ناصر فکوهی
بحث خود را با تاکید بر نکتهای اساسی شروع کنیم:* لزوم پرهیز از نوعی تفکر خودمدارانه و خود محوربینانه نسبت به مسایلی که در جهان امروز میگذرد، و توجه به این امر که ما امروز بیش از هر زمان دیگری در جهانی زندگی میکنیم که عناصر تشکیلدهندهی آن در ارتباطی پیوسته و موثر با یکدیگر قرار داشته و عمل میکنند
، بنابراین سر را در لاک خود فروبردن و برای خود گفتن و نوشتن و شعاردادن نه تنها گرهی از گرههای تودرتوی مشکلات ما نمیگشاید بلکه خود یک سازوکار تحمیقکنندهی نظام جهانی است که تلاش میکند با تقلیلدهندگی اندیشه به ساده ترین اشکال آن، امکان عملی رشد و پویش و تاثیر گذاری آن را از میان ببرد.
با توجه به این موضوع، بحران «اقتصادی» امروز «غرب»، که بیشتر بحرانی است که جهان توسعهیافته با سیاستهای نادرست و هژمونیک خود ایجاد کرده، تا اینکه خود قربانیاش باشد، نه یک مسئلهی جدید، بلکه نمود جدیدی از مسئلهای است که از مدتها پیش آغاز شده و از این لحاظ، این بحران را شاید بتوان تنها با واقعهی یازده سپتامبر قابل مقایسه دانست. متفکران بسیاری اظهار کردند که جهان بعد از یازده سپتامبر به جهان دیگری تبدیل شده است و امروز به گمان من میتوانیم باز هم بر این نکته پای فشاریم که این واقعهی جدید نیز ورود ما به جهانی جدید را نشان میدهد.