برای اغلب ایرانیان، برادران خیامی بیش از آنکه کارآفرینان خلاق، مبتکر و مبدع ایدههای آرمانی پیرامون صنعت خودرو بوده باشند، در سالهای پس از انقلاب بیشتر به تقویتکننده یک نوستالژی پرشکوه طبقه متوسط شهری در دهه 40 و 50 مبدل شدهاند. مردانی که نه با رانت، سوداگری و لابیهای سیاسی که با سختکوشی، سماجت، ابتکار و احترام به کار و نیروی کار خود را در جایگاهی نشاندند که در تاریخ 50ساله صنعت خودرو ایران به یک برند ملی تبدیل شدند. نام و خاطرهای که با آن نسلی در خیابانها و جادههای ایران ناگهان دگرگون شد و نوع دیگری از زندگی اجتماعی را تجربه کرد.
احمد خیامی در سال 1303 خورشیدی در یک خانواده مذهبی در شهر مشهد دیده به جهان گشود. سیدعلیاکبر خیامی -پدر او- مردی روحانی که همیشه شال سبزی به سر میبست نام فرزند خود را احمد گذاشت. سیدعلیاکبر از هفتسالگی پسر بزرگ خود را به مدرسه سپرد با این هدف که مکتب آموزش ابتدایی بتواند از او یک نوجوان سختکوش و منظم سازد. در نگاه او آینده جوان، زمانی رو به تعالی بود که در کسوت اهالی دولت درآید. اما احمد چندان که بعدها جلوههایی از خود نشان داد هرگز به سمت دولت و همنشینی با آن تمایلی نشان نداد.