در دهههای اخیر کشورهای در حال توسعه و اقتصادهای نوظهور توجه ویژهای به مقوله سرمایهگذاری مستقیم خارجی به عنوان بستری برای توسعه اقتصادی، رشد درآمد و اشتغال معطوف داشتهاند و آن هم به دلیل اثر بسیار مهمی است که بر فضای اقتصاد یک کشور میگذارد. از همین رو کشورها تلاش میکنند با اتخاذ سیاستهایی که موجب افزایش سرمایهگذاری خارجی میشود، به رونق اقتصادی کمک کنند. سیاست درهای باز یکی از مواردی است که به طور مستقیم این هدف را دنبال میکند. اما برخی بر این باورند که تصمیمگیری درباره نحوه و میزان مشارکت سرمایههای خارجی در اقتصاد چندان آسان نیست چرا که ممکن است سرمایههای داخلی نیز برای انجام پروژهها وجود داشته باشند و این نگرانی پیش آید که با بهرهگیری از سرمایهگذاری مستقیم خارجی بخشی از سرمایههای داخلی چه در بخش خصوصی و چه در بخش دولتی بیکار بماند. این مساله به ویژه در اقتصادهایی که دولت در آنها نقش پررنگتری ایفا میکند، بیشتر به چشم میخورد. به عبارت دیگر اقتصادهای دولتی تمایل کمتری به استفاده از سرمایهگذاری مستقیم خارجی دارند و از کوچک کردن اندازه دولت تا حد امکان خودداری میکنند. اما در هر حال این تمایل صفر هم نیست و دولتها در پروژههایی خاص مایلند سرمایههای خارجی را جذب کنند. به همین دلیل سیاستگذاران در این مورد همیشه با نوعی بدهبستان مواجه هستند. حال قصد داریم ببینیم چه عواملی در این تصمیمگیری موثر هستند ولی در ابتدا به توضیح برخی نهادهای لازم در جذب سرمایههای خارجی به ویژه سرمایهگذاری خارجی مستقیم میپردازیم سپس خواهیم دید اصولاً میزان بهینه ترکیب سرمایههای داخلی و خارجی در یک اقتصاد برای دستیابی به حداکثر رشد و توسعه چقدر باید باشد.