دکتر جعفر خیرخواهان
اقتصاددان
یکی از شگفتیهای اقتصاد توسعه این است که چگونه لطف و احسان طبیعت میتواند سرنوشت بدی برای کشورهای صاحب منابع طبیعی رقم بزند گویی که آنها خودزنی کرده و دست رد بر احسان خداوندی میزنند.
موردکاوی وفور درآمد نفتی ایران در دهه ۱۳۸۰ چنین وضعی را نشان میدهد. ایران به جای اینکه از قیمت بالای نفت و صادرات صد میلیارد دلاری منتفع شود و کشور در شاهراه پیشرفت قرار گیرد وارد جاده خاکی شد. همین اشتباه در دهه ۱۳۵۰ نیز رخ داد و ظاهرا ما نه تنها عادت نداریم از اشتباه دیگران درس بگیریم بلکه از اشتباه خودمان هم چیزی جدید نمیآموزیم. با روی کار آمدن دولت جدید این انتظار میرفت که چرخشی اساسی در سیاستها صورت بگیرد و از تکرار اشتباهات گذشته واقعا پرهیز شود.
دولت گذشته قطعا با نیتی خیر نتایج اقتصادی فاجعهبار بهوجود آورد. آن دولت درحالیکه مشکل را در کمبود پول میدید چاپخانه بانک مرکزی را کاملا فعال کرد که نتیجه امر تورم بود. افزایش حجم نقدینگی باعث میشد قیمت همه کالاها و خدمات از جمله قیمت کالاهایی مثل برق، آب و حاملهای انرژی و صدالبته نرخ ارز به سمت بالا متمایل شود. اما دولت با استفاده از قدرت اداری خود اجازه رشد قیمت این دسته از کالاها را نمیداد. کنترل اداری قیمت انرژی و سایر کالاهای دولتی باعث میشود تا شرکت ملی نفت یا شرکتهای آب و برق سلامت مالی خود را از دست بدهند و کنترل قیمت تمامشده و تولید کارآ در آنها بیمعنا شود. پایین نگه داشتن بهای این کالاها باعث نابودی بخش مربوطه و ایجاد کمبود و قحطی میشود. اوضاع زمانی کاملا ناخوشایند میشود که دولت دست به کنترل نرخ ارز میزند.
در شرایط عادی و بر اساس تئوری عرضه و تقاضا (Supply-Demand Theory)، اگر قیمت یک کالا افزایش یابد، اثر جایگزینی باعث میشود که مصرفکنندگان از آن کالا کمتر خرید کرده و بیشتر از محصولات جایگزین استفاده نمایند. در حالی که کالای گیفن با افزایش قیمت افزایش تقاضا را نیز به همراه خواهد داشت.
در تئوری عرضه و تقاضا با افزایش قیمت یک کالا، بازار عکسالعمل نشان داده و جهت کسب سود بیشتر، تولید و عرضه آن کالا را افزایش میدهد که همین تولید و عرضه بیشتر باعث کاهش قیمت خواهد شد. متعادلسازی قیمت براساس عرضه و تقاضای موجود در بازار، در بازههای زمانی کوتاه و میان مدت اتفاق خواهد افتاد حال آنکه در مورد کالای گیفن حتی در دراز مدت و با وجود افزایش عرضه، قیمت کالا کاهش نخواهد یافت.
گنجاندن یک کالای خاص در تعریف کالای گیفن صرفا با عدم پیروی آن از تئوری عرضه و تقاضا ممکن نیست و بستگی به شرایط خاصی دارد. اقتصاددانان موارد نادری را کالای گیفن نامیدهاند و در موارد زیادی نیز بحث و جدل صورت گرفته است که از آن جمله میتوان به «نفت سفید» (باپ۱۹۸۳) «بنزین» (ابرامسکی 2005) و حتی خود «پول» (ستاتس گای 2011) اشاره نمود.
شاید تنها نمونه تاریخی که قریب به اتفاق اقتصاددانان آن را مصداق کالای گیفن دانستهاند «سیبزمینی» در سالهای میانی قرن 19 در کشور ایرلند باشد.