایم

یارانه چرا شیب ملایم نپذیرد
این غصه شعارم شده با شیب ملایم

گویا سر مثبت شدن این شیب ندارد
منفی، نمودارم شده با شیب ملایم

از بس که غزل های درِ پیتی سرودم
بی حوصله یارم شده با شیب ملایم

با این همه قرض و بدهی شاید از اینجا
هنگام فرارم شده با شیب ملایم

احمد آوازه

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۵۸
مهدی اشرفی وند

هی نگویید که این‌ها رقمی نیست جناب مسئول!
چند میلیارد تومن پول کمی نیست جناب مسئول

گر چه حل می‌شده هر مسأله‌ای با روش ویژه‌تان
-این که با خنده بگویید غمی نیست- جناب مسئول

ولی این دفعه کسی پشت شما نیست از آن بالاها
ابداً توصیه‌ای یا کَرَمی نیست جناب مسئول

یا فراری شده یا رفته و لو داده شما را از بیخ
دیگر اطراف شما هم‌قسمی نیست جناب مسئول

به خدا این تو بمیری دگر از آن تو بمیری‌ها نیست
معذرت‌خواهی صوری، قدمی نیست جناب مسئول

سیستم بانکی بیمار کجا؟ توطئه‌ی غرب کجا؟!
بین گودرز و شقایق، صنمی نیست جناب مسئول

هر چه گشتیم بیابیم نجستیم کسی را هرگز
به خدا غیر شما متّهمی نیست جناب مسئول

رضا احسان‌پور

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۲۰
مهدی اشرفی وند

این کشمکش مجلس شورا سر نفت است 
جنگ و جد‌‌‌‌‌‌‌ل و نعره و غوغا سر نفت است
غش‌کرد‌‌‌‌‌‌‌ن و ساکت شد‌‌‌‌‌‌‌ن و بست نشستن 
فحش و کتک و حمله و د‌‌‌‌‌‌‌عوا سر نفت است
د‌‌‌‌‌‌‌ر خانه سر نفت بود‌‌‌‌‌‌‌ جلسه‌ی مخفی 
د‌‌‌‌‌‌‌ر کوچه سخنرانی غرّا سر نفت است
آهنگ صد‌‌‌‌‌‌‌ای وطن و لحن ستاره 
د‌‌‌‌‌‌‌اد‌‌‌‌‌‌‌ِ خبر و شکوه‌ی فرد‌‌‌‌‌‌‌ا سر نفت است

جنگ کره و شورش چین، فتنه‌ی ژاپن 
هنگامه‌ی آمریک و اروپا سر نفت است
پید‌‌‌‌‌‌‌ایش طاعون و وبا، حصبه و تیفوس 
د‌‌‌‌‌‌‌ر کشور بی بام و د‌‌‌‌‌‌‌ر ما سر نفت است
بارید‌‌‌‌‌‌‌ن بی‌موقع و یخ‌بستن بی‌وقت 
طوفان و زمین‌لرزه‌ی بی‌جا سر نفت است

تنها نه زمین بر اثر نفت خراب است 
چرخ فلک و عقد‌‌‌‌‌‌‌ ثریا سر نفت است
بیماری و بیکاری این ملت مفلوک 
وا... سر نفت است، به مولا سر نفت است

 

* توفیق، شماره 5، پنج‌شنبه 9آذر 1329

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۳ ، ۱۳:۳۵
مهدی اشرفی وند

هوا پاک است و بنزین رو به راه است
خدا بر صحت حرفم گواه است

برادر عینک خود را عوض کن
مزن تهمت به این پاکی، گناه است

عزیزانم اگر هم سرفه کردید
یقینا ریه تان در اشتباه است

...

در اینجا سرب در حال رسوب است
برای قلب آدم سرب خوب است

خدا را شکر در این دود، خورشید
نمی بینیم در حال غروب است

نباید کرد در این شهر تبعیض
تمام شهر ترمینال جنوب است

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۳ ، ۱۴:۲۹
مهدی اشرفی وند

چند سالی رفته‌ام در خط و کار صادرات
بنده هر چیزی که پاش افتاد! صادر می‌کنم

از برای کندن یک قسمت از کوه اورال
با قطار از بیستون فرهاد صادر می‌کنم

غربیان در علم و تحقیقات خیلی کودنند!
پس برای غرب استعداد صادر می‌کنم

کله‌پز می‌گفت مغز این جا ندارد مشتری!
مغزها را بهر هر صیاد صادر می‌کنم

خارجی‌ها دیر می‌فهمند موضوعات را
جمله «هی، دوزاریت افتاد؟»! صادر می‌کنم

با هلال احمر بغداد پیمان بسته‌ام
تا بلا نازل شود، امداد صادر می‌کنم

بابت انبوه لاغرهای دنیا چیپس را
از برای چاق‌ها سالاد صادر می‌کنم

تا شود کشور تهی از لات و دزد و مختلس
دسته دسته آدم شیاد صادر می‌کنم

خارجی‌ها چون به اصلاحات دل خوش کرده‌اند
پس براشان دوم خرداد صادر می‌کنم

خارجی‌ها بی پز و فیس‌اند و بنده هم زرنگ
بهر غبغب‌های آن‌ها باد صادر می‌کنم

چون که ایرادی ندارد کار آن‌ها، زورکی
لابلای جنس‌ها ایراد صادر می‌کنم

دیدم آری خارجی‌ها مثل ما خیلی خوشند!
بنده هم لج کرده و غمباد صادر می‌کنم

چون که از حیث عدالت خودکفا گردیده‌ایم
ماهیانه چند نوبت «داد» صادر می‌کنم

چند تا اسم فرنگی می‌خرم از آن طرف
در عوض فرهانه و فرشاد صادر می‌کنم

دوستی می‌گفت من هم مثل تو یک تاجرم
زیر خاکی‌های عهد ماد صادر می‌کنم

دیدمش در ون یکی با دختری مشغول گپ
گفت دارم از خودم ارشاد صادر می‌کنم!

طفلکی «جاوید» هم از بابت چاپ کتاب
گفت از خود، دائم استمداد صادر می‌کنم

محمد جاوید

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۳ ، ۱۲:۴۹
مهدی اشرفی وند

لعل خندان، نرگس فتّان گران است و گران
گیسوان غالیه افشان گران است و گران

دوش در بازار حُسن دلبران چرخی زدم
جملۀ اقلام مهرویان گران است و گران!

عاشقی خود سهل باشد، وصل جانان مشکل است
درد، مجانی ولی درمان گران است و گران

دور قاب عشق او زین بعد می‌چینم خیار
مدتی شد تا که بادنجان گران است و گران

بهر غمهایم کنار کوچه چادر می‌زنی
کز تورّم کلبۀ احزان گران است و گران

بار غم، دستار زاهد، نرخ باده، رطل ما
جان مردم، گوش مسئولان گران است و گران!

دکترا دندان عقلم را بیا یکسر بکش
قیمت پر کردن دندان گران است و گران!

بوالفضولا! حرف مفتت عین جنس چینی است
گرچه آن را می‌خرند ارزان،گران است و گران!

سعید سلیمان‌پور

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۳ ، ۱۵:۱۱
مهدی اشرفی وند

از نو، همه اجناس به بازار گران شد
گردید گران، آن چه که ده بار گران شد

کالای به دکان و توی حجره و پستو
هم جنس تلنبار به انبار گران شد

پوشاک گران گشت به مانند خوراکی
دارو ز برای من بیمار گران شد

نان گشته سبک وزن، که یک نوع گرانی است
بر گرده ما بار، به تکرار گران شد!

آن سبزی از شام بجا مانده که بوده است
در روز مرا قاتق ناهار گران شد

گر گوجه فرنگی است گران جای عجب نیست
چون مال فرنگ است به ناچار گران شد

هرگز نشنیدیم شود اندکی ارزان
هرچیز که هر روز به خروار گران شد

می‌گفت چنین با خر خود مرد دهاتی
ای خر، ز برای تو هم افسار گران شد

امسال مرو نیز ز دست ای کت و شلوار
یکسال بمان، چون کت و شلوار گران شد

گل آقا

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۳ ، ۱۰:۴۳
مهدی اشرفی وند

من نمـی خوابم شب از فکر و خیال
مشــکلی دارم بـــه نــامِ اشـتغــال

کارهــای بی شمـــاری کـــرده ام
از فــــروشِ ارز و بـــنـزیـن تا بلال

لیک هر کاری که رفتم در پِـی اش
عـاقــبت خــوردم بـه نوعی ضدِّحال

من یکی از شغـــل هـایــم را کنون
بـا تو مــی گــــویم به عنوانِ مثال:

مدّتی رفتــم بـــه کــاری دولــتی
تـا دهم خــرجی بـه فـرزند و عیال

اندک اندک کار و بــارم خــوب شد
البتـــه از راه شرعــــی و حــلال!

داشت آنجا چنــد قانـــونِ عــجیب
آشنا گــشتم بــدان بعد از دو سال

بایــد آنـجا چشم خـود می بستی و
هر چه مـی دیدی نمی کردی سؤال

گاه می دیدی کسی یک سال نیست
لیک می گــیرد حــقـوقش را روال

گاه می دیدی کسی یک سال هست
لــیک می میرد بــرای یـــک ریال

گاه می دیـــدی فـــلانــی با فلان
از وطـــن رد مـی کند ظرفِ سفال

گر که می کردی به چیزی اعـتراض
می شدی مشمـــــولِ طرحِ انتقال!

عاقبت روزی آز آنـــجا دک شــدم
چون که با مافوقِ خـود کردم جدال

او به من تیپـا زد و با خــشم گفت:
گُم شو از این جا بــرو مـردِ شغال.

امیر حسین خوش حال

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۳ ، ۱۲:۲۸
مهدی اشرفی وند

ما به دنیایی پر از تبعیض عادت کرده ایم
فرق دارد زهره با پرویز ، عادت کرده ایم

می رسد ارث از پدر چون بعضی از این چیزها
فی المثل پول و مقام و میز , عادت کرده ایم

گاه سر، گاهی دل و گاهی غرور این روزها
این که دائم بشکند یک چیز، عادت کرده ایم

دور هم باشد اگر تبریز باکی نیست چون
چند باری رفته تا تبریز ، عادت کرده ایم

اسم خواهر زاده ام از بچگی هوشنگ بود
ما به اسم تازه اش چنگیز ، عادت کرده ایم

چون خدادادی ست تقصیری ندارد مادرت
طفلکی دارد زبانی تیز , عادت کرده ایم

این که یارانه همیشه مثل یک رویای خوش
نیمه شب ها می شود واریز ، عادت کرده ایم

افتخار تیم ملی باخت ارزشمند بود
ما به این لحن غرور آمیز عادت کرده ایم

گرچه جز نرخ تورم نیست رشد دیگری
چون که بالا می رود یک ریز ، عادت کرده ایم

می شود هی کاسه ی صبر همه لبریز چون
لاجرم بر کاسه ی لبریز عادت کرده ایم

ما به هر چیزی که دارد قیمت پایین فقط
چون درآمدها شده ناچیز ، عادت کرده ایم

یار با ما نیست اسمش را نیاور این قدر
ما به جای خالی آن نیز عادت کرده ایم

مشکلی دارم زدانشمند مجلس بازپرس
ما چرا بر اینهمه تبعیض عادت کرده ایم ؟!!

ناهید نوری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۳ ، ۱۱:۲۱
مهدی اشرفی وند

دور از جان شما و دوستان ،این روز ها 
از همه حتی گچ دیوار شاکی می شوم
چون که زد پوزش به مشت بنده و دردم گرفت
می روم از پوز استکبار شاکی می شوم
در اداره زیر میزی ها مرا کرده کچل
لاجرم از میز لاکردار شاکی می شوم
چون کند تفکیک جنسیت جناب شهردار
از کسی که دارد اسمش دار شاکی می شوم 
آخر هر ماه دولت می دهد یارانه ام
من از او با این همه اصرار شاکی می شوم
بر سر ِ کاریم گرچه جملگی ،اما حقیر
طبق عادت از وزیر کار شاکی می شوم؟
در خیابان خودرو صفرم موتور سوزاند ،پس
از خیابان های ناهموار شاکی می شوم
دور من چون خط کشیده روزگار کج مدار
بنده بالاجبار از پرگار شاکی می شوم
این پدر زن مایه دارم هم نمی میرد لذا
من زعزراییل هم این بار شاکی می شوم
چون گرفته همسرم فرمان عقلم را به دست
من ز هر بانوی فرماندار شاکی می شوم
چون شپش در جیب بنده قاپ بازی می کند
وقت رفتن جانب بازار شاکی می شوم
دوستم چون خوش و خط و خال است مثل مارها
بی خیال دوستم ، از مار شاکی می شوم
مثنوی هفتاد من کاغذ شود اما فقط
قدر شش تا کاغذ آچار شاکی می شوم
روز شاکی می شوم نیم روز شاکی می شوم
از سحر تا موقع افطار شاکی می شوم
این شکایت نامه را تعطیل کن چون کم کمک
دارم از «جاوید » هم انگار شاکی می شوم

محمد جاوید

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۳ ، ۱۳:۱۳
مهدی اشرفی وند

جیب پر باری ندارد کارگر
غیر غم، یاری ندارد کارگر

می نشیند دور میدان تا غروب
غیر از این کاری ندارد کارگر!

هر چه دارد در اتاقش چیده است
چون که انباری ندارد کارگر

کل اجناس اتاقش کهنه است
گرچه سمساری ندارد کارگر!

می خورد هر روز غم های جدید
شام تکراری ندارد کارگر!

کلبه و ویلا و حتی یک پلاژ
حومه ی ساری ندارد کارگر

وقت دفنش نیست عکس و تاج گل
مجلسش قاری ندارد کارگر

چند روزی می شود خوابیده است
قصد بیداری ندارد کارگر...

امیرحسین خوش حال « کولی »

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۳:۲۴
مهدی اشرفی وند

باغ و گندمزار را گشتم ولی پیدا نشد
بعد شالیزار را گشتم ولی پیدا نشد

توی گندمزار و شالیزار که چیزی نبود
لاجرم نیزار را گشتم ولی پیدا نشد

چند ماهی هم سفر کردم اروپا در پیَش
ملک استکبار را گشتم ولی پیدا نشد

یک سری هم من به عبد المالِک ریگی زدم
مخزنُ الاشرار را گشتم ولی پیدا نشد

پیش فرماندار رفتم پاسخ خوبی نداد
میز استاندار را گشتم ولی پیدا نشد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۳ ، ۱۲:۰۱
مهدی اشرفی وند

آب را بـستیــم و دریــا سـاخـتیم

دیــن فـروشی کـرده دنیا ساختیم

تا تسـاوی هــرکــجا حاکــم شود
هی صــف خــانـوم و آقا ساختیم

ما برای دفع فرعــون های عـــصر
یک انیمیشن ز مــوسی ساختیـم

تا بترســد کـــودک مـا از گــناه
از خــدا گـاهــی هـیولا ساختیم

تا کمــی مــردم معما حل کنند
هی نشستیــم و مــعما ساختیم!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۲۳
مهدی اشرفی وند

وقتی خبر آرند که یارانه بیاید
بانگ شعف و خنده مستانه بیاید

این چیست که عالم همه سرگشته آنند؟
این "طالع سعد" ی ست که ماهانه بیاید

واریز شود پول به این جیب مبارک
چون ماه که بر بستر دیوانه بیاید

ما در طلب هر تومنش سوختگانیم
چون شمع که در پیله پروانه بیاید

بابا برود بانک نه با پای که با مغز
چون طفل که عید از پی عیدانه بیاید

بر سفره که جز رنگ کپک رنگ ندارد
مرغ و کره و شیشک شاهانه بیاید

اما ز بد حادثه و پارگی بخت
افسوس که افسون پی افسانه بیاید

چون زلزله ،غم می رسد از راه ، مکرر
هر بار که قبضی به در خانه بیاید

سعید طلایی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۴۲
مهدی اشرفی وند